سرویس تئاتر هنرآنلاین، وقتی نمایشنامه‌نویس و کارگردانی از اثری داستانی و به‌خصوص یک اثر داستانی قوی اقتباسی نمایشی می‌کند، همواره انتظار می‌رود که اثر نمایشی قابلیت‌های نمایشی و دیداری اثر را به صحنه بیاورد و اگر اثری پرمایه‌تر خلق نمی‌کند، دست‌کم اثری همپایه داستان خلق کند. بنابراین اقتباس نمایشی از یک اثر داستانی برای نمایشنامه‌نویس و کارگردان کاری حساس است. حتی گاه در سینما شکست یک اثر اقتباسی را خطای کارگردان و عوامل فیلم می‌دانند اما موفقیت اثر نمایشی باز به نام نویسنده قَدَر داستان درمی‌آید یا در نهایت اعتبار نویسنده رمان و داستان را باعث اعتبار اثر نمایشی می‌دانند! نکته اولِ سلام ارغوان این است که هیچ جایی در پوستر نمایش اشاره نشده بود که نمایش، اقتباسی از داستان شرق بنفشه اثر شهریار مندنی‌پور است؛ به لحاظ اخلاقی و حرفه‌ای لازم بود به آن اشاره شود. اما مشخص بود که نمایش تقدیری از شهریار مندنی‌پور است؛ چون در متنِ نمایش دو جا به اسم مندنی‌پور یا جایی به کتاب شرق بنفشه اشاره می‌شود. با توجه به جای خالی ادبیات معاصر ایران در هنرهای نمایشی، این اقتباس، خودبه‌خود ارزشی معنوی پیدا می‌کند. در این یادداشت سعی شده نگاهی تطبیقی بین نمایش سلام ارغوان و داستان شرق بنفشه شود تا راهی باشد برای نقد و تحلیل این نمایش.

 اقتباس وفادارانه چیست؟ آیا این اقتباسِ نمایشی وفادارانه بود؟

 شرق بنفشه یکی از موفق‌ترین و قوی‌ترین آثار شهریار مندنی‌پور است. مومیا و عسل؛ هشتمین روز زمین از دیگر آثار داستانی او است. زبان، لحن، اسطوره، فرم و ساختار داستانی و دستگاه اندیشگانی شرقی از مهم‌ترین عناصر داستانی مندنی‌پور است. اقتباس وفادارانه بدون آنکه به تقلید بیفتد عناصری از فرم، زبان، لحن، شیوه‌های روایی، شخصیت‌پردازی، پیرنگ و دیگر عناصر داستانی می‌گیرد و با تجزیه آن به عناصر نمایشی آن را به کار می‌بندد در این یادداشت این عناصر داستانی در شرق بنفشه با عناصر نمایشی سلام ارغوان مقایسه می‌شود تا به این سؤال پاسخ داده شود که این اقتباس نمایشی تا چه حد وفادارانه بوده است؟ و تا چه حد توانسته ارزش‌های نمایشی پیدا بکند؟

 روایت:

 اگر طرح کلی یک داستان استفاده شود و اثر نمایشی‌ای مستقل خلق شود، اثر کمترین وفاداری را به داستان دارد و هر چه بیشتر با پیروی از عناصر داستانی نوشته شود وفادارانه‌تر است. نمایش سلام ارغوان در برخی موارد عناصری را به عینه از داستان گرفته است. لحن، زبان، شخصیت‌پردازی، اندیشه، روایت به عینه یا با تفاوت‌هایی اندک در نمایش به کار رفته است. تقلید از شیوه روایی داستان باعث شده است که نمایش به لحاظ فرم روایی بسیار شبیه داستان باشد و ظرفیت‌های جدیدی برای نمایشی شدن ایجاد نشود. حتا اگر تماشاگر در اکثر صحنه‌های نمایش چشمانش را می‌بست عمل نمایشی، بازی یا تصویری را از دست نمی‌داد. همچنین روایت سیال ذهن داستان بدون آنکه صدمه‌ای له آن وارد بکند، در نمایش ساده‌تر شده است. با این‌حال شاخ‌وبرگ‌هایی که در روایت وجود دارد همچنان باقی است. این داستان یکی از طولانی‌ترین داستان‌های مندنی‌پور است. نمایش یک ساعته سلام ارغوان با حذفیاتی به نفع ایجاد ریتم و برای جلوگیری از کسالت‌باری می‌توانست کوتاه‌تر باشد.

