سرویس معماری هنرآنلاین: محمد منصور فلامکی فارغ‌التحصیل دکتری دانشگاه ونیز، متخصص در شهرسازی فنی از دانشگاه میلان و همچنین مرمت بنا‌ها و شهرهای تاریخی از دانشگاه رم است. او در سال ۸۹ چهره‌ ماندگار در رشته معماری معرفی شد. وی برای اولین بار رشته مرمت شهر‌های تاریخی را در دانشگاه‌های ایران پایه‌گذاری کرد، ضمن اینکه تالیفات بسیار وی در حوزه معماری از عالی‌ترین کتاب‌های معماری محسوب می‌شوند. فلامکی موسسه علمی فضا را نیز تاسیس کرد که دانشجویان بسیاری در آن تربیت شده‌اند. از آثار ماندگار وی، طرح مرمت مجلس شورای اسلامی، مرمت موزه مقدم، طرح مرمت معماری شهری بافت تاریخی قزوین و شیراز، محوطه بین‌الحرمین شیراز، مرمت خانه‌های مسکونی و قلعه خورانق را می‌توان مثال زد. استاد محمد منصور فلامکی نوروز سال ۱۳۹۴ میهمان سفره هفت‌سین هنرآنلاین بود که در این مجال بخشی از گفته‌های او را مرور می‌کنیم:

 

آقای فلامکی شما هم در منزل برای مراسم نوروز سفره هفت سین پهن می‌کنید؟

معلوم است که این کار را می‌کنیم. تا آنجایی که بتوانیم. حقیقت این است که خانواده دیگر آن شکل قدیمی خودش را از دست داده است و بچه‌ها بزرگ شده‌اند و رفتنه‌اند و یا ازدواج کرده‌اند و رفته‌اند اما به هر حال یک سفره جمع و جور برگزار می‌کنیم.

ایرانی‌ها به مراسم و جشن‌های‌شان بسیار اهمیت می‌دادند. به عنوان یک معمار آیا به جز تخت‌جمشید که اساسا برای مراسم‌ها و جشن‌ها و به خصوص نوروز ساخته شده می‌توان در معماری ایرانی مثال‌های دیگری از مکان‌هایی برای جشن سراغ گرفت؟

اینکه می‌فرمایید بحث جدی است که من دارم آخر عمری روی آن کار می‌کنم. چندسالی است با مجموعه یادداشت‌هایی که از چهل سال پیش تاکنون نوشته‌ام مشغول هستم و امیدواریم که بتواند زیر عنوان شهر به عنوان جامعیتی که آدمیان در آن در تداوم نسل‌های خود زندگی می‌کنند، آن را منتشر کنم. آنجا معیت شهر ایرانی است که به سنجش شهر‌های دیگر دنیا دیده می‌شود. کار دوست داشتنی‌ای است در این زمینه همه مسائلی که در این مورد هست روی میز کار من قرار دارد. بعضی‌ها به نتایجی برده شده و تا زمانی که کار تمام نشود من قادر نخواهم بود درباره آن حرفی بزنم.

خیلی برداشت‌ها را می‌توانم گزارش بدهم از جمله اینکه ما پیش از اسلام موقعی که می‌گردیم ببینم از جشن‌های ما و فضاهای خاصی که در جشن‌ها برگزار می‌کردیم چه داشته‌ایم، تنها فردوسی را پیدا می‌کنیم که گزارشاتی به ما می‌دهد و از میدان‌هایی صحبت می‌کند که با نام میدان رزم و بزم در شاهنامه یاد شده. این میدان‌ها الزاما میدان‌های سرباز نبودند. اصولا میدان به معنای روزمره امروزی‌اش نبوده است. شاید یک فضایی که بتوانند آدمیان در آن جمع بشوند و آن تظاهرات مقبول و هنری و مردمی خودشان را که به هر حال تفریح و تفرج هم لزوما در آن می‌تواند باشد، برگزار کنند. ما از این‌ها چیزی زنده نداریم جز سخن.

این فضا را برای ما تعریف کرده‌اند. کدام کنج‌ها مانده‌اند باید برویم بگردیم و پیدا کنیم. من دارم دنبال این می‌گردم و بعدا اگر یه روزی امر کردید بیایم و گزارش بدهم که مثلا این پنج جور فضای متفاوت را داشته‌ایم که توی این‌ها جشن برپا می‌کردیم. فعلا از همه مهم‌تر میدان است. هنوز نمی‌دانم در محله‌های مسکونی شهر‌های پیش از اسلام ما چه می‌گذشته است. از یک سو شهرهای آزاده‌ای بودند و از یک سو زیر سلطه. برای اینکه شهرها ابزار‌های حکومتی بودند نه ابزار مدنی.

