سرویس تئاتر هنرآنلاین:  نمایش "پنجاه/پنجاه" با روایتی گنگ و مبهم از کابوس زن و مردی آغاز می‌شود که در هنگام بازدید از موزه به یاد می‌آورند و با احضار ارواح دوستان مرده‌شان، شکل کنونی موزه به اردوگاه مرگ در گذشته تغییر می‌یابد و زن و مرد دوباره به اعماق تاریخ بازمی‌گردند تا راوی نمایشی باشند که در آنجا بازی کرده‌اند و سپس آرام آرام این تکه‌های داستانی پراکنده و نامفهوم به‌واسطه تکرار در قالب تمرین‌های نمایش به مثابه شکنجه بسط و گسترش می‌یابد و در ذهن ما کامل می‌شود و ما با زندانیان/بازیگرانی روبرو می‌شویم که بازی می‌کنند تا زنده بمانند اما زندگی/بازی‌شان چیزی جز مرگی تدریجی نیست. ایده گرفتاری شخصیت‌ها در نمایش/کابوسی بی‌پایان به نظر ساده می‌آید اما خوانشی که هاله مشتاقی‌نیا و مرتضی اسماعیل کاشی از آن دارند، منجر به متنی پیچیده، چالش‌برانگیز و فرمالیستی می‌شود که آن صحنه کوچک نمایش را به عرصه سترگ تاریخ پیوند می‌زند و گذشته‌ای را که در اکنون تداوم دارد، در حال بلعیدن آینده جهان می‌نماید و با برداشت متفاوتشان از داستان "خودی و غیرخودی" برتولت برشت نشان می‌دهند که چطور دیکتاتوری در خارج از صحنه می‌ایستد و مردم را در قالب قربانی و متجاوز در برابر هم قرار می‌دهد و شکنجه آن‌ها را به دست خودشان تماشا می‌کند. بازی جابه‌جایی میان شخصیت‌ها و عوض کردن لباس‌هایشان در راستای همین مفهوم است که همه آن‌ها قربانیان تباه‌شده‌ای بیش نیستند و تنها راه نجاتشان این است که در کنار هم قرار بگیرند و آن جداسازی میانشان را که با تمهید خلاقانه دو باکس شیشه‌ای در نمایش می‌بینیم، از بین ببرند و در جمعی به‌هم‌پیوسته مرگ را بر زندگی علیه هم ترجیح دهند.

لباس و گریم مشابه بازیگران و حرکات و پرفورمنس جمعی‌شان، آن‌ها را در قالب یک توده بی‌شکل می‌نماید که همه بازیچه یک کارگردان/دیکتاتور پنهان هستند؛ اما به‌تدریج که شخصیت‌ها نسبت به وضعیت رنج بار خودآگاهی می‌یابند و علیه بازی‌گردان/شکنجه‌گر خویش عصیان می‌کنند، هویت ازدست‌رفته خود را بازمی‌یابند و در انتها آن انبوه زنان و مردان استحاله شده به شکل ارواح و اشباح نامرئی، به اسم و رسم شناخته می‌شوند و آن دست‌های ناامید و چهره‌های وحشت‌زده ناشناس و مجهول که در پشت شیشه زندان برای زنده ماندن تقلا می‌کنند، فردیت تهی شده‌شان را بازمی‌یابند. هاله مشتاقی‌نیا با درک عمیق از مفهوم رابطه فرد و هویت جمعی و مرتضی اسماعیل کاشی به‌واسطه طراحی و اجرای دقیق، موفق می‌شوند تأثیرات انتخاب و اراده جامعه بر سرنوشت فرد را بازنمایانند و با چنین رویکردی داستان یک رخداد تاریخی در گذشته، ابعاد امروزی و معاصر می‌یابد و بر لزوم و ضرورت آگاهی فردی برای تغییر صورت‌بندی جمعی تحمیق‌شده، تأکید می‌کند. نمایش "پنجاه/پنجاه" به دلیل بهره بردن از متنی پیچیده و جسورانه، میزانسن‌های متکثر و نوآورانه، دکور و لباس و گریم هوشمندانه، بازی خلاقانه با نور و سایه، پرفورمنس و حرکات بدن ماهرانه بازیگران و هماهنگی حیرت‌انگیز میان همه این اجزا به یک تجربه نامتعارف سینمایی در تئاتر بدل می‌شود که برای تماشای آن به چندین چشم نیاز داریم تا بتوانیم به جای دوربین غایبی که مدام بر اساس زوایا و فواصل مختلفی در صحنه حرکت می‌کند، قرار بگیریم و دکوپاژ نامرئی میان‌نماهای پراکنده در صحنه را در ذهن مجسم کنیم و بر اساس مونتاژی پنهان، داستان سیال و چندلایه‌ای را که در کل صحنه جریان دارد، در ذهن بسازیم و ما هم به‌عنوان تماشاگر/همدست شکنجه‌گر، ایده تکان‌دهنده نمایش را از متن به دل واقعیت تعمیم ببخشیم که تا وقتی کسانی به‌عنوان ناظر برای تماشای نمایش دیکتاتوری هستند، صحنه جنایت می‌تواند به وسعت جهان گسترش بیابد و کابوس رنج انسان را پایانی نباشد.