 اندیشه:

 عشق در داستان و نمایش، ماهیتی آسمانی دارد و واژگانی کلیدی مانند فراق، وصال، ازلی و ابدی برای آن به کار می‌رود. فراق و وصال در عشق جسمانی و زمینی معنی ندارد. همین اندیشه و تفکر وقتی وارد نمایش می‌شود زن و معشوق (ارغوان) را چنان آسمانی و مانند زن اثیری در بوف کور لمس‌ناکردنی می‌کند که نشان دادنِ این زن (ارغوان) می‌تواند از تصوّر آسمانی بودن آن بکاهد. بنابراین روی صحنه فقط صدای ارغوان را می‌شنویم.

 پیرنگ:

 مهم‌ترین تفاوت نمایش و داستان، تغییری در انتهای داستان است. در داستان شرق بنفشه ذبیح و ارغوان با نیش مار خودکشی می‌کنند و تنها کسی که چرایی آن را می‌داند فال‌فروش حافظیه است. اما در نمایش سلام ارغوان، شخصیت ارغوان به دلیل تعصبات خانوادگی کشته می‌شود و ذبیح بعد از چهل سال دارد داستان را می‌گوید و او همان فال‌فروش حافظیه است. یعنی ذبیح و فال‌فروش حافظیه یکی شده‌اند. نمایش هم که یک بازیگر دارد و از زبان او همه چیز روایت می‌شود. به این دلیل که در داستان شرق بنفشه ذبیح و پیرمرد فال‌فروش شباهاتی به پیرمرد خنزرپنزری و راوی داستان بوف کور دارند و در انتهای داستان بوف کور پیرمرد خنزرپنزری و راوی آنچنان به هم شبیه می‌شوند که تشخیص این دو شخصیت از هم سخت است، این یکی شدن شخصیت ذبیح و فال‌فروش یادآور یکی‌پنداشته شدن پیرمرد خنزرپنزری و فال‌فروش شده است. همین تغییر در بخشی از پیرنگ منجر به ایجاد تعابیر جدید شده است. این اتفاق در متن نمایشی رخ داده است و در اجرای یکنواخت نمایش تغییری ایجاد نکرده است. در کل کمتر عملی در متن به حرکت تبدیل می شود، همین مهم‌ترین علت ضعف اجرا است.

 زبان:

 زبان مندنی‌پور رمزی و استعاری است و نسبت به زبان نمایش سنگین به نظر می‌رسد. نمایش با الهام از لحن و زبان مندنی‌پور نوشته شده و یا حتا بسیاری از جملات به‌عینه از متن داستانی وارد متن نمایشی شده است. اما توصیفات ادبی سنگین حذف شده.

 عناصر بصری و حرکت:

 به جرأت می‌توان گفت عناصر بصری در داستان بیشتر از نمایش است! چرا توصیفی که مندنی‌پور از در هم‌پیچیدن مارها می‌کند در نمایش نشان داده نمی‌شود؟ در عوض قفسی خالی نشان داده می‌شود که راوی می‌گوید مارهایش در آن به دور هم می‌پیچند. این تصویری مهم در داستان و نمایش است، وصال جسمانی مارها با هم و تأثیری که این تصویر بر روی ذبیح می‌گذارد مهم است و داستان را به اسطوره‌ها پیوند می‌دهد. همانطور که گفته شد ذبیح و ارغوان تصمیم می‌گیرند با نیش مار خودکشی کنند که در نمایش حذف شده است. گرچه پایانی که نویسنده برای نمایش در نظر گرفته است، خوانش‌هایی جدید ایجاد می‌کند اما با کم‌رنگ‌شدن تصویر مارها و از دست رفتن این پایان برای نمایش ارتباط نمایش با اسطوره‌ها کمتر شده است.

