سرویس سینمایی هنرآنلاین: او را مادر انیمیشن ایران نامیده‌اند، چرا که همواره برای کودکان این سرزمین کار کرده است و برای آن‌ها با کمک خلاقیت و تخیلش، اشعار فولکلور این سرزمین را روایت کرده است. آثار او با کودک و نوجوان، میانسال و بزرگسال ارتباط برقرار کرده و همه از آثار او استقبال می‌کنند.

مهین جواهریان می‌گوید خودش کودکی و نوجوانی نکرده اما کودکی را با فرزندانش تجربه کرده است و حالا برای کودکان این سرزمین به تصاویر جان می‌دهد و آن‌ها را با اشعار و موسیقی ایرانی همراه می‌کند و جدا از این آشنایی، داشتن هویت را به آن‌ها تأکید می‌کند.

جواهریان در این سال‌ها آثار بسیاری در حوزه انیمیشن تولید کرده است که نه‌تنها در ایران بلکه در سایر کشورهای جهان نیز مخاطبان بسیاری دارد. تنها یکی از آثار او پنج سال متوالی در فرانسه و مدارس این کشور نمایش داده شد تا کودکان این کشور با فرهنگ ایران‌زمین بیش از گذشته آشنا شوند. به مناسبت برگزاری بزرگداشت این بانوی هنرمند در سی و دومین جشنواره بین‌المللی فیلم‌های کودکان و نوجوانان در اصفهان و همچنین دریافت پروانه زرین این جشنواره برای فیلم "زری زری کاکل زری" با این بانوی هنرمند به گفت‌وگو نشستیم که آن را در زیر می‌خوانید:

خانم جواهریان، علاقه‌مندی شما به هنر از کجا شروع شد و این راه چگونه برای شما باز شد که وارد عرصه فیلمسازی انیمیشن شوید؟ آیا در بین اعضای خانواده کسی در عرصه هنر فعال بود؟

من در یک خانواده سنتی و اخلاق‌گرا بزرگ شدم و در خانواده ما کسی برای من الگوی هنر نبود، اما شاید پدرم در این زمینه نقش پُررنگی داشت چون ایشان قصه‌های زیادی را برای من تعریف می‌کردند. آن موقع این‌طور نبود که خانواده‌ها بخواهند بچه‌هایشان را کلاس ببرند چون اصلاً کلاسی وجود نداشت. من از زمانی که مداد را دیدم شروع به نقاشی کشیدن کردم.

چه کسی شما را تشویق کرد که این راه را انتخاب کنید؟

به آن شکل هیچ مشوقی نداشتم. چیزی از درون آدم بیرون می‌آید که کنترلش دیگر دست خود آدم نیست. در واقع نیرویی است که به‌نوعی آدم را به سمت خودش می‌کشاند. به سبب این کشش کم‌کم راه دانشگاه هنری را پیدا کردم و وارد دانشگاه شدم.

مهین جواهریان

زمانی وارد دانشگاه شدید که رشته هنر از دید عموم فضای چندان خوبی نداشت و همه با این نگاه به هنر می‌اندیشیدند که فضای خوبی به‌خصوص برای خانم‌ها ندارد. خانواده شما هم نسبت به هنر این تعریف را داشتند؟

وقتی سیکل گرفتم دوست داشتم وارد هنرستان شوم و رشته نقاشی بخوانم، اما در آن زمان مردم جو و فضای هنرستان را نمی‌شناختند و ورود به هنرستان را بد می‌دانستند. وقتی من این موضوع را با خانواده در میان گذاشتم، آن‌ها نپذیرفتند که من به هنرستان بروم. آن سال‌ها، سال‌های بلوغ فکری من بود. من در سه چهار سالی که می‌توانستم در فضای هنر باشم، رشته ریاضی فیزیک خواندم که اصلاً آن رشته را دوست نداشتم. با این حال شرایط طوری بود که من باید شاگرد خوبی می‌بودم؛ بنابراین آن دوران پُرفشار را گذراندم تا اینکه به دانشگاه رسیدم. زمانی که وارد دانشگاه شدم دیگر کسی با این موضوع مشکلی نداشت. در فضای دانشگاه ما خودمان باید خودمان را پیدا می‌کردیم.

استادان شما چه کسانی بودند؟

من در دانشگاه تهران درس خواندم. استادان من آقایان مرتضی ممیز، شفاهی و استادان خوب دیگر بودند. اولین دوره رشته گرافیک با ما شروع شد. در واقع ما اولین دانشجوهای رشته گرافیک بودیم. جالب است که من پس از این که گرافیک خواندم متوجه شدم که قرار است رشته انیمیشن هم اضافه شود و از این رو جزو اولین دانشجوهای رشته انیمیشن نیز بودم. پس از آن در فرهنگسرای نیاوران مشغول به کار شدم. فرهنگسرای نیاوران به‌نوعی ادامه فعالیت‌های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بود ولی بعدها نمی‌دانم به چه دلیلی دیگر ادامه پیدا نکرد. واقعاً مرکز هنری بسیار خوبی بود. آن‌قدر سنگ بنای خوبی برای کانون پرورش فکری گذاشته شد که بیش از 50 سال هنوز بهترین مرکز است. بهترین هنرمندان ما در عرصه‌های مختلف از مراکز کانون پرورش فکری بیرون آمده‌اند.

چطور متوجه شدید در رشته انیمیشن دانشجو می‌پذیرند؟

یک روز یکی از همکاران یک آگهی آورد و گفت امروز آخرین روز ثبت‌نام کنکور رشته انیمیشن است. من آگهی را گرفتم و در آخرین لحظات ثبت‌نام کردم. سال آخر رشته انیمیشن بودیم که انقلاب فرهنگی شد و دانشگاه‌ها را بستند. چهار سال بعد دانشگاه‌ها باز شد ولی 13 سال طول کشید تا رشته انیمیشن دوباره راه بیفتد. پس از 13 سال وقتی خواستیم به دانشگاه برویم، از بین 17 نفر فقط چهار نفر فارغ‌التحصیل شدیم. در آن 13 سال یک عده فوت کرده بودند و یک عده هم به خارج از کشور مهاجرت کرده بودند. من به همراه خانم‌ها مریم بنی‌هاشمی، پری آل داوود و ناهید شمس‌دوست رشته انیمیشن را تمام کردیم. بد نیست که از آقای دهقان‌پور که باعث و بانی بازگشایی دوباره رشته انیمیشن در دانشگاه هنر بودند نیز یاد کنیم. در حال حاضر این رشته پُرطرفدار است و هر سال دانشجویان زیادی می‌گیرد. مؤسسات خصوصی زیادی هم هستند که در این رشته هنرجو جذب می‌کنند.

پس از این که در رشته گرافیک فارغ‌التحصیل شدید و به سمت انیمیشن آمدید چقدر با انیمیشن آشنایی داشتید؟ چقدر پیگیر و دنبال‌کننده انیمیشن بودید؟ اصلاً آن زمان انیمیشن‌ها در چه سطحی بودند؟

اولین باری که انیمیشن را شناختیم به جشنواره بین‌المللی کودک برمی‌گردد که در تهران برگزار می‌شد. در واقع به یک شکل کانون پرورش فکری آن جشنواره را حمایت می‌کرد. برای ما آن‌قدر جذاب بود که حاضر بودیم چهار ساعت در صف بایستیم تا بتوانیم بلیت بخریم. آن موقع مانند حالا نبود که اینترنت باشد و بتوان از همه چیز خبر داشت. ما شنیده بودیم یک آقای ایتالیایی با نام اوسوالدو کاواندولی یک سری فیلم‌های خطی می‌سازد. کار آقای کاواندولی به‌قدری نوآورانه بود که اول هر سئانس سینما یکی دو دقیقه آن را نشان می‌‌دادند. ما گاهی سر صف‌های طولانی می‌ایستادیم و بلیت می‌خریدیم تا همان یکی دو دقیقه اول هر سئانس را ببینیم. پس از اینکه کار خط آقای کاواندولی را می‌دیدیم از سالن بیرون می‌آمدیم. در واقع ما به این صورت سعی می‌کردیم که اطلاعات کسب کنیم. بعدها به یکی دو جشنواره دیگر هم رفتم و با استادان انیمیشن دنیا آشنا شدم و به همین خاطر یک سری از کارهای دستی ایرانی که به نظرم برای آن‌ها جذاب بود می‌خریدم و برایشان پست می‌کردم و از آن‌ها درخواست می‌کردم تا یک نسخه از مجموعه کارهایشان را برای من بفرستند و آن‌ها نیز این کار را انجام می‌دادند؛ یعنی ما به این صورت اطلاعات انیمیشنی جمع می‌کردیم چون راه دیگری وجود نداشت و هنوز اینترنت رایج نشده بود.

مهین جواهریان

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان تا چه اندازه در گسترش انیمیشن تأثیرگذار بود؟ افرادی نظیر علی‌اکبر صادقی یا استاد نورالدین زرین‌کلک تا چه حد توانستند در نوع نگاه شما به‌عنوان یک جوان که تازه وارد این فضا شده است تأثیر بگذارند؟

پیشینه انیمیشن در ایران به قبل از انقلاب برمی‌گردد. آن زمان در وزارت فرهنگ و هنر سابق، آقای اسفندیار احمدیه بندار، نصرت‌الله کریمی و دو نفر دیگر آمدند شروع به ساخت فیلم انیمیشن کردند و پس از آن کانون پرورش فکری بانی شد و با یک سطح بسیار خوب کار کرد. زمانی که صحبت درباره رشته انیمیشن در وزارت فرهنگ و هنر وقت، شکل جدی به خود گرفت هیچ‌کس آن را بلد نبود. تنها آقای نصرت‌الله کریمی در خارج از کشور درس انیمیشن خوانده بود و زمانی که به ایران برگشت این حرفه را به سایر افراد نیز آموزش داد. آقای اسفندیار احمدیه نیز می‌نشستند فریم به فریم فیلم‌های انیمیشن را با هم مقایسه می‌کردند. حاصل تلاش آن‌ها آموزش انیمیشن را به ارمغان آورد. پس از آن‌ها کانون پرورش فکری فعالیت خودش را آغاز کرد. یک اتفاق مهمی که آن زمان رخ داد این بود که کانون پرورش فکری استادان هنر روز در همه رشته‌های هنری را جمع کرد. من این شانس را داشتم که آن دوران به کانون راه پیدا کنم. ما چیزهای زیادی از آن‌ها یاد می‌گرفتیم. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان بسیار خدمت‌گزار بوده است. آن‌قدر سنگ بنای درستی برای تأسیس آن گذاشته شده است که هنوز هم حرف برای گفتن دارد. امیدوارم مسئولین هم رسالت این کانون را به‌خوبی درک کرده و به‌درستی آن را انجام دهند.

تدریس را از چه سالی شروع کردید؟

23 سالم بود که تدریس را در دانشگاه‌های مختلف شروع کردم. جالب است که آن موقع سن برخی از دانشجویان از من بیشتر بود و این مسئله گاهی برای آن‌ها سخت بود و می‌خواستند نافرمانی کنند. نمی‌دانم خداوند چطور آن میزان قدرت و تدبیر را به ما می‌داد که ما موفق می‌شدیم کلاس‌های پربهره‌ای داشته باشیم. من اوایل گرافیک و رنگ‌شناسی را درس می‌دادم ولی وقتی دانشجوی رشته انیمیشن شدم شروع به تدریس انیمیشن کردم. 20 و چند سال در دانشگاه‌های مختلف اعم از دانشگاه تربیت مدرس و دانشگاه صداوسیما تدریس کردم ولی پس از آن احساس کردم که دیگر برای تدریس انرژی ندارم. ضمن اینکه خانم‌ها همواره مسئله خانواده را نیز دارند و من هم جزو کسانی هستم که به‌شدت به خانواده علاقه‌مند هستم. در آن زمان من بچه داشتم و باید به بچه‌هایم رسیدگی می‌کردم و به همین دلیل کم‌کم تدریس را کنار گذاشتم تا وقت بیشتری برای خانواده‌ام داشته باشم. پس از آن فرصتی پیش آمد و فیلم‌هایی نظیر "بارون می‌آد جرجر" را ساختم که مورد توجه مخاطب کودک، نوجوان، جوان، میانسال و حتی مسن قرار گرفتند. من فکر می‌کنم آن فیلم‌ها به خاطر ویژگی اشعار فولکلور مورد توجه قرار گرفت. اشعار فولکلور به‌گونه‌ای است که ریتم آن‌ها کودک را جذب می‌کند و کمی طنز در آن‌ها وجود دارد که نوجوان‌ها و جوان‌ها را نیز مجذوب خود می‌کند. علاوه بر این‌ها یک حس نوستالژی هم دارند که بزرگسالان را جذب می‌کند. کارهای من معمولاً با گرافیک، ترانه‌های فولکلور و موسیقی ایرانی شکل می‌گیرند. جالب است که فیلم "بارون میاد جرجر" را به زبان فرانسوی ترجمه کردند و به مدت پنج سال در سینماهای فرانسه اکران کردند.

چطور شد که آثار شما به فرانسه راه یافت و آیا یک بسته از فیلم‌های شما در فرانسه اکران شد یا فقط همین یک فیلم بود؟

خانمی با نام میشا که در فرانسه زندگی می‌کردند کار جالبی انجام دادند و از فیلم‌های کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان یک "پَک" درست کردند و در آن پک چند فیلم دیگر گنجاندند و در سینماهای فرانسه نمایش دادند. آموزش‌وپرورش فرانسه معتقد است یکی از چیزهایی که بچه‌ها باید فرا بگیرند آشنایی با فرهنگ ملل مختلف است. حتی چند تا از فیلم‌های کانون پرورش فکری جزو واحدهای درسی مدارس فرانسه شد، در حالی که در کشور خودمان چنین توجهی وجود ندارد. با وجود این که آموزش‌وپرورش ما کمی متحول و بهتر شده است ولی به نظر من هنوز جای کار بسیار زیادی دارد. امیدوار هستم آموزش‌وپرورش ما روزی به جایی برسد که بتواند بچه‌ها را آزاد بگذارد و تشخیص بدهد که طبع آن‌ها چیست و استعدادشان در چه زمینه‌ای است.

مهین جواهریان

اولین فیلمی که ساختید چه بود؟

از آنجایی که من در دوران دانشجویی در کانون پرورش فکری کار می‌کردم و با انیمیشن آشنا شده بودم، پایان‌نامه دوران لیسانسم نیز انیمیشن بود. در آن دو سال که دانشجوی رشته انیمیشن بودم با یکی از دانشجویان به نام آقای بهروز یغماییان که امروز هم از چهره‌های مطرح انیمیشن ایران هستند همکاری می‌کردم و ما با هم برای تلویزیون برنامه می‌ساختیم. من پس از آن دوره فیلم مستقل خودم با نام "به آفتاب سلامی دوباره خواهم داد" را به تهیه‌کنندگی خودم ساختم. آن فیلم شاید جزو اولین فیلم‌هایی بود که به جشنواره‌های بین‌المللی فیلم انیمیشن انسی و هیروشیما راه پیدا کرد. هر دوی آن جشنواره‌ها معتبرترین جشنواره‌های انیمیشن دنیا هستند. در آن زمان باید انتخاب می‌کردم که فیلم "به آفتاب سلامی دوباره خواهم کرد" در بخش فیلم‌ اولی‌ها داوری شود اما از آنجایی که اطلاعات کافی نداشتم، فیلم من در بین فیلم‌های انیمیشن مطرح دنیا داوری شد. می‌خواهم بگویم که ما آن دوران اطلاعات زیادی نداشتیم ولی انگیزه و علاقه بسیاری داشتیم. ما جزو نسلی بودیم که تلاش بسیار زیادی انجام دادیم.

زمانی که اولین فیلمتان را ساختید فرزندی داشتید که با کودکان در ارتباط باشید؟

 من سه بچه دارم و هر سه بچه من روی میز کارم بزرگ شده‌اند. هر کدام از آن‌ها وقتی 20 روزشان بود دوباره کارم را شروع کردم. احساس می‌کنم یک ریسمان‌های نامرئی بود که من را به این سمت می‌کشاند. اطرافیانم به من می‌گفتند بگذار بچه‌ها شش ماهه شوند و بعد دوباره به کار برگرد، اما من می‌دانستم اگر بین کارهایم وقفه بیفتد برگشت به کار سخت می‌شود. البته نزدیکی بچه‌ها به میز کارم موجب شد که آن‌ها نسبت به فضای کار یک دید بسیار خوبی پیدا کنند. شما از من سؤال نپرسیدید که چند ساله هستم؛ اما من می‌گویم. من 107 یا 108 سالم است. من این را با گوشت و استخوانم حس می‌کنم. سال‌های زیادی از دوران عمرم را با دو کار گذراندم؛ یعنی هم کار کردم و هم مادر بودم. من در آن واحد هر دو کار را انجام می‌دادم و کار من بسیار پرفشار بود ولی نتوانستم از بچه‌ها و کارم دور شوم.

وقتی کارهای شما را می‌بینیم، ریتم، حرکت و رنگ را می‌بینیم. شاید بخشی از این مسئله به قصه‌هایی برمی‌گردد که پدرتان برای شما تعریف می‌کرد و بخش دیگر به آن اشعار فولکلوری که انتخاب کرده‌اید. به هر حال اتفاقی است که شاید در آثار سایر هنرمندانی که در این حیطه کار کرده‌اند دیده نمی‌شود. به‌طور مثال وقتی انیمیشن‌های آقای صادقی را نگاه می‌کنیم شاید آن رنگ و لعابی که برای کار کودک باید دیده شود را نمی‌بینیم و در واقع می‌شود حدس زد که یک مرد پشت آن فیلم انیمیشن وجود دارد. با این حال رنگ‌ها و خطوط نرمی که شما انتخاب کرده‌اید نشئت گرفته از روحیه زنانه و لطیف شما است. این‌طور نیست؟

فکر می‌کنم کارهای آقای صادقی که همه ما برایشان احترام قائل هستیم کاملاً ایرانی هستند و نشئت گرفته از نقاشی و تصویرسازی غنی ایرانی است که ایشان وارد کارشان کرده‌اند؛ اما در مورد آثار خودم باید بگویم که من اصلاً کودکی نکردم و در واقع کودکی نداشتم چون آن زمان مادرم بیمار بودند و من همواره نگران از دست دادن ایشان بودم. تقریباً دوران نوجوانی هم نداشتم چون دوران بیماری مادرم چندین سال طول کشید. من کودکی را با بچه‌هایم تجربه کردم و شاید هم به همین خاطر است که کودکی را بیشتر شناختم. نکته بعدی این است که در تمام این سال‌ها همسرم حامی واقعی من بود. ما پس از ازدواجمان شروع به ایران‌گردی کردیم و حدود 10 سال ایران را روستا به روستا گشتیم. ما گاهی از جاهایی رد می‌شدیم که الآن فکر می‌کنم فقط یک جوان بدون درایت چنین خطاهایی را انجام می‌دهد و از آنجاها می‌گذرد. مثلاً می‌خواستیم یک روستایی در استان کهگیلویه و بویراحمد را ببینیم ولی آن سال‌ها جاده‌ای وجود نداشت و ما مجبور می‌شدیم در بیابان‌ها رانندگی کنیم. ما روستاهایی را می‌رفتیم که آدم‌های آنجا برای اولین بار بود که آدم جدید می‌دیدند. آن مسافرت‌ها باعث شد که من به سرزمینم علاقه‌مند شوم. تمام تأسفم این است که چقدر دیر ادبیات را شناختم. وقتم کم بود که بخواهم در ادبیات جلوتر بروم.

مهین جواهریان

یعنی در همان تور ایران‌گردی که رفتید به این نتیجه رسیدید که باید از موسیقی فولکلور استفاده کنید؟

فکر می‌کنم آن سفرها موجب شد که من اقوام مختلفی که در کشورمان زندگی می‌کنند را بیشتر بشناسم. گاهی در سفر یک سری لباس‌های محلی می‌دیدم و آن‌ها را می‌پوشیدم و عکس می‌گرفتم. آن موقع آن‌قدر جوان بودم که نمی‌دانستم چه اتفاقی در درون من می‌افتد ولی ظاهراً داشتم آن‌ها را در ذهنم ذخیره می‌کردم. اصلاً نمی‌دانستم ادامه راه من انیمیشن خواهد بود. من در آثارم همیشه روی دو موضوع اصرار دارم؛ یکی نشان دادن تصویری، ادبیاتی و یا موسیقیایی فرهنگمان و دیگری همبستگی است. چیز دیگری هم به نام شادی در آثار من همواره وجود داشته است. فکر می‌کنم شادی اساس موفقیت است. شعر فولکلور چند خط بیشتر نیست و شما وقتی بخواهید آن را فیلم کنید باید گسترشش بدهید. یک سال طول کشید تا فیلمنامه "بارون میاد جرجر" را نوشتم. ما شاعر فولکلور بسیار کم داریم. در فیلم "بارون میاد جرجر" می‌بینیم که در عروسی یک اتفاقی مثل باران می‌افتد ولی همه چیز با همبستگی و کمک برمی‌گردد و عروسی ادامه پیدا می‌کند. آن‌قدر نکته پنهان در آن وجود دارد که می‌تواند در لایه‌های ذهن یک کودک حفظ شود. من دلم می‌خواهد الآن که بارش اطلاعات زیاد است، بچه‌ها هویت خودشان را بشناسند. فکر می‌کنم آدمی که هویت ندارد، در واقع هیچی ندارد. کمکی که مسئولین فرهنگی می‌توانند انجام بدهند تقویت هویت آن‌ها است. یک کودک اگر هویت داشته باشد اعتمادبه‌نفسش بالا می‌رود. کسی که اعتمادبه‌نفس بالایی داشته باشد صاحب چیزهای زیادی خواهد شد. یک نکته دیگر که ما باید به بچه‌های خودمان یاد بدهیم همبستگی است. سرزمین ما 11 قوم با آداب‌ و فرهنگ‌های مختلف دارد. کشور ما وقتی موفق می‌شود که اقوام کنار هم باشند و برای هم احترام قائل باشند.

در دوره‌ای برای برنامه‌های تلویزیون نیز طراحی صحنه می‌کردید.

در دوره‌ای برای برنامه‌های مختلف صداوسیما طراحی دکور می‌کردم. در صداوسیما معمولاً برنامه‌ها دقیقه نود و با عجله آماده می‌شوند؛ یعنی این‌طور نیست که از چند ماه قبل بدانند چه برنامه‌هایی دارند. آن موقع بنا بود که ما شب‌ها هم کار کنیم و شب تا صبح هم بیدار بمانیم، اما قانون صداوسیما این بود که خانم‌ها از ساعت 12 شب به بعد حق نداشتند در سازمان بمانند و به همین خاطر در آن ساعات همسرم به جای من به آنجا می‌رفت. ایشان کامل در جریان کارهای من قرار داشت. وقتی ایشان به آنجا می‌رفتند دیگر خیالم راحت می‌شد که دکور تا صبح آماده می‌شود. به همین خاطر بسیار سپاسگزارشان هستم چون کمک بسیار زیادی به من کردند.

فیلم "یکی بود یکی نبود" در چه موردی است؟

داستان فیلم "یکی بود یکی نبود" از نظر من همان هاجر شعر نوستالژیک است که حالا بزرگ و بچه‌دار شده است و دارد برای بچه خودش قصه "به کَس کَسونش نمی‌دم، به همه نشونش نمی‌دم" را می‌گوید. در واقع با این قصه دارد به دختر خودش اعتمادبه‌نفس می‌دهد. می‌گوید تو آن‌قدر خوبی و مزایا داری که فقط تو را به پسرهای شاه می‌دهم چون آن موقع فقط شاه مزایا داشته است. حدود یک سال هم طول کشید تا فیلمنامه آن را آماده کنم. جا دارد که از استاد نورالدین زرین‌کلک یاد کنم چون ایشان در اشاعه فیلم‌های فولکلور تأثیر زیادی داشته‌اند. ایشان بسیار زیبا شعر فولکلور می‌گویند. من گاهی به ایشان می‌گفتم که شما در عرصه‌های زیادی توانمند هستید ولی خواهش می‌کنم در زمینه شعر فولکلور کمی بیشتر فعالیت داشته باشید. آقای زرین‌کلک کمک‌های بسیار زیادی به من کردند. مادر در شعر قدیمی می‌گوید: "آیا بدم، آیا ندم؟" ولی ما شعر را تغییر دادیم و این بار مادر می‌گوید: "خودشه که تصمیم می‌گیره، آیا بخواد، آیا نخواد". ما داریم می‌گوییم که دختر دیگر خودش مستقل است و خودش باید تصمیم بگیرد. فیلم ابتدا 12 دقیقه بود ولی بعد تصمیم گرفتم که بهتر است آن را فشرده‌تر کنم. تقریباً سه دقیقه و نیم آن را کوتاه کردم و فیلم تبدیل به یک فیلم هشت دقیقه و نیمی شد. من خودم به دست خودم برخی از صحنه‌های بسیار زیبای آن را بریدم چون احساس می‌کنم فیلم روان‌تر و یکپارچه‌تر شده است. ساخت فیلم کودک اساساً سخت است ولی فیلم موزیکال به‌قدری سخت است که قابل گفتن نیست.

ما در سینمای ایران بیشتر از هر چیزی نقص فیلمنامه داریم و مشکل اصلی ما فیلمنامه است. شاید کارگردان‌ها، بازیگران و عوامل پشت صحنه خوبی داشته باشیم ولی در نهایت به این مشکل برمی‌خوریم که فیلمنامه‌های ضعیفی داریم. آیا در فضای انیمیشن نیز این ضعف وجود دارد؟ به هر حال اولین نکته انیمیشن این است که شخصیت‌پردازی درستی داشته باشد.

انیمیشن بسیار کار سختی است. در سینما حداقل یک دیوار و یا میز و آدم وجود دارد ولی در انیمیشن هیچی وجود ندارد و یک صفحه خالی است. با تمام این مشکلات یک انیمیشن ساخته می‌شود ولی شما می‌بینید که فیلمنامه ضعف دارد. ضعف فیلمنامه در اکثر فیلم‌های انیمیشن هم وجود دارد. من چند روز پیش با آقای کریمی صارمی، مدیرکل امور سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان صحبت می‌کردم. ایشان دارند استارت این کار را می‌زنند که یک گروه تشکیل بدهند تا هر کسی که خواست فیلم بسازد، آن گروه فیلمنامه را ورز بدهند. فیلمنامه اگر درست باشد همه چیز خوب پیش می‌رود. فیلمنامه‌نویسی فیلم‌های زنده با انیمیشن تفاوت بسیار زیادی دارد چون در انیمیشن ناممکن‌ها ممکن می‌شود. تخیل در انیمیشن نقش بسیار بسزایی دارد. خیال‌پردازی می‌تواند بسیار بیشتر شود. گرچه الآن فاصله انیمیشن و سینمای زنده بسیار کم شده است و انیمیشن‌ها هم در فیلم‌های درام دنیا حضور دارند ولی ما به دلیل هزینه بالای آن نمی‌توانیم چنین کاری را انجام بدهیم. نکته بعدی که اهمیت بسیار زیادی دارد این است که یک عده ممکن است کلیپ را با فیلم موزیکال اشتباه بگیرند. ما در حوزه ساخت کلیپ یک موسیقی داریم و بر اساس آن موسیقی می‌رویم تصویر پیدا می‌کنیم و روی آن می‌گذاریم، اما فیلم موزیکال این‌طور نیست. در فیلم موزیکال، موسیقی باید بر اساس تصاویر شکل بگیرد؛ یعنی ما تصویر را به آهنگساز می‌دهیم و آهنگساز بر اساس آن موسیقی می‌سازد.

مهین جواهریان

ما در ادبیاتمان شخصیت‌های بسیار زیادی داریم که قابلیت تصویری شدن را دارند. البته این شخصیت‌ها در بُعد سینمایی شاید به خاطر بحث تاریخی بودنشان هزینه بالایی را در بر بگیرند اما به نظر می‌رسد که در انیمیشن جای کار بسیار زیادی دارد. مثلاً همین امسال یک انیمیشن دو شخصیت رستم و سهراب را امروزی کرده بود. ما می‌توانیم به شکل امروزی و به‌روز شده بیاییم راجع به رستم و سهراب صحبت کنیم و زال را معرفی کنیم و یا فرهاد کوه‌کن و بیژن و منیژه را نشان بدهیم. به نظر شما چرا این اتفاق نمی‌افتد؟ چرا شخصیت‌های ادبی ما که در دنیا سرآمد هستند در کشور خودمان بسیار مهجور واقع شده‌اند؟

ادبیات ما آن‌قدر غنی است که در تمام قصه‌ها محتوای انسانی و اخلاق‌گرایی دیده می‌شود و به همین دلیل است که من از آن لذت می‌برم. بسیاری از قصه‌هایی که تبدیل به فیلم سینمایی شده‌اند دست‌مایه‌شان را از قصه‌های ایرانی گرفته‌اند. مشکل ما این است که کودک در جامعه ما جدی گرفته نمی‌شود و برای آن‌ها فرهنگ‌سازی نمی‌شود. واقعیت این است که فرهنگ هم جدی گرفته نشده است. مسئله بعدی این است که انیمیشن بودجه می‌خواهد. من به شما قول می‌دهم که ما در زمینه ساخت تمام مراحل انیمیشن بهترین متخصص‌ها را داریم. جوان‌های ما فوق‌العاده باهوش هستند. همه می‌دانند هر کشوری که روی بخش فرهنگ سرمایه‌گذاری کند، در آن کشور جرم و جنایت کم خواهد شد. ما در حال حاضر می‌بینیم بودجه مبارزه با جرم و جنایت بسیار زیاد شده است. اگر این بودجه را صرف فرهنگ می‌کردند تأثیر بیشتری در کاهش جرم و جنایت داشت. آموزش‌وپرورش و صداوسیما نقش بسیار مهمی در فرهنگ‌سازی دارند. هر دوی آن‌ها می‌توانند فرهنگ‌سازی درستی انجام بدهند. سازمان صداوسیما می‌تواند فیلم‌هایی را با فرهنگ و ادبیات غنی کشورمان بسازد و آموزش‌وپرورش هم می‌تواند دانش‌آموزان را موظف کند که آن فیلم‌ها را ببینند. اگر بچه‌ها در طول سال سه چهار فیلم مناسب ببینند قدرت تشخیصشان بالا می‌رود. از آنجایی که ادبیات ما بسیار پرمحتوا است، قطعاً چیزهای زیادی گیر بچه‌ها می‌آید.

اشاره کردید که ما الآن تکنسین‌ها و انیماتورهای بسیار خوبی داریم ولی با این وجود انیمیشن‌های ما انیمیشن‌هایی نیستند که بچه‌ها بتوانند با آن‌ها ارتباط برقرار کنند. همان‌طور که خودتان گفتید بچه‌ها امروز در بارش اطلاعات و انواع و اقسام فیلم‌ها قرار دارند و به‌راحتی می‌توانند در تبلت خودشان یک فیلم را جست‌وجو کنند و ببینند. انیمیشن‌هایی که از خارج از کشور تزریق می‌شوند، هیچ‌کدام فرهنگ ما را ندارند و یک جورهایی خشونت را نشان می‌دهند. بچه‌های امروزی انیمیشن ایرانی را دوست ندارند و آن را پس می‌زنند. اغلب انیمیشن‌های ایرانی به جای تم کودکانه تم مذهبی را در نظر می‌گیرند. این که شما بیایید قصه‌ای را فقط در ارتباط با این موضوع نشان بدهید، آیا در مقابل این حجم از اطلاعاتی که بچه با آن ارتباط دارد مناسب است؟

متأسفانه امروز تم انیمیشن‌هایی که ساخته می‌شود یا پند و اندرز است یا بسیار مستقیم به مسائل مذهبی می‌پردازد. هر دوی آن‌ها کودک را فراری می‌دهند؛ یعنی روش آن‌ها غلط است. وقتی روش غلط باشد چه کار می‌توانیم کنیم؟ انیماتور تقصیری ندارد. فقط آن نوع کارها را به انیماتور سفارش می‌دهند. اگر انیماتور کاری خارج از این محدوده بسازد از او نمی‌پذیرند. من خودم ندیدم ولی 10 سال پیش وقتی فیلم "بارون میاد جرجر" را در اصفهان اکران کردند به من گفتند که یک عده اعتراض کرده‌اند که چرا این فیلم شاد است؟! کارگردان بیچاره چه‌کار کند؟

در واقع هنوز این موضوع جا نیفتاده که این هم یک سبک است.

مسئولین باید به این مسئله توجه کنند. به نظر من مسئولین ما باید تیم روانشناس، فیلمساز، نویسنده، شاعر و... داشته باشند. مسئولین ما باید اتاق فکر داشته باشند. آن‌هایی که در ایران می‌خواهند برای تولید انیمیشن بودجه بگذارند باید یک اتاق فکر تشکیل بدهند و بگویند ما اگر بخواهیم به بچه چیزی بگوییم باید چطور بگوییم؟ چگونه گفتن را باید تمرین کنند. شاید بشود نظرات آن‌ها را هم گنجاند ولی نه به این روش حال حاضر که فقط پند و اندرز است. بچه‌ها و بخصوص نوجوانان از پند و اندرز متنفر هستند. اگر بخواهند با این اهداف انیمیشنی بسازند باید بسیار مدبرانه بسازند. پیام انیمیشن می‌تواند مذهبی و کار خیر باشد ولی نه این‌قدر از رو.

اشاره کردید که ما تکنسین‌های خوبی داریم، اما آیا ابزارهای ما هم به‌روز هستند و با سطح دنیا قابل رقابت هستند؟

ابزارهای ما در برخی از ارگان‌ها آن‌قدر به‌روز هستند که گاهی متخصص می‌آورند تا این دستگاه‌ها را معرفی کنند، اما در جاهای دیگر این‌طور نیست. ما فیلمسازان مستقلی داریم که با ابزارهای بسیار محدودی فیلم ساخته‌اند ولی آن‌قدر باهوش و توانمند هستند که با همان ابزار محدود یک سری فیلم ساخته‌اند که امروز در دنیا می‌چرخند و جوایز بسیاری را از آن خود می‌کنند. مشکل ما ابزار نیست، بلکه تفکر است. ما هر وقت به پاسخ این سؤال که "با کودک و نوجوان چگونه برخورد کنیم تا آن‌ها جذب شوند؟" برسیم، همه چیز حل می‌شود. ای‌کاش مسئولین روی این بخش بیشتر توجه کنند.

متأسفانه الآن دیگر این اتفاق نمی‌افتد. ما اگر بخواهیم در همان بحث تلویزیون هم نگاه کنیم، برنامه‌های تلویزیونی ما دیگر آن قابلیت‌های گذشته را ندارند. فقط یک سری برنامه‌های خاله و عمو محور از تلویزیون پخش می‌شود. ما در دهه شصت انواع و اقسام کارتون‌هایی را داشتیم که پُر از پند و اندرزهای نهفته بود و بحث خانواده را مطرح می‌کردند. از طرفی برنامه‌های عروسکی خوبی مثل برنامه‌های "هادی و هدی"، "خونه مادربزرگه" و "کلاه قرمزی" هم داشتیم ولی ما الآن دیگر چنین برنامه‌هایی را در تلویزیون نمی‌بینیم. ما الآن انیمیشنی نداریم که در ذهن بچه‌ها بماند و با نسل امروز ارتباط برقرار کند. آیا نبود چنین برنامه‌هایی به خاطر ضعف تلویزیون است؟

بله در حال حاضر تنها مجموعه‌ای که نسبتاً خوب ظاهر شده برنامه "شکرستان" است ولی اصلاً کافی نیست. خود سازمان صداوسیما باید اتاق فکر تشکیل بدهد و از متخصصین بخواهد که بیایند همکاری کنند. در حال حاضر متأسفانه تلویزیون ما اصلاً بیننده ندارد. اگر مسئولین متوجه این نقص‌ها شوند بسیار راحت می‌توانند آن‌ها را رفع کنند. واقعاً بسیار راحت می‌شود نواقص را رفع کرد. ما قدرتی نداریم که بخواهیم نواقص را رفع کنیم. قدرت همیشه در سرمایه است. سرمایه دست نهادها است و نهادها باید برای این کار یک سرمایه‌ای را اختصاص بدهند.

شما کتابی هم تحت عنوان ر "تاریخچه انیمیشن ایران" نوشتید که یک منبع بسیار خوب درباره انیمیشن ایران است. ایده نوشتن آن از کجا آمد و چقدر طول کشید تا آن را نوشتید؟

ماجرای نوشتن این کتاب جالب است. سال‌ها پیش یک تهیه‌کننده هلندی که شیفته کارهای آقای زرین‌کلک بودند به ایران آمدند و گفتند می‌خواهیم یک فیلم سینمایی تولید کنیم. وقتی سرمایه‌گذاران دنبال یک فضایی می‌گشتند تا در آنجا استودیو بزرگی درست کنند بمباران شروع شد و آن‌ها از ایران رفتند. آن اتفاق یکی از ضربه‌های مهلکی بود که به بدنه انیمیشن ایران خورد چون اگر آن بمباران‌ها اتفاق نمی‌افتاد و آن‌ها فیلم سینمایی را می‌ساختند، نمی‌دانم انیمیشن ما تا الآن به کجاها رفته بود. آن تهیه‌کننده آقای زرین‌کلک را به آمریکا بردند تا آن کار را به سرانجام برسانند اما پروژه در میانه راه متوقف شد چون تهیه‌کننده ورشکست شد، در حالی که در ایران می‌توانست با هزینه‌های بسیار پایین‌تری آن پروژه را به سرانجام برساند. روزی که آقای زرین‌کلک داشتند از ایران می‌رفتند به من گفتند من می‌خواستم تاریخچه انیمیشن ایران را کتاب کنم ولی نتوانستم، اگر می‌شود تو این کار را انجام بده. از آنجایی که من نسبت به ایشان ارادت بسیار زیادی داشتم و دارم، آن کار را کلید زدم و شروع کردم به تحقیق. خاطرم هست یک روز داشتم به اصفهان می‌رفتم که جمله "شاید بیراهه نگفته باشیم اگر انیمیشن را هنر هشتم بنامیم، چرا که انیمیشن هفت هنر را در بر دارد" به ذهنم آمد و این شد سطر نخست کتاب و همان‌ جا این جمله را یادداشت کردم. مدت زیادی طول کشید تا توانستم اطلاعات لازم را در مورد تاریخچه انیمیشن پیدا کنم ولی وقتی برای چاپ اقدام کردم گفتند نمی‌شود چون کاغذ گران است. بنا بود که ما دوباره تمام اطلاعات را به‌روز کنیم و بعد دوباره اقدام کردیم و دوباره گفتند کاغذ نیست. حدود 11 سال طول کشید تا با کمک و مشارکت مرکز پژوهش‌های فرهنگی هنری توانستیم کتاب "تاریخچه انیