سرویس تجسمی هنرآنلاین: "هنر چیست؟" پاسخ این سئوال و حواشی پیرامون آن، تکلیفی است که برای هر هنرمندی لازم است، اگرچه قابلیت بیانی و کلامی روشنی نداشته باشد. اما این پاسخ و تعریف را نمی‌توان با حفظ کردن عبارات مندرج در دائره‌المعارف‌ها و جملات و متون آموزشی دریافت. بدیهی است هر پاسخ تکراری و کهنه‌ای جز به آثار تکراری و کهنه منجر نخواهد شد. "هنر" نمایش "جهان‌بینی فردی هنرمند" است. از طرفی هم نباید این الزام در دریافت‌های کاملاً شخصی را مساوی با نفی تاثیر مطالعات کتابخانه‌ای در نظر گرفت و یا آن را مجوزی برای اظهارنظرات خالی از دانش و دانائی دانست.

اگر استثنائات احتمالی تاریخ را کنار بگذاریم، دست یافتن به مفاهیم و بروز بیرونی هنر جز از مسیر این دریافت و ادارک عمیق میسر نیست و این ادراک جز از طریق تجربه‌های زیستی کافی میسر نخواهد شد. آتلیه‌های هنری مکان مناسبی برای تمرین مهارت‌های هنری است. اما مهارت‌های هنری را نمی‌توان و نباید با خود "هنر" اشتباه گرفت. پشت درهای بسته آتلیه‌ها و استودیوهای هنری، بدون برخورداری از این تجربه‌های عمیق زیستی، تنها آثار مبتنی بر مهارت تولید خواهند شد و نه هنر. بهترین نمونه این رویداد را باید به عنوان مثال در نقاشانی دید که به دلیل توقف روند تجربه‌اندوزی زیستی، تمام عمر هنری خود را صرف تکرار تجربه‌های جوانی و دانشجویی می‌کنند و در بهترین حالت به تسلط و افزایش مهارت‌های فنی و ارتباطات جدید هنری بسنده کرده‌اند. اگر نه، هیچ هنرمندی با کناره‌گیری از زندگی اجتماعی و پویایی در کسب تجربه‌های روزانه روزگار نمی‌تواند انگیزه‌ها و انگیزش‌های خود را بارور و تازه نگه‌دارد.

هنرمندانی که خواسته و یا ناخواسته از فرهنگ ذاتی و از فرهنگ پیرامونی خود فاصله می‌گیرند و یا به هر دلیلی توان درک و ذخیره این تجربیات را از دست می‌دهند، دچار مرگ هنری می‌شوند. خواه این مرگ با کناره‌گیری از خلق آثار تازه باشد و یا افتادن در گرداب بی‌سرانجام تکرارها. منظر این تجارب زیستی قطعاً متنوع است و برای هر هنرمندی نسبت به دیگری ممکن است، متفاوت باشد. ممکن است گزیده و محدود و یا وسیع و فراگیر باشد. علاوه بر آمدهای اتفاقی در مسیر طبیعی زندگی، گاهی هم جز با خواست و میل کوششی به دست نمی‌آید. هنرمند - حتی اگر به قید بایدهای مرسوم جامعه مجبور نباشد - گاهی لازم می‌بیند که خود را در معرض وقایعی قرار دهد که اندوخته‌های خود را از تجربه‌های جدید و متفاوت سرشار کند. چرا که باور دارد؛ لبریز شدن مدام و پایدار، جز با سرشاری میسر نیست. این هنرمندان خود را در معرض زندگی‌های تازه قرار می‌دهند. جغرافیای طبیعی و جغرافیای فرهنگی تازه را با دل و جان و با ولع بی‌پایان، تجربه می‌کنند. خود را، به فراخور علائق، از درک مستقیم و بی‌واسطه وقایع اجتماعی و سیاسی و طبیعی و... محروم نمی‌کنند. آدم‌های تازه‌ای را به زندگی خود راه می‌دهند تا خود به زندگی‌های متفاوتی دسترسی داشته باشند. به ویژه خود را تافته‌ای جدابافته از مردم و جامعه فرض نمی‌کنند و از همین منظر با دوری از مراودات معمول، توهمات برج عاج‌نشینی را در درونیات خود هلاک می‌کنند.

اگر نیاز به ذکر مصداق‌ها و نمونه‌های مشخص باشد می‌توان به رفتارها و جزئیات زندگی عادی اشاره کرد. مثلاً هر شاعری باید از تاریخ ادبیات و متون ادبی اطلاع کافی داشته باشد و به یافته و داشته‌های گذشتگان اشراف کافی پیدا کند. باید با نظریات جدید و قدیم آشنا باشد. باید انواع کتاب‌های نقد و تحلیل را در حد رفع نیاز مطالعه کرده باشد. اما نه زبان شعر محدود به زبان مکتوب و کتابخانه‌ای است و نه محتوا و ذوق و انگیختگی بی‌واسطه از میان کاغذها و اتاق‌های بسته و کتابخانه‌ها تراوش خواهد کرد. شاعر فارسی زبان احتیاج دارد روزانه با دیگران به زبان فارسی سخن بگوید. نیاز دارد آنچه در مضمون و محتوا لازم دارد، بی‌واسطه و از دل واقعیت دریابد. البته این دیگران محدود به دایره ادبا و اطرافیان نیست. چه بسا در نگاه شاعرانه و از میان ذهن خلاقه شاعر، طراوت این کشفیات در میان دیگران عادی و عوام بیشتر و ناب‌تر باشد. شاید همین موضوع ساده یکی از دلایل تنزل کمی و کیفی در آثار شاعرانی است که به دلیل مهاجرت، از این منبع الهام‌بخش طبیعی دور می‌شوند و به اجبار به الهامات تصنعی و یا دست دوم تن می‌دهند.