منصور فلامکی

در تک بناهای به یادگار مانده چه خصوصیاتی می‌توان یافت که نشان از رفتار مدنی ایرانیان قدیم بوده باشد؟ مثلا شبستان‌ها که بعد‌ها از قصر به مساجد تغییر ماهیت داده‌اند؛ در ابتدا باید جایی برای گردهمایی بوده باشند، این طور نیست؟

تک بنا‌ها چندان اطلاعاتی به ما نمی‌دهند. بی‌اینکه فضای فکری، زندگی مدنی ایرانیان و رسوم آن‌ها را نکاوییم حق نداریم راجع به آن‌ها صحبت کنیم. روابط حقوقی آن‌ها را تا اندازه‌ای می‌شناسیم. اگر آدمیان از یک میزانی عقب آزادی‌شان می‌گشتند مورد خصومت دولتمردان قرار می‌گرفتند.

این یک سمت قضیه است اما از سوی دیگر پر شمار گزارش داریم که آدمیان مدام در جهت ترفیع فضای فکری خودشان بوده‌اند و این فضای فکری، فضای مدنی است که حرکت جمعی را در دل خودش دارد و این‌ها آنقدر زیادند که زورشان می‌رسد پادشاهان قدیم را وادار کنند که آن‌ها را از لایه‌های اجتماعی یا قشرهای اجتماعی پایین‌تر به طبقه بالاتری ترفیع بدهند، به شرط اینکه پادشاه فرمانی به آن‌ها بدهند. آنقدر این قضیه جدی است که کار به اینجا‌ها می‌کشد. حکومت می‌خواهد خودش را نگاه دارد و از این طرف آدم‌ها رشد می‌کنند. خیلی خبر‌ها داریم که ما هنوز آن‌ها را نکاویده‌ایم. من به عنوان یادداشت خدمت‌تان عرض می‌کنم در انجمن علمی فضای معماری نو ایران و به ویژه در موسسه فرهنگی فضا، سری آخر موضوع درس گفتار‌ها، درباره فضای چهار هزار سال آب و خاک ایران بود. ده نفر از عالی‌ترین دانشمندان کشورمان را دعوت کردیم. این‌ها می‌آمدند گزارش‌های‌شان را ارائه می‌دادند تا بفهمیم در کشور ما چه می‌گذشته است.

به عنوان معماری که می‌داند فضا و زمان چیست نوروز را چگونه توصیف می‌کنید؟

در ارتباط با نوروز اگر کسی از من بپرسد که بر اساس دو تا کتابی که از زندگی هند و ایرانی‌ها خوانده‌ام در ارتباط با گذر زمان چه می‌توانم بگویم، باید گفت ما تنها ملت و قوم گسترده و هم‌اندیشی بودیم که زروان را به عنوان خدای خودمان بپذیرفتیم و این زروان یعنی زمان بیکران. وجه زیبایش مال آن زمانی بود که زمان خطی دیده نمی‌شد و آدم‌ها در این فضای بیکران در لحظه بودند و لحظه بود که همه چیز را برای‌شان تعیین می‌کرد. نوروز هم یکی از آن بهترین لحظه‌ها بود که آن‌ها را به زمان بیکران می‌کشانید.

باید تعریف متفاوتی از زمان داشته باشید.

خب! زمان یک تعریف جدی دارد. زمان جز لحظه‌های دشواری و بیداری هر انسانی نیست. زمان در لحظه بیدار بودن تحلیل ذهنی یک انسان می‌تواند تعریف شود و در‌‌ همان لحظه است و این پیاپی جریان دارد. یعنی هم لحظه قبلی دارد و هم لحظه بعدی. لحظه قبلی به جایی متعلق است که آدم خیال می‌کند از آن عبور کرده و از آن برداشت انتزاعی دارد که تکلیف آدم را تعیین می‌کنند. معین نیست برای زمان که این تعریف چه بازتاب‌هایی در زمان آینده خواهد داشت. بنابراین می‌شود این طور گفت که زمان تعریف جدی‌ای‌ست برای تصمیم‌گیری اندیشیدن و کار کردن.

به معنایی می‌توان گفت زمان وقتی به تمامی درک می‌شود که انسان در لحظه خلاق به سر برد!

همینطور است. پشتوانه لحظه خلاق می‌شود همه لحظات خود آدم به اضافه همه لحظات هر انسان دیگری. البته این لحظات خلاق در آینده یک بازتاب دیگری دارد که خوشبختانه کسی نمی‌تواند آن را تعیین کند که چگونه عمل خواهد کرد. اگر کسی بگوید من تصمیم گرفتم که بر اساس اندیشه‌ای که همین الان دارم در آینده زندگی کنم، شما می‌گویید همین الان به عنوان یک آدم قبولت دارم اما دو روز دیگر اگر برگشتید و نتایجی به دست آوردید که نامقبول بودند، آن وقت چی؟

این طور که پیداست نمی‌توان برای آینده تصمیمی گرفت. اما اگر زمان را از دل آینده به سوی لحظه خلاق بکشیم، در این صورت است که می‌توان افق آینده را در چشم‌انداز زمان حال دید. درست است؟

اگر! و آنوقت می‌شوید مولوی دیگری.

