سرویس تجسمی هنرآنلاین: نمایشگاه آثار صمد توانا با نام "باغ و داغ" در گالری آس برپاست. این هنرمند که پس از سال‌ها به ایران بازگشته است در این نمایشگاه فرهنگ ایرانی را دستمایه آثارش قرار داده و تقابل سنت و مدرنیته، خانواده و فرهنگ و خیر و شر را به تصویر کشیده است. توانا در اغلب این نقاشی‌ها سعی کرده روایت‌گر زخم‌هایی باشد که انسان بر درخت‌ها و طبیعت می‌زند. گفت‌وگوی صمد توانا با هنرآنلاین را بخوانید.

 

در بیش‌تر آثار شما از "درخت" به عنوان عنصر اصلی استفاده شده و با توجه به آثار پیشین شما، به نظر می‌رسد محیط زندگی بیش‌ترین تاثیر را بر نقاشی‌های‌تان داشته است. اما دلیل انتخاب عنوان "باغ و داغ" چیست؟

داغ در اینجا به معنای داغی‌ست که بر روی برده‌ها می‌زنند، به معنی اسیر و نابود کردن. اگر به ایران باز نمی‌گشتم هیچ کدام از این تابلوها به وجود نمی‌آمد. زمانی که ایران نبودم، این آثار در ذهنم بود اما چون محیطش نبود، در ذهنم رشد نمی‌کردند. وقتی به ایران برگشتم این تابلوها را خیلی سریع کشیدم. انگار تصاویر سرریز شدند، در واقع عامل اصلی این آثار بازگشت به کشور بود.

البته درست است که "درخت" در نقاشی‌های این نمایشگاه نقش پررنگی دارد، اما طبیعت شمال در آن نیست. باغ سوخته است، درختانی که شاخه‌هایش را بریده‌اند، برگ‌هایش را سوزانده‌اند، یعنی درواقع من تخریب باغ‌ها را به تصویر کشیده‌ام. درخت‌ها تبدیل به انسان‌واره‌هایی شده‌اند که فیگوراتیو هستند. از حدود بیست سال پیش هم درختان با همین فرمت در نقاشی‌های من کار شده‌اند، البته حالا پخته‌تر و کامل‌تر هستند. رابطه درخت و انسان هم در این سال‌ها نزدیک‌تر شده است. به گواهی دوستانی که مخاطب کارهای من هستند، درخت در کارهایم تبدیل به یک امضا شده. من یک نقاش منظره‌ساز نیستم، نقاش فیگوراتیو هستم. رنگ سبز در کارهایم دیده نمی‌شود و مثل یک توریست به مناظر شمال کشور نگاه نمی‌کنم. درخت واقعی را می‌بینم که آتشش می‌زنند و آن را می‌برند. باغ‌های تاریخی را که از بین می‌برند، بنابراین از این دیدگاه باید کارها را ببینید، رابطه فرم و حجم و از لحاظ معنایی انسان و طبیعت، در حین تخریب.

در دو تابلوی "باغ بی‌برگی" و "باغ سوخته" این مفهوم بیش‌تر به چشم می‌خورد. "باغ سوخته" روایتی از یک جشن در باغ است، با درخت‌هایی بریده و سوخته شده. "باغ بی‌برگی" هم تصویر زنی است با خیال آسوده در بین درخت‌هایی که همه زخم خورده‌اند.

درباره "باغ سوخته" باید بگویم، در شمال، در روستاها جشن‌هایی که می‌گیرند به خصوص در عروسی‌ها، کاغذهای رنگی آویزان می‌کنند و به درختان می‌بندند. من باغی را تصویر کرده‌ام که شاخه‌هایش سوزانده و بریده شده و قبرستان درخت‎هاست، کاغذهای رنگی را به درخت‎ها بسته‌اند و جشن گرفته‌اند. یعنی داغ بر درخت‎ها گذاشته‌اند و باغ را نابود کرده‌اند و شادمانی در باغی سوخته است. "باغ بی‌برگی" یک تعریف ساده است از باغ سنتی ما؛ فضا بسیار ساده است با یک بک‌گراند صورتی رنگ پریده و پست‌مدرن. یک زن در حال شانه‌زدن موهایش است، یعنی زندگی در آرامش یک باغ. درخت که باز هم قرار است شاخه‌هایش را ببرند و... حوض آب که انعکاس زن در آن است، پرنده‌ها و برگ‌های پاییزی دیزاین شده‌اند. یعنی یک جا حجم نقاشی شده و در جای دیگر حجم طراحی شده که این کاملا یک برخورد معاصر است با نوعی تکنیک.

صمد توانا

در تمام آثارتان روح فرهنگ ایرانی به وضوح دیده می‌شود. تلفیق خانواده به عنوان یکی از عناصر اصلی زندگی ایرانی‌ها و درخت‌ها در سه‌گانه "خانواده" و یا "نئون و زورخانه" که تلفیقی‌ست از سنت ایرانی و زندگی مدرن.

تمام قصه‌های این کارها یک عنوان دارد: سنت و مدرنیته. آن تابلو هم همین‌طور است. در همین تابلو من چند نفر از ورزشکاران زورخانه‌ای را کشیدم و این سوال را مطرح کردم که آیا زورخانه می‌تواند امروز نقش سنتی و اجتماعی پیشین خودش را ایفا کند؟ دست‌ها نشان پرسش‌گری هستند. آیا ما باید زورخانه‌ها را تنها در نمایشگاه‌ها داشته باشیم؟ درباره عنوان "نئون و زورخانه"؛ دست‌ها را به شکل نئون‌های قدیمی کافه‌های لاله‌زار کشیدم و می‌خواستم به ایران 60، 70 سال قبل برگردم.