شناخت عادات و آداب و سلائق و... مردم کوچه و خیابان تنها وسیله کاربردی گرافیست‌ها و مدیران تبلیغاتی نیست. برای نویسنده و هنرمند، طبیعت تنها برای رفع خستگی و دوری از خمودگی زندگی روزمره نیست. نباید نیاز به تجربه‌های مکرر طبیعت را در یک تقسیم‌بندی کلیشه‌ای تنها برای امپرسیونیست‌ها و منظره‌سازها و... توصیه کرد. نقاش‌ها نمی‌توانند به هر بهانه موجه یا غیرموجهی، دائماً سوار بر ماشین‌های شاسی بلند، بالاتر و دورتر از مردم عادی در شهر رفت و آمد کنند و به اصطلاح خود را از آزارها و دشواری‌های زندگی روزمره مصون نگه دارند. روابط اجتماعی هنرمند نمی‌تواند به گالری‌گردی، کافه‌نشینی‌های تشریفاتی و مرواده با همکاران و دوستان همفکر و هم صنف و یا به جغرافیای تکراری پیرامون ویلاهای شخصی و... محدود باشد. هنرمند بدون هیجان و شور، بدون سفرهای همیشگی، خسته و خالی می‌شود. سفرهایی که دامنه وسیعی از تفرج‌های ذهنی در مطالعه رمان‌ها و سروده‌ها تا مسافرت‌های کوتاه و بلند را در بر می‌گیرد. مجسمه‌سازها بدون قدم زدن و لمس مستقیم شهر نمی‌توانند با اتکا به تمرکز و عکس‌هایی که دیده‌اند، اثری شایسته و ماندگار در کارگاه خلق کنند. برای انعکاس خواسته و دغدغه‌های جامعه - چه خواص و چه عوام - نمی‌توان به اخبار رسانه‌های خارجی بسنده کرد. نمی‌توان رنگ‌ها و روایت‌ها، شخصیت‌ها و طعم‌ها، رایحه زندگی، جاذبه‌های بصری و محتوا و... را تنها از میان کاغذها و کتاب‌ها، از صندوق نظریات نظریه‌پردازان و یا از پشت پرده ضخیم پنجره‌ها و از میان تجربه‌های دست دوم و کلیشه‌های مصرف شده پیدا کرد. نمی‌توان تنها به تایید و نظر منتقدان و یا پیشنهادات نویسنده‌های تکراری ستون‌های هنری و دوستان دلخوش کرد. در غیر این‌صورت هنرمندان یا تمام می‌شوند و یا صلابت و قوت و شادابی هنری خود را از دست می‌دهند.

در کنار مسیر این تجارب زیستی باید اضافه کرد؛ هنر بدون تفکر - حتی اگر محمل القاء و انتقال تفکر مستقیم نباشد - حتماً ناقص است و تفکر جز بر پایه اندیشه و کلام، امری محال است. حتی خیال و بروز توانائی‌های غریزی هم خلق‌الساعه یا مستقل از جهان متفکر پیرامونی نیست. هنرمند اعم از عکاس، آهنگساز، نقاش، خوشنویس، مجسمه‌ساز، فیلمساز، کاریکاتوریست و... بدون این مهم، سرانجام قابل دفاعی نخواهد داشت. هنرمندانی که به استناد حرفه و تخصص، خود را به ودیعت‌های جانی و تصویر و آوا و... محدود کرده و در تکامل شخصیت هنری خود، نیازی به ورود در عالم کلام و اندیشه، احساس نمی‌کنند، تجربه نارسی از هنر دارند. بنابراین توجه به زبان و کلام در قالب شعر و داستان و... تا جایی که به دریافت و کشف عمیق لذت‌های آن منجر شود، برای هنرمند امتیاز نیست، بلکه الزام ناگزیر و بی‌جایگزین در تکمیل کسب تجربه‌های زیستی است. هنر  -حتی در اوج مهارت‌های اجرایی - بدون حمایت مجموعه کامل، شخصی و موثر تجربه‌های زیستی هنرمند، شکوفه‌ای است که قبل از میوه شدن، آفت می‌زند.

در نتیجه؛ "جهان‌بینی" ذهنی و عملی، آنچنان که در آغاز اشاره شد، فرایند پیچیده‌ای است که از تعامل انباشت علم و دانش اکتسابی، دانائی، قدرت ادراک، فرهنگ قومی و ژنیتیکی، تداوم تحلیل و تجربه‌های زیستی و... فراهم آمده و وجه تمایز و انحصار الزامی برای هر هنرمند محسوب می‌شود.