حالا که نام شاعران را پیش کشیدید، از حافظ که بر سر سفره هفت‌سین می‌گذاریم برایمان بگویید.

حافظ استاد ما است که چیزهای زیادی به ما آموخته است. به هر حال ما این استمرار اندیشه‌مان را دست هوا و هوس نداده‌ایم، بلکه دست تاریخ‌مان داده‌ایم. در تاریخ ما خیلی خبر‌ها است. یکی از افتخاراتم این است که به عنوان معمار به سراغ عزیزالدین نسفی از عرفای سده هفتم هجری قمری رفتم. اندیشه‌پردازی نسفی در زمینه معماری، زایش فضا، خلق فضا و فهم فضا، اینقدر ناب است که هنوز آدم‌ها باید صبر کنند تا در زمینه علمی او را درک کنند. او از فضای علمی جلو‌تر است. یکی از نظریات فلسفی درباره حس او را در کنگره بین‌المللی هیکا حدود 10 سال پیش بردم و ارائه کردم. آنجا توضیح دادم که او حس را چگونه آفریده.

برای فرنگی‌ها حیرت‌آور بود که بدانند یک نفر صدها سال پیش توی ایران، آمده و حس و تجربه را به این شکل تحلیل کرده و حس برون را در مقابل حس درون آورده و یک فضای فوق‌العاده عظیم در زمینه نظریه‌پردازی حس ساخته است. فرنگی‌ها وقتی در مقابل حسی که نسفی توصیف کرده، کم می‌آورند و نمی‌توانند به هیچ نقطه مثبتی برسند، نام دریافت‌شان را می‌گذارند حس ششم که وجود خارجی ندارد. در حالی که در تعریف نسفی این حس تعیین‌کننده فکر آدمیان است. هزار هزار از این نکته‌ها داریم که اگر بنشینیم و بکاوییم به چیز‌های عجیبی از فرهنگ‌مان می‌رسیم. مولانا بی‌پایان است. در کلیات شمس نکاتی پیدا می‌کنید که حیرت‌آور است. پر شمارند از این‌ها و اگر بتوانیم نهاد این اندیشه‌ها را پیدا کنیم و به زبان امروزی ببینم، کار حیرت‌آوری کرده‌ایم. نیاییم فقط بنشینیم بگوییم به به چقدر قشنگ گفته است. نه! آنچه گفته‌اند را تجزیه تحلیل کنیم تا خود را به دانش جهانی متصل کنیم. معلوم نیست ما عقب‌تر از دیگران باشیم.

منصور فلامکی

شما از شاگردان آقای عبدالعزیز فرمانفرمایان و محسن فروغی بودید. چه درسی از ایشان یاد گرفتید که بتوانید در یک جمله ارائه دهید؟

من بیشتر شاگرد فرمانفرمایان بودم و دوره‌ای را نیز با فروغی گذراندم. هر دو در یک آتلیه کار می‌کردند. هر کدام هم راهنمایی متفاوتی داشتند. من از فروغی رد سال‌های اولی که خدمت‌شان بودم، نزاکت فکری و پاکدامنی در اندیشه معمارانه را همراه با وقار آموختم و از فرمانفرمایان راسخ بودن در تصمیم‌گیری به شرط بهینه را یاد داد. معمار از دیدگاه ایشان کسی بود که باید تصمیم می‌گرفت به شرطی که می‌توانست همه مسائل درونی را خودش حل کند. یک آدم مطلق و فرمانده نیک‌اندیش. استاد دیگری داشتیم که چند سال پیش از دنیا رفتند. ایشان مهندس صانعی یکی از استادان نابی بودند که در تاریخ زندگی‌ام شناختم و سوای جدیت و تعهدپذیری در دانش معماری، چیزی که یاد دادند و بعضی از ما به آن پایدار ماندیم، شرافت حرفه‌ای و اخلاق حرفه‌ای بود.

و آنچه شما به دانشجویان‌تان می‌آموزید چیست؟

مجموعه‌ای از این سخن‌ها به علاوه تعهد به آفرینش به قید زیبایی فعال. یعنی پیدا کردن ضوابط‌هایی که در کنه زندگی آدم‌ها می‌توان پیدا کرد. زیبایی صوری شاید نه، بلکه زیبایی معنایی که در بسیاری از موارد شکلی بیرونی هم دارد و باید دریافت و محترم داشت. در فضای زندگی آدمیان در هر مقیاس خانه و شهر، معماری و شهرسازی باید این زیبایی درونی را بازتابی پویا داد. اندیشه ناب و آسمانی است اما وقتی فرود می‌آید، به شاخ و برگ‌های خودش هم می‌نگرد. این را به قید توضیحاتی که بعضی وقت‌ها خسته‌شان می‌کند برایشان تفسیر می‌کنم.