سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: رمان "آرتیست" یکی از متفاوت‌ترین آثار داستانی سعید تشکری توسط انتشارات کتاب نیستان منتشر شده است. داستانی برآمده از دغدغه‌های امروزین نویسنده که ریشه در نگاه انتقادی به چهارچوب‌های زیست و زندگی در جامعه ایرانی دارد. او در این اثر زبانی تازه برای مواجهه با مخاطب خود خلق کرده است. نجمه مولوی نویسنده، یادداشتی بر این کتاب نوشته است.

در این یادداشت آمده است: "ماجرای‌های کتاب آرتیست، شبیه درخت انجیر معابد است. با همان تنومندی و درهم تنیدگی، با شاخه‌ها و شاخک‌های درهم پیچیده، شکننده و تقدسی که در جای جای کتاب می‌توان به عنوان نیم لایه‌ای، آن را دید. آرتیست ریشه دارد درست مثل انجیر معابد. آرتیست هم همانند انجیر معابد چیزی برای پنهان کردن ندارد. ریشه، تنه و شاخه‌هایش برای بیننده هویدا است.

اگر دست من بود. عنوان کتاب را (انجیر معابد) می‌گذاشتم. نیمه‌های ماجرا بود که این شباهت را کشف کردم و هر چه به انتهای کتاب نزدیک‌تر می‌شدم، به این عنوان استعاری بیشتر مانوس می‌شدم.

با آن‌که در شرایط نقد و نظر، معمولا خواسته می‌شود، اثر را مدنظر داشته و به نویسنده پرداخته نشود، اما در آرتیست به دلیل این که نویسنده خودش از عوامل اصلی ماجراست، نمی‌توان او را نادیده گرفت و از صحنه حذف کرد. نویسنده در آرتیست، مخاطبانش را به ماراتونی دعوت می‌کند که خودش هم همراه آن‌ها با ریتمی تند و سریع حرکت دارد.

آدم‌ها در آرتیست، ملموس و آشنا هستند. چون مکان ماجرا دوست داشتنی و آشناست. جای جای این شهر دوست داشتنی، مخاطب را می‌دواند. حتی اگر مخاطب بخواهد لختی درنگ کند و از قصه گفته شده، لذت بیشتری بگیرد، نویسنده این اجازه را نمی‌دهد.

در آرتیست توازن برقرار است. توازنی بین شخصیت‌های کتاب و مخاطبانش. هیچ‌کدام بر دیگری برتری ندارند. مخاطبان همراه حوادث کتاب حرکت می‌کنند. آهنگ این حرکت، آهنگ دلچسبی است. کنار نویسنده سفر می‌رود و قصه سفر را می‌خواند. مسندنویس می‌شود و برای کوروش کوشا تولدی دوباره می‌سازد. مستندساز می‌شود هر چند سوری و در انتها نمایشنامه‌نویس.

حوادث کتاب زنجیری محکم به‌نظر می‌رسد ولی قوانینی که نویسنده وضع کرده است و در گوشه و کنار کتاب چیده است. حلقه‌های این زنجیر را لرزان می‌کند و گسستی، در ادامه مطالعه، مقابل مخاطب می‌گذارد و سئوالی در ذهنش. یعنی نویسنده خواسته است دانسته‌هایش را برای مخاطب نمایان کند؟ یا برای خودش این قوانین را وضع کرده تا از جاده تنظیم شده، نزند خاکی!

حضور شخصیت‌ها حساب شده و منطقی در ماجرا، گم و پیدا می‌شود. به جز پروفسور بنازاده بدبخت که برای مخاطب روشن نیست چرا آمد و چرا سقوط کرد! اصلا عدم و حضورش چه تاثیری در روند داستان داشت؟

آرتیست جذاب است چون سراسر ایده است. هر کدام از این ایده‌ها می‌توانند خود ماجراها بسازد. کاراکتری که با شکل خاصی حرف می‌زند. کسی که برای سرپوش گذاشتن و رازآلود بودن کارهایش از افرادی استفاده می‌کند که لال هستند. مردی که برای تغییر دادن مسیر سالمندی‌اش، دست به ایجاد مرکزی می‌زند تا هم به دیگران کمک کند و هم به به و چه چه بقیه را یدک بکشد و....

آرتیست جذاب است چون فرم نگارشی متفاوت دارد. این تفاوت می‌تواند عیوب احتمالی اثر را بپوشاند. ضعف‌هایی مثل زبان که زبان معیار داستان نیست. دیالوگ‌ها خیلی خیلی دم دستی و روزمره است. در حالی که لحن اینقدر خوب در داستان نشسته است.

از شروع ماجرا نویسنده متکلم‌وحده است و با زاویه اول شخص همه حرف‌ها و تصمیم‌ها و اقدامات را بیان می‌کند ولی در بعضی فصول مثل فصل 34 که زاویه دید تغییر کرده ناگهان راوی وارد ماجرا می‌شود.

با خواندن کتاب آرتیست، حتی اگر نویسنده را نشناسید به معلومات و توانایی‌های ادبی او کاملا واقف خواهید شد. این می‌تواند سبک نوشتن او را به مخاطب نشان دهد. در کوتاه سخن، آرتیست را نه یک بار، بلکه به دفعات می‌شود خواند. حتی اگر از خودتان بپرسید زمان این ماجرای پیچ در پیچ چه زمانی بود"؟