خانواده به عنوان یک عنصر واحد اجتماعی در کار من از پدر، مادر و فرزند تشکیل شده و عنصری که فضا را شاد و سبک می‌کند بادکنک‌هاست. این بادکنک‌ها در جاهای مختلف نقش‌های متفاوتی دارند و فضا را تلطیف می‌کنند، با لطافت، خطوط منحنی، پوست نازک در مقابل پوست سخت و خشن درخت‌ها.

شما در دانشگاه معماری خوانده‌اید. رد معماری در نقاشی‌های‌تان هست و تلفیق این دو هنر در آثارتان دیده می‌شود. خودتان فکر می‌کنید معماری چقدر بر کار شما تاثیر گذاشته؟

تحصیلات من در دانشگاه هنرهای زیبا، معماری بود و طبیعتا معماری در نقاشی‌ام تاثیر گذاشته و درک فضاهای بزرگ و پیچیده را برایم امکان‌پذیر کرده است. معماری و نقاشی خیلی به هم شبیه هستند، هردو به نوعی فضا را معدوم می‌کنند، برش می‌دهند، سوراخ می‌کنند و فرمش می‌دهند. حالا هرکدام با ابزار خودشان. با این تعریف معماری وارد نقاشی من شده است. یعنی بیشتر کسانی که نقاشی‌های من را می‌بینند، نخستین نکته‌ای که توجه آنها را جلب می‌کند، سازمان‌دهی محکم کارهاست. چرا؟ چون یک آرشیتکت وقتی ساختمانی می‌سازد به سازه‌اش فکر می‌کند. همین‌طور یک دیوار کج و یا سقف نمی‌سازد، یک ساختار تعریف می‌کند و بر اساس آن دیوارها را پر می‌کند و.... در نهایت حجم را به وجود می‌آورد. نقاشی‌های من ناخودآگاه از این موضوع تبعیت می‌کند و به آن حساس است. من نقاش اتفاقی نیستم، به این جمله سزان احترام می‌گذارم که می‌گوید: "من به دنیا آمده‌ام که بار دیگر نظم و ساختار مبهم کلاسیسیسم را به نقاشی اتفاقی و لحظه‌ای امپرسیونیست‌ها برگردانم." امپرسیونیسم در یک لحظه است، سرعت نور یا لکه رنگ عوض می‌شود. برای همین این‌ها آنقدر سریع در طبیعت کار می‌کردند، چون در طبیعت هر لحظه همه‌چیز در حال تغییر بود. اما یک نقاش کلاسیک مثل رافائل یا رامبراند، ممکن بود هرکدام از تابلوهای‌شان یک سال طول بکشد. زمانی که مطمئن بودند طراحی، سازمان‌دهی و سایه‌روشن‌ها و همه‌چیز درست است، شروع به کار می‌کردند. کارهای من هم همین‌طور است. برای هر کارم یک سازمان‌دهی هوشمندانه تعریف می‌کنم که تاکید می‌کنم کاملا ناخودآگاه و به دلیل تحصیلات معماری‌ام است.

صمد توانا

دو اثر با عنوان "ایران" هم  دارید با فضاهایی کاملا متفاوت. برخلاف دیگر آثارتان در این دو، نمادهای فرهنگ ایرانی و یا درخت به چشم نمی‌خورد و به نظر می‌رسد تحت تاثیر یک اتفاق بوده‌اید. درباره این دو اثر توضیح می‌دهید.

تابلوهای "ایران" را سالی کشیدم که به ایران بازگشتم. ده سال بود از ایران دور بودم و بعد تصمیم گرفتم به کشورم برگردم. معماری یا نقاشی یک کار خدماتی نیست، کار فرهنگی است، پس شما برای برقراری ارتباط باید جایی باشید که زبان فارسی را بشنوید، اصطلاح‌ها و فرهنگ را تا بتوانید زبان تصویری‌تان را توسعه بدهید. در دوبی من به خودم آمدم و دیدم چند سال است که سوژه کارهایم "ماهی" است. از لحاظ فرم و تکنیک کارهای زیبا و دکوراتیوی بودند، اما نقاشی‌هایی نبودند که من بخواهم و حسی نبود که از سرزمینم داشتم. تصمیم گرفتم به ایران برگردم، به خاطر خودم و هنرم. اگرچه من مدرن کار می‌کنم اما کارهایم معناگراست و هرکدام یک ایده و قصه دارد. وقتی که کاری را نقاشی کرده‌ام دیگر نباید آن را توضیح هم بدهم. هرکسی می‌تواند برداشت شخصی داشته باشد، آن هم با کدهایی که به او می‌دهم.

از دید خودم، کارهایم نقاشی‌هایی هستند با فرم‌های حجیم، مثل خیلی از کارهای پیکاسو. یک پالت ذهنی دارم، رنگ‌هایم بیشتر به رنگ‌های معماران پست‌مدرن نزدیک است، صورتی‌های پریده، بنفش خاکستری‌های رنگی و… یکی از ویژگی‌های بارز در رنگ‌هایم، استفاده از رنگ‌هایی است که خیلی در نقاشی‌های ایرانی نیست. رنگ‌های خاصی که بیشتر متعلق به خودم هستند. نقاشی‌های ایرانی عموما دوبعدی هستند و شبیه پرسپکتیو غربی نیستند.