سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین، "متامدرنسیم" یکی از جدیدترین مانیفست‌های اعلام شده در عرصه رسانه، هنر، ادبیات و اجتماع است که در نحله‌های مختلف هنری و اجتماعی در سطح جهان پیروانی دارد و در طبقه‌بندی‌های هنری لحاظ می‌شود. محمد آزرم شاعر و منتقد، چندی پیش درباره "مانیفست متامدرنیسم" تحلیلی انتقادی برای هنرآنلاین نوشت که در فضای فرهنگی کشور به ویژه در شبکه‌های اجتماعی، پرسش‌های متعددی برانگیخت. به همین مناسبت و با هدف روشن شدن برخی از این مسایل گفت‌وگویی با آزرم داشتیم که انعکاس آن را می‌خوانید.

 

آیا متامدرنیسم وضعیتی میان مدرن و پست مدرن است؟ یا جریانی بعد از پست‌مدرن و برآمده از آن، اگر پست‌مدرن را نقد مدرن بدانیم، آیا متامدرن نمی‌تواند هم‌چون سنتزی نتیجه این نقد و برخورد باشد؟

"متامدرنیسم" یک پارادایم فرهنگی/ اخلاقی در حال شکل‌گیری است که به نقصان مدرنیته و پسامدرن باور دارد و در جست‌وجوی اصالت و تعریف ریشه‌های وجود است تا پیکره‌بندی جدیدی از آنچه هستی انسان را در جهان تعریف می‌کند، ارائه دهد. در واقع به روح انتقادی و تجربی مدرنیته نزدیک‌تر است تا به اشکال موجود مدرن‌سازی صنعتی و پساتولیدی. می‌توان گفت، بازگشتی به "مدرنیته" است برای پی‌گیری مسیری که باید در پیش می‌گرفت؛ اما به صورت محوری پیش می‌رود و به دنبال راه‌هایی است که می‌تواند به ریشه منجر شود و در پی راه‌های "جانبی" نیست؛ یعنی دارای تفکری خطی است، در حالی که پسامدرن، تفکری ریزومی دارد که پایانش آغاز تفکر دیگری است و نمی‌توان برای آن آغاز یا پایانی قایل شد. پسامدرن، هویتی چند شبکه‌ای برای انسان مدرن به ارمغان آورده که می‌تواند خود را مکرر و بسیار بشکند و دوباره پیوند برقرار ‌کند. در واقع تفکر ریزوماتیک پسامدرن مابین تفکرات خطی قرار می‌گیرد و آن‌ها را به هم مرتبط می‌کند. از طرفی همان‌طور که قبلا نوشته‌ام، دیدگاهی هست که متامدرنیسم را به عنوان مداخله‌ای در پسامدرنیسم مطرح می‌کند و حساسیت متامدرن را دارای نوعی ساده دلی آگاهانه و آرمان‌گرایی عملی می‌داند، که منتج به واکنش‌های فرهنگی نسبت به وقایع جهانی می‌شود. به باور آنان فرهنگ پسامدرن، نسبی‌گرایی و اعلام پایان تاریخ، به پایان رسیده و متامدرنیسم جایگزین آن شده است. یعنی متامدرنیسم به جای این‌که صرفا به مواضع ایدئولوژیک مدرنیستی بازگردد، با نوسان بین جنبه‌های مدرن و پسامدرن در تلاش برای دستیابی به نوعی موقعیت متعالی و درونی انسان است. باور دارم که پروژه ناتمام مدرنیته، موقعیت پسامدرن و رویکرد متامدرن هم‌زمان و به موازات هم در جریان هستند و با هم دیالوگ دارند. متامدرنیسم می‌کوشد وضعیت پسامدرن را مورد نقد قرار دهد اما این کار را با ارائه نقد جدیدی از مدرنیسم به نمایش می‌گذارد و تصویری اخلاقی و احساسی از آن ارائه می‌کند که در تضاد با عقلانیت مدرنیسم است.