 بر روی صحنه نمایش چهار تخته سیاه است که واژگانی کلیدی مانند عشق، وصال، فراق، حلاج، عشوه و ... در آن به خط خوش نوشته شده است. یک جا تصویر بی‌بی عطری بر روی تخته سیاه‌ها می‌افتد. کف صحنه کتاب‌های ذبیح چیده شده است. ذبیح در حافظیه بساط کتاب داشته است. این قاب تخت و یکنواخت از اول نمایش تا انتهای آن وجود دارد. این قاب تخت است چون تک‌بعدی است و نمی‌تواند در تمام صحنه‌ها معنا، کاربرد و خوانشی داشته باشد. آیا نمی‌شد کتاب‌های چیده شده کف صحنه، گورستان و قبرهایی باشد که ذبیح در داستان گفته می‌شود متولی آن است؟ نور فقط برای اعلام ابتدا و انتهای صحنه می‌آید و می‌رود. در حالی که داستان چه تصویرهای نابی از محل زندگی و خانه ذبیح به خواننده می‌دهد: «خانه ذبیح کژومژی بود فشرده شده بین دو خانه دیگر» یا وقتی ذبیح پنجره اتاق ارغوان را توصیف می‌کند، می‌گوید: «پنجره‌ات همان سیاره کوچکی است که رویش یک گل سرخ روییده است.»

  پیش از این گفته شد نشان دادن ارغوان به چهره اثیری او خدشه وارد می‌کند اما به جز این، داستان گاهی سویه‌های سوررئالی دارند که ساختن آن‌ها در نمایش دشوار به نظر می‌رسد. برای مثال ذبیح خواب می‌بیند سنگ‌ها به زمین می‌خورند و می‌شکنند یا دندان‌هایی زیر پایش صدایی شبیه صدای شن می‌دهند.

 اما باید پرسید تنها بازیگر نمایش به عنوان دیدنی‌تر عنصر نمایش چه بازی خلاقه‌ای داشت تا تماشاگر نتواند پلک بزند؟ به نظر می‌رسد این سؤال کنایی و بدون جواب بهتر می‌تواند توصیف‌گر بازی در این نمایش باشد.

 یکی از نقاط مثبت اجرا، حافظ‌خوانی است. یک بازیگر، دیوانه‌وار (نه مجنون‌وار) در بیرون از سالن حافظ می‌خواند. پیش از شروع نمایش و ورود تماشاگر به سالن، نمایش آغاز شده است. نمایش رورانس ندارد اما در عوض همان حافظ‌خوان روی پله‌ها است و حافظ می‌خواند. اما چنان فضای بیرون و درون سالن نمایشی از هم تفکیک شده‌اند که این اتفاق نمایشی کمتر به چشم آمد. اگر حافظ‌خوان به شکلی با تماشاگر ارتباط برقرار می‌کرد و توجه بیشتری از تماشاگر می‌گرفت، یا راهرویی مابین فضای سالن و بیرون سالن وجود داشت که بازیگر در آنجا حافظ‌خوانی می‌کرد این اتفاقِ نمایشی بیشتر دیده می‌شد و مؤثر عمل می‌کرد.

 نتیجه:

  سلام ارغوان اقتباسی شیفته‌وار است. داستانی خوانده می‌شود که تنها به حکم آیینِ حضور تماشاگران در سالنِ نمایش، یک نمایش است. "کمتر" تلاشی برای حرکت به سمت نمایش در آن رخ می‌دهد و این یعنی شیفتگی و تحت سلطه داستان، نمایش را رها کردن...

جشنواره تئاتر آرخه این روزها در دو تالار عمارت  نوفل لوشاتو تا 28 آبان ماه در حال برگزاری است و برای حضور و رزرو بلیت می توانید به سایت آرخه    

www.arkheh.com مراجعه کنید.