سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: حضرت فاطمه‌ زهرا (س) در سال پنجم پس از بعثت در روز 20 جمادی‌الثانی در مکه به دنیا آمدند. ایشان دختر پیامبر اسلام (ص) و حضرت خدیجه (س) و همسر امام علی (ع) هستند. امام حسن (ع)، امام حسین (ع) و حضرت زینب (س) از فرزندان حضرت فاطمه‌ زهرا (س) هستند.

زهرا، صدیقه، طاهره، مبارکه، بتول، راضیه و مرضیه از القاب و صفات حضرت زهرا(س) به شمار می‌آیند.

سوره کوثر، آیه تطهیر، آیه مودت و آیه اطعام و احادیثی چون حدیث بضعه، در شان و فضیلت حضرت فاطمه (س) نازل و نقل شده‌اند.

ایشان تنها زن معصوم اسلام است که آیه قرآن درباره او و اهل بیت علیه‌السلام نازل شده است: (انما یرید الله الیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهر کم تطهیرا" در معصوم بودن او همین بس که خداوند بواسطه خشم او خشمگین و به واسطه رضاى او راضى مى‌شود).

سخن گفتن فرشتگان با حضرت فاطمه‌زهرا(س) یکی از ویژگی‌های ایشان معرفی شده است. این ویژگی موجب شد حضرت را محدثه بنامند. گفت‌وگوی فرشتگان با حضرت فاطمه‌زهرا(س) در زمان پیامبر و پس از رحلت ایشان، برای تسلی دادن حضرت فاطمه (س) و خبر دادن از آینده نسل پیامبر بوده است.

ایشان در دین اسلام جایگاه بسیاری رفیعی دارند. 12 امام شیعه از نسل حضرت فاطمه زهرا (س) هستند.

برکاتی که از حضرت فاطمه زهرا (س) به ما رسیده از جمله تسبیح معروف ایشان است که احادیث در فضیلت آن بسیار است. خواندن ۳۴ مرتبه اللّهُ اَکبَرُ، ۳۳ مرتبه اَلْحمدُللّه و ۳۳ مرتبه سُبْحانَ اللّه پس از هر نماز.

روز ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) به عنوان روز "زن" نام‌گذاری شده و در این روز مقام مادر گرامی داشته می‌شود.

برخی از شاعران و ادیبان فارسی‌زبان آثاری ادبی درباره حضرت فاطمه (س) تالیف و اشعاری دارند. برخی معتقدند قدیمی‌ترین شعر فاطمی به قرن پنجم هجری برمی‌گردد. در دوره معاصر شعر فاطمی در میان شاعران رواج بیشتری داشته است، به طوری که کنگره‌هایی با عنوان "شعر فاطمی" با حضور شاعرانی که در این زمینه شعرهایی سروده‌اند برگزار می‌شود. افزایش اشعار فاطمی موجب شده برخی از پژوهشگران حوزه ادبیات، شعر فاطمی را یکی از سبک‌های شعر آیینی بدانند که در آن به مقام و سیره حضرت فاطمه(س) پرداخته می‌شود.

نمونه‌ اشعاری که به مناسبت ولادت فاطمه‌زهرا(س) سروده شدند:

چنین گفت آدم علیه‌السلام

که شد باغ رضوان مقیمش مقام

که با روی صافی و با رای صاف

ز هر جانبی می‌نمودم طواف

یکی خانه در چشمم آمد ز دور

برونش منور ز خوبی و نور

ز تابش گرفته رخ مه نقاب

ز نورش منور رخ آفتاب

کسی خواستم تا بپرسم بسی

بسی بنگریدم ندیدم کسی

سوی آسمان کردم آنگه نگاه

که ای آفریننده مهر و ماه

ضمیر صفی از تو دارد صفا

صفا بخشم از صفوت مصطفی

دلم صافی از صفوت ماه کن

ز اسرار این خانه آگاه کن

ز بالا صدائی رسیدم بگوش

که یا ای صفی آنچه بتوان بگوش

دعایی ز دانش بیاموزمت

چراغی ز صفوت برافروزمت

بگو ای صفی با صفای تمام

به حق محمد علیه السلام

به حق علی صاحب ذوالفقار

سپهدار دین شاه دلدل سوار

به حق حسین و به حق حسن

که هستند شایسته ذوالمنن

به خاتون صحرای روز قیام

سلام علیهم، علیهم سلام

کز اسرار این نکته دلگشای

صفی ر از صفوت صفایی نمای

صفی چون بکرد این دعا از صفا

درودی فرستاد بر مصطفی

در خانه هم در زمان باز شد

صفی از صفایش سر انداز شد

یکی تخت در چشمش آمد ز دور

سرا پای آن تخت روشن ز نور

نشسته بر آن تخت مر دختری

چو خورشید تابان بلند اختری

یکی تاج بر سر منور ز نور

ز انوار او حوریان را سرور

یکی طوق دیگر به گردن درش

بخوبی چنان چون بود در خورش

دو گوهر به گوش اندر آویخته

ز هر گوهری نوری انگیخته

صفی گفت یا رب نمی‌دانمش

عنایت به خطی که بر خوانمش

خطاب آمد او را که از وی سوال

بکن تا بدانی تو بر حسب و حال

بدو گفت من دخت پیغمبرم

به این فر فرخندگی در خورم

همان تاج بر فرق من باب من

دو دانه جواهر حسین و حسن

همان طوق در گردن من علی است

ولی خدا و خدایش ولی است

چنین گفت آدم که ای کردگار

درین بارگه بنده راهست بار

مرا هیچ از اینها نصیبی دهند

ازین خستگی ها طبیبی دهند

خطابی بگوش آمدش کای صفی

دلت در وفاهای عالم وفی 

که اینها به پاکی چو ظاهر شوند

به عالم به پشت تو ظاهر شوند

صفی گفت با حرمت این احترام

مرا تا قیام قیامت تمام

سیدجعفر شهیدی

 

دریایی و دل دادی یک روز به دریایی

این شد که پدید آمد از عشق تو دنیایی

هم صاحب آبی تو، هم روح حجابی تو

هم نور دل ساقی، هم مادر سقایی

شیدای شکوه تو تنها دل حیدر نیست

عالم همه مجنونند وقتی که تو لیلایی

از نور تو یا کوثر! تا کور شود ابتر

دارد دل پیغمبر چه ام ابیهایی

مرضیه و راضیه، ریحانه و حانیه

منصوره و مستوره، به به! که چه اسمایی

معصومه‌ای و عصمت از نام تو می‌جوشد

هم کوثر و تسنیمی، هم سدره و طوبایی

باغی شده پر برکت، بهتر شده از جنت

حالا که زمین دارد انسیه حورایی

آن روز چرا محشر نامش نشود؟ آخر

آن روز تو می‌آیی‌ای جلوه‌ی زیبایی

هم دختر طا‌هایی هم همسر مولایی

قدر تو، ولی این نیست، اینست که زهرایی

گفتند که پنهانی، اما به خدا دیدم

هر لحظه که درماندم، آن لحظه همان جایی

در خواندن تو سوزی است، با ما تو بخوان مادر

ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

قاسم صرافان

 

خدا را تجلای دیگر مبارک

نشاط و سرور پیمبر مبارک

تبسم به لب‌های حیدر مبارک

به افلاک توحید، محور مبارک

به سادات میلاد مادر مبارک

به قرآن بگویید کوثر مبارک

گل باغ عصمت فدا‌ها خوش آمد

جمال خدا روح طا‌ها خوش آمد

پیمبر بود محو خورشید رویش

خدیجه شده مات حسن نکویش

درود خدا باد بر خلق و خویش

نیاز آورد صد چو رضوان بسویش

ملک راست ذکر و دعا گفت‌وگویش

محمد، محمد، ببوسش ببویش

که آیات نور است نقش جمالش

کمال است مبهوت فضل و کمالش

گل است و رباید دل از باغبانش

مه است و شرف داده بر آسمانش

سلام خدا باد بر جسم و جانش

محمد بود زائر آستانش

خداوند را وحی ثانی بیانش

زمین غرق نور آمد از دودمانش

وجودش سراپا بهشت محمد 

بهشت محمد سرشت محمد

به گردون بگویید این محور توست

به حوا بگویید این سرور توست

به آدم بگویید این مادر توست

به حیدر بگویید این همسر توست

به احمد بگویید این دختر توست

به قرآن بگویید این کوثر توست

به فردوس گویید افتد به پایش

به جبریل گویید گوید ثنایش

امامت گل سرخی از دامن او

ولایت بهاریست از گلشن او

نبوت در آیینه‌ روشن او

شفاعت شمیمی ز پیراهن او

علی دوستی همچو جان در تن او

بهشت سماواتیان مدفن او

گرفته حیات از دمش تا قیامت

نبوت، رسالت، ولایت، امامت

فلک گشته بر گرد بیت گلینش

ملک سجده برده به خاک زمینش

گرفته ز دم روح روح الامینش

خداوند را دست در آستینش

نبی عاشق طلعت نازنینش

علی زنده از خنده دلنشینش

خدا مدح فرموده در هل اتایش

پدر بار‌ها گفته جانم فدایش

خدا برد معراج، پیغمبرش را

به او داد نیکوترین گوهرش را

نه نیکوترین گوهرش کوثرش را

نه کوثر که صدیقه‌ی اطهرش را

نه صدیقه‌ اطهرش مظهرش را

نه مظهر که آیینه‌ منظرش را

سلام خدا بر جمال و جلالش

که مولا علی گشته محو کمالش

غلامرضا سازگار

 

شور برپا شده و عشق به بار آمده است

باز هم رایحه فصل بهار آمده است

ماه، چون مهر شده جانب منبر رفته

سوره شمس، به مهمانی کوثر رفته

سیب معراج، به معراج زمین آمده است

بر رکاب نبی‌الله، نگین آمده است

نور، از عرش زمین، سمت سماوات رسید

روی دستان پدر، مادر سادات رسید

بین گهواره که صدیقه اطهر باشد

وقت آن است که مداح، پیمبر باشد

دخترم، محشر کبراست بدانید همه

سایه‌اش بر سر دنیاست بدانید همه

راضیه، مرضیه، طوباست بدانید همه

اصلا او ام‌ابیهاست بدانید همه

و نوشتند که انسیه حورا باشد

او درخشید و خدا خواست که زهرا باشد

طعم لبخند بهشت است به روی لب او

بوسه دادن به رسول است، نماز شب او

نام او فتح مبین است که قرآن فرمود

شان زهرای مرا سوره انسان فرمود

نورسیده‌ست، ولی بوده از اول با من

علت خلق جهان فاطمه بوده یا من؟

باغبان بوده‌ام و فاطمه گلشن بوده

فاطمه، خاص‌ترین معجزه من بوده

بهترین مادر دنیا که به دنیا آمد

عشق، در هیبت مولا به تماشا آمد

علی از راه رسیده به مبارک بادش

خاتم از دست درآورد و به زهرا دادش

پر گهواره، عقیق علوی را در کرد

اشک شوق، آینه چشم علی را پر کرد

عشق، فرضیه شده، مساله را می‌جوید

جبرئیل آمده، در گوش نبی می‌گوید

نور تابنده به نور ازلی می‌آید

چقدر فاطمه تو به علی می‌آید

کعبه، محرم شده و دور علی چرخیده

در سراپای علی دست خدا را دیده

روی دستان یدالله، خدا تابیده

چون پیمبر به علی در نجف بخشیده

هدیه انگار که از باغ جنانش آمد

مدح صدیقه کبری به زبانش آمد

باز، مداحی زهراست، شنیدن دارد

مدح، از جانب مولاست، شنیدن دارد

او رسیده‌ست که افلاک، پر از لبخند است

نفس عرش، به یک نیم‌نگاهش بند است

گرچه پیداست، ولی جلوه مستور شده

فاطمه نور علی نور علی نور شده

او که قبل از همه امضای بلا را داده

چقدر غصه شیعه به دلش افتاده

"شیعتی" گفت و ممات همه بی‌واهمه شد

اینچنین بود که از روز ازل فاطمه شد

سیل می‌خواستم و بارش نم‌نم آورد

مثنوی هم جلوی مدح شما کم آورد

حمید رمی

 

دل من امشب خدایا تو مدینه خونه کرده

برای میلاد زهرا خودش و گلخونه کرده

نه که یک بار صد هزار بار می‌گم مجنون مادرم

نه که امشب صد هزار شب می‌گم مهمون مادرم

یا زهرا مولاتی ای مادر ثارالله

یا زهرا مولاتی اشفعی لنا عندالله

شب میلادش که می‌شه همه عالم غرق نوره

رسول‌الله مست شوره، علی مولا در سروره

همه دل‌ها، همه لب‌ها، در ذکر یارب یاربه

این بانو، این مادر، عشق حسین و زینبه

یا زهرا مولاتی ای مادر ثارالله

یا زهرا مولاتی اشفعی لنا عندالله

می‌نویسم روی قلبم، مقیم کوی مدینه

می‌فرستم من سلامی، سوی بانوی مدینه

همه فکرم، همه ذکرم، همیشه در خیالمه

توی قلبم، مث مادر، دوستش دارم یه عالمه

یا زهرا مولاتی ای مادر ثارالله

یا زهرا مولاتی اشفعی لنا عندالله

حسن ثابت جو

 

اول دفتر به نام خالق اکبر 

آن که سزد نام او در اول دفتر 

نکته‌ای از قدرتش بس، این که بگویم 

اوست علی‌آفرین و فاطمه‌پرور 

فاطمه مجموعه صفات خداوند 

فاطمه آیینه کمال پیمبر 

عصمت کبری، ولیه الله عظمی 

قره عین النبی، حبیبه داور 

بضعه احمد نه بلکه روح محمد 

همسر حیدر نه بلکه هستی حیدر 

شهر خرد احمد و علی‌ست در آن 

فاطمه آن شهر راست مرکز و محور 

ای به مثل بی مثل چو خالق یکتا 

وی به نبی چون نبی ستوده داور 

شان تو در "إنّما ولیُّکُمُ الله"

با حق و با احمد و علی‌ست برابر 

جز پدر و شوهر و دو ابن و دو بنتت 

روی تو نادیده کس ز اکبر و اصغر 

پای به محشر چو می‌نهی رسد آواز 

"غضّوا أبصارکم" به خلق، سراسر 

چشم و چراغت دو گوشواره عرش‌اند 

راحت جانت دو نازدانه دو دختر 

در قدم مادر است جنت موعود

وین سخن نغز چون سروده پیمبر

در عجبم زین حدیث و آن که چرا او

داده به زهرای خویش کنیه مادر

بهر شفاعت تو را بس است در آن روز

دست ابوالفضل و خون محسن و اصغر

هر که پناهش تویی پناه تو عالم

وان که شفیعش تویی شفیع به محشر

سیدرضا موید

 

هر کس هر آن چه دیده اگر هر کجا تویی

یعنی که ابتدا تویی و انتها تویی

در تو خدا تجلی هر روزه می‌کند

آیینه تمام نمای خدا تویی

میلاد تو تولد توحید و روشنی است‌

ای مادر پدر! غرض از روشنا تویی

چیزی ندیده‌ام که تو در آن نبوده‌ای

تا چشم کار می‌کند‌ ای آشنا! تویی

نخل ولایت از تو نشسته چنین به بار

سرچشمه‌ فقاهت آل عبا تویی

غیر از علی نبود کسی هم‌طراز تو

غیر از علی ندید کسی تا کجا تویی

تو با علی و با تو علی روح واحدید

نقش علی‌ست در دل آیینه، یا تویی؟

شوق شریف رابطه‌های حریم وحی

روح الامین روشن غار حرا تویی

ایمان خلاصه در تو و مهر تو می‌شود

مکه تویی، مدینه تویی، کربلا تویی

زمزم ظهور زمزمه‌های زلال توست

مروه تویی، قداست قدسی! صفا تویی

بعد از تو هر زنی که به پاکی زبانزد است

سوگند خورده است که خیرالنّسا تویی

شوق تلاوت تو، شفا می‌دهد مرا‌

ای کوثر کثیر! حدیث کسا تویی

آن منجی بزرگ که در هر سحر به او‌

می‌گفت: مادرم به تضرع: بیا، تویی

مرتضی امیری اسفندقه

شب تاریک کنار تو به سر می‌آید

نام زهرا به تو بانو چقدر می‌آید

آبرو یافته هر کس به تو نزدیک شده

خار هم پیش شما گل به نظر می‌آید

و نبوت به دو تا معجزه آوردن نیست

از کنیزان تو هم معجزه بر می‌آید

به کسی دم نزد، اما پدرت می‌دانست

وحی از گوشه چشمان تو در می‌آید

پای یک خط تعالیم تو بانو والله

عمر صد مرجع تقلید به سر می‌آید

مانده‌ام تو اگر از عرش بیایی پایین

چه بلایی به سر اهل هنر می‌آید

مانده‌ام لحظه پیچیدن عطر تو به شهر

ملک الموت پی چند نفر می‌آید

کاظم بهمنی