اگر دوران نقد مدرن (پست‌مدرن) را پایان یافته بدانیم، آیا متامدرن نمی‌تواند راهکاری کاربردی برای ترمیم مدرن نقدپذیر باشد؟

مساله این‌جاست که "پسامدرن" دوران نیست که آغاز و پایان داشته باشد؛ وضعیتی است که در آن تجربه و واقعیت چنان رمزآمیز و مدون شده‌اند و در آن‌ها مداخله شده که نمی‌توان آن‌ها را جداگانه بازیافت کرد؛ به تعبیری، شاهد سلطه تصاویری هستیم که هیچ رابطه‌ای با واقعیت ندارند. این واقعیت حاد، از خود واقعیت، واقعی‌تر است و آثارش چنان تشدید شده که امر موجود قادر به برابری با آن نیست. این وضیعت با انتقال از اقتصاد تولیدی به سمت اقتصاد مصرفی همراه شده است که در آن کالاها نه برای برآوردن نیازهای حقیقی بلکه به عنوان پاسخ به نیازهای ثانویه‌ای تولید می‌شوند که با توسل به استراتژی‌های تبلیغاتی و بازاریابی ابداع شده‌اند. چنین وضعیتی که از منظری "بودریاری" به ناپدیدی امر واقعی منجر می‌شود، ناپدیدی خود انسان و سوژه را هم در پی دارد؛ اما هرچیزی که ناپدید می‌شود، انسان، هنر و ایدئولوژی؛ هر نهاد و هر ارزشی، شبحی از خود به جا می‌گذارد که همه چیز را دربر می‌گیرد اما دیگر ابژه، واقعیت یا دنیایی از آن خود ندارد. متامدرنیسم برای چنین وضعیتی چه راهکاری دارد؟ شاید بند 4 بیانیه متامدرنیسم، پاسخی به این پرسش باشد؛ آن‌جا که می‌گوید؛ "ما به محدودیت‌های ذاتی برای هر حرکت، تجربه و بیهودگی هر کوششی برای فراروی از مرزهای یک مجموعه اذعان داریم. ناگزیر باید از نقص اساسی یک سیستم تبعیت کرد، نه برای به پایان رساندن یک دوره یا ملازم آن بودن، بلکه برای آشکار کردن برخی از نماهای پنهان بیرونی. اگر کار خود را طوری انجام دهیم که گویی ممکن است از این مرزها فراتر رود، هستی غنی می‌شود، زیرا چنین عملی جهان را آشکار می‌کند. علاوه بر این، متامدرن‌ها ممکن است "خوش‌بینی"  را به عنوان یک موضع انتقادی پیشنهاد کنند. هم‌چنان که عبارت "پاسخ عاشقانه به بحران" اغلب برای توصیف متامدرنیسم استفاده می‌شود. متامدرنیست‌ها مثل دیگران از آشفتگی سیاست، اقتصاد، اقلیم و سایر اشکال آگاهند، اما خوش‌بین می‌مانند؛ حتی وقتی می‌دانند علت از دست رفته است. آنان تصور نمی‌کنند که مشارکت مدنی خوش بینانه باعث نجات جهان می‌شود یا بحران فردی را برطرف می‌کند یا حتی صدمه نمی‌بیند و موجب امیدواری، بهبود شرایط و جبران صدمات است؛ بلکه بر این باورند که چنین رفتار خوش‌بینانه‌ای که غالبا مستلزم پذیرش استعاره‌هاست می‌تواند در طول زمان سطحی از عدالت و انصاف را که نتیجه فرهنگ بشر است، ارتقا دهد.

محمد آزرمبه نوعی اگر نوسان بین مدرن و پست‌مدرن را بتوان نوسان بین تز و آنتی تز دانست آیا متامدرن قصد دارد منتج به یک سنتز نهایی شود؟

متامدرنیسم در یکی از رویکردهای خود متاثر از مفاهیمی هم‌چون روراستی، امیدواری و رمانتیسیسم است و به جای این که صرفا به مواضع ایدئولوژیک مدرنیستی بازگردد، بر این باور است که عصر حاضر با نوسان بین جنبه‌های مدرن و پسامدرن مشخص می‌شود. می‌توان این رویکرد را نوعی ساده‌دلی آگاهانه، آرمان‌گرایی عمل‌گرا، تعصب متوسط، نوسان بین روراستی و طنز و کوششی برای دستیابی به نوعی موقعیت متعالی در درون انسان دانست. بنابراین، نوسانات متامدرنیسم را نباید به عنوان یک تعادل یا سنتز نهایی تصور کرد. بلکه به بیانی استعاری، این آونگی است که بین قطب‌های بی‌شماری در گردش است. هر بار که اشتیاق متامدرن به سمت "تعصب" حرکت می‌کند، نیروی جاذبه آن را به سمت "کنایه" می‌کشاند. لحظه‌ای که طنز آن به سمت "ناهوشیاری" حرکت می‌کند، نیروی جاذبه آن را به سمت "اشتیاق" باز می‌گرداند. می‌توان گفت بیشتر با الگویی برای تجدیدنظر در سنت‌ها و برقراری گفت‌وگوی مداوم با پارادایم‌های فکری قبلی مواجه‌ایم که با انکار مدرنیستی سنت‌ها و  احضار  کنایه‌آمیز آن‌ها به موقعیت پسامدرن متفاوت است. باید به این نکته توجه داشت که آثار و روش‌های متامدرنیستی در بنیان خود به دنبال بازگرداندن سلطه اخلاق بر جوامع، افراد و نهادها هستند که با تسلط معرفت شناختی مدرنیسم و تسلط هستی شناختی موقعیت پسامدرن متمایز است. به بیان دیگر، متامدرنیسم الگویی است که در آن ارتباط با انسان‌های دیگر و در واقع با تمامی موجودات و با طبیعت، برخلاف تاکید بر فردگرایی و تجربه ایزوله شده، مانند برخی از موارد مدرنیسم و پسامدرن، بر پایه اخلاق ارزش‌گذاری می‌شود.

مواردی مثل "پوچگرایی" پست مدرن در مقابل "امید" متامدرنیسم، امیدی که انسان پست‌مدرن با تمام وجود ضرورت آن را با توجه به فیزیولوژی زیست آدمی احساس کرده است، افزایش طول عمر آدمی، سلامتی، تغذیه، پزشکی، دوری از پلاستیک و فست فوود، و از طرفی سونامی "آگاهی و انتشار" که گویی خواب سنگینی را از سر انسان معاصر پرانده است، آیا نشان دهنده این نیست که متامدرن دنبال مدون کردن برنامه تمدن و فناوری معاصر است؟

ابتدا باید بگویم که "ابزوردیسم" بیش از هر چیز، نقدی است بر سبک زندگی طبقه متوسط جامعه مدرن که نوع زندگی و ارزش‌های آن را پوچ می‌داند و انسان میان‌مایه و متوسط آن را در افول. به بیان دیگر، ابزوردیسم و تفکر جاری در آن نتیجه و ادامه نهیلیسم "نیچه" است که با نگرش‌های تیز خود تمدن اروپایی را به نقد کشیده و بعدها در آثار "یونسکو" و "بکت" نمایان شده و یکی از اهداف آن، نقد انسان‌محوری مدرنیسم است. می‌توان گفت، ابزوردیسم نهایت ناامیدی از انسان را با ناامیدی از زبان و معناسازی‌های آن در ارتباطات انسانی، نشان می‌دهد و  پوچی و تاریخ گذشتگی آن را به رخ می‌کشد و خود، حاصل تفکری انسان‌‌محور است که تبدیل به تجربه زیستی انسان مدرن شده و از آگاهی فلسفی به عینیت اجتماعی رسیده است. امیدواری متامدرنیسم نسبت به انسان و آینده آن، به پیشنهادی که درباره ارتباطات بین گروه‌ها، سنت‌ها، قلمروها و جوامع دارد، برمی‌گردد. متامدرن‌ها باور دارند اقدامات فردی می‌تواند بر سرنوشت افراد در دیگر مناطق زمین تاثیر بگذارد و بی‌عدالتی در هر نقطه از جهان، تهدیدی برای عدالت در همه جاست. علاوه بر این باور دارند که فناوری دیجیتال بخشی از زندگی روزمره است که گریزی از آن نیست ولی خواهان مراقبت از طبیعت و ارتباط انسان با آن هستند و ادغام فناوری در زندگی فردی را هم زمان با دنبال کردن ریشه‌های معنادار هستی می‌خواهند. شاید به همین علت معتقدند هر فردی می‌تواند یک هنرمند باشد و خویشتن متعالی خود را محقق کند و فرم‌های هنری تجربه شده یا جدید را می‌پذیرند و در شعر و قصه، خواستار به کار گرفتن همه حواس هستند.

محمد آزرمنوسان و ارتعاش به عنوان یک حرکت بنیادین در شکل‌گیری هستی و آگاهی به شکل هوشمندانه‌ای در مانیفست متامدرنیسم در اولویت قرار می‌گیرد، نوسان، تکرار، ریتم، توابع موج و ... آیا این انتخاب جای بحث و بررسی دقیق‌تری ندارد؟

مانیفست متامدرنیسم با این بند آغاز می‌شود؛ "ما نوسان را به عنوان نظم طبیعی جهان به رسمیت می‌شناسیم." اما همانطور که گفته شد، نوسانات متامدرنیسم را نباید به عنوان تعادل تصور کرد. احساس متامدرنیستی نتیجه تنش‌ها نیست، به علت تمایل هم‌زمان آن به اشتیاق مدرن و شک پسامدرن است؛ به عبارت دیگر، اصطکاک بین دو نیروی مخالف نیست بلکه امکان ایجاد یک "ترکیب" است. استفاده از پیشوند "متا" در عنوان متامدرنیسم از "متاکسیز" افلاطون نشات می‌گیرد که اشاره به توصیف وضعیت درونی انسان است و نوسان و هم‌ زمانی را بین قطب‌های مخالف، متضاد و فراتر از آن بیان می‌کند. نوسان "با" و "بین" آینده، حال و گذشته، این‌جا، آن‌جا و هرکجا؛ همین‌طور نوسان با و بین ایده‌آل‌ها، ذهنیت‌ها و موقعیت‌ها را مشخص می‌کند. متامدرنیسم نوسانی به سمت "امر والای کانتی" هم دارد و توجه دارید که تاکید "کانت" بر عقلانیت هنگامی آشکار می‌شود که امر والا را به عنوان "بررسی لحظه‌ای قدرت‌های حیاتی" توصیف می‌کند. در این نوسان، "توقف"، "انسداد" و "بازگشت" به "خود" دیده میشود. بنابراین، حرکت از "خود" به یک "دیگری" است و به درک تازهای از "خود" نزدیک می‌شود. نکته دیگر اینکه "متا" به معنای "با"، "بین" و "فراتر از آن" است، بنابراین در طبقه‌بندی‌ها باید متامدرنیسم را از منظر معرفت‌شناختی با مدرنیسم و پسامدرن، از منظر هستی شناختی بین مدرنیسم و پسامدرن و از دیدگاه تاریخی فراتر ازمدرنیسم و پسامدرن قرار داد.

از آن‌جا که با توجه به دیدگاه تاریخی می‌توانیم متامدرن را نوعی گفتمان تازه در عرصه هنر و ادبیات و سبک زندگی انسان معاصر بدانیم، چه ویژگی بارزتری را می‌توان برای آن برشمرد تا به قول عده‌ایی، از پسرعموهای خود یعنی مدرن و پست‌مدرن متمایزتر باشد؟ با توجه به این که دو نوع گفتمان متامدرن اروپایی و متامدرن آمریکای شمالی با هم تفاوتهایی دارند و آمریکایی‌ها بیشتر آن را با "نوسان و استعلا" می‌شناسند و شاعرانی هم در این حوزه خیلی جدی کار می‌کنند.

اگر مدرنیسم با ویژگی‌هایی مثل ژانر مشخص، فرم‌های متمرکز، ساختار بسته و دارای پیوستگی، متعین و دارای هدف، موضوع و معنای یکه تعریف می‌شود و پسامدرن با ژانرزدایی، فرم‌های متکثر و گسسته، نامتعین با اهداف، موضوعات و معناهای متکثر، می‌توان برای متامدرنیسم بازگشت به ژانر مشخص، فرم‌هایی در هر دو ساختار باز و بسته با هدف، موضوع و معنای مشخص را ذکر کرد که این رویکرد در شعر با بازگشت به روایت و بیان‌های احساسی/ عاطفی و در ترانه با بازگشت به کلام همراه است. متامدرن‌ها کلمه "پسامدرن" را کلید واژه‌ای برای تمایلات متعدد و متناقض و حساسیت‌های نامفهوم می‌دانند و باور دارند وقتی یک فرم هنری خود ارجاع و متناقض نما می‌شود، دانش لازم برای ادراک آن افزایش می‌یابد؛ یعنی دیگر نمی‌توان صرفا با شعری مواجه شد و بی‌واسطه آن را درک کرد و باید برای درک تناقض از شعرهایی که پیش از آن نوشته شده‌اند، استفاده کرد. به تعبیری، این سطح اضافی از دانش زمینه ادراک شعر را به خود شاعران محدود می‌کند و مخاطب بدون اطلاع از قواعد موجود یا آگاهی از سنت‌ها، ممکن است نتواند شعرهای پسامدرن را درک کند. علاوه بر این، هرچه فرم شعر خود ارجاع‌تر شود،  در نقادی آن هم  باید تفسیری خلاقانه‌تر ارائه شود؛ بنابراین دانش مورد نیاز نه تنها تاریخی، بلکه بوطیقایی و تئوریک هم هست. شاید به همین علت متامدرن‌ها در شعر، بر روایت، متمرکز و محدود شده‌اند و ظاهری از منطق قصه‌گویی را دنبال می‌کنند. آنان باور دارند که فقدان محتوای معنایی در فرم، منجر به نقیضه‌سازی از روندهای مدرنی مثل آشکار کردن حقیقت و توسل به استدلال در شعرهای پسامدرن شده است.

محمد آزرماگر شما به عنوان مخاطب قواعد موجود را نمی‌شناسید یا اطلاعی از سنت‌ها ندارید، قرار است از این شعرها چه برداشتی داشته باشید؟ به نظر شما، این لایه اضافی از دانش تاریخی ونظری، یکی از دلایل انزوای شعر و جدایی آن از عموم مردم نیست؟

به شخصه مبادله دانش با متن شعر را برای لذت بردن از آن امری بدیهی می‌دانم و تعریف دیگری از مفهوم مخاطب دارم که جداگانه می‌توان درباره آن بحث کرد. اما متامدرن‌ها مدعی برقراری تعامل بین شعر و مخاطب هستند و می‌گویند شعرهای پسامدرن برای مخاطب عام، مثل گوش دادن به یک طرف مکالمه است در حالی که متامدرنیسم با گنجاندن دانش مورد نظر در شعر، صدای هر دو طرف را پخش می‌کند. شعر متامدرن برخلاف پسامدرن که فراتر از تقابل‌های دوتایی قرار می‌گیرد، بین اشتیاق مدرن و آیرونی پسامدرن؛ امیدواری و ناامیدی؛ ساده دلی و دانش؛ همدلی و ناهمدلی؛ وحدت و کثرت؛ یکپارچگی و تکه تکه شدن و وضوح و ابهام، در نوسان است و می‌خواهد انسجام، روایت خطی، وضوح فرمی، طنین نمادین و صدای پایداری داشته باشد.

به این ترتیب متامدرنیسم برای هنر ایران و شعر فارسی امروز چه ارمغانی می‌تواند داشته باشد؟

بدیهی است که در وهله اول باید از ظهور و شکل‌گیری پارادایم‌های جدید فکری/ فرهنگی آگاه باشیم و مناسبات و ویژگی‌های آن‌ها را بشناسیم. پارادایم‌ها ناگهانی به وجود نمی‌آیند و فرایند شکل‌گیری و تاثیرات آن‌ها با وجود تغییرات بسیار سریع تکنولوژی، زمانبر است گرچه حاصل و محصول همین تغییرات هستند. نکته دیگر این که شاید بتوان از "متامدرن" برای رده‌بندی بخشی از شعر معاصر و امروز فارسی که خود را پایبند به مفاهیمی مثل "اصالت" و "معنا" با تعریف‌های متقدم‌تر می‌دانند، استفاده کرد که جای تامل، تفکر، دقت‌نظر و استدلال بسیار دارد و از مواجهه سطحی و احساسی با آن باید برحذر بود. نکته بعدی این که نخستین بار مسعود زوارزاده استاد ایرانی دانشگاه‌های امریکا در سال 1975 از اصطلاحات و مفاهیم "متامدرن" و "متامدرنیست" در مباحث زیبایی شناختی‌ای صحبت کرده که در آن هنر و زندگی با هم ترکیب می‌شوند؛ جایی که دنیای ساختار یافته رمان به آشفتگی تجربه‌های زندگی باز می‌شود و می‌توان آن را "زیبایی‌شناسی برخورد" دانست. زوارزاده در آن مقاله برای توصیف رویکردهای مختلف زیبایی‌شناختی و ایدئولوژیک هنر روایت در قرن بیستم از سه اصطلاح دیگر مدرنیسم، آنتی مدرنیسم و پارامدرنیسم هم استفاده کرده است. علاوه بر این، او از اصطلاح "متافیکشن" ضمن توضیح متامدرنیسم بارها استفاده می‌کند که نشان می‌دهد تعریف او از زیبایی‌شناسی متامدرنیستی، فضایی است که متن داستانی و مراقبه در آن هم‌پوشانی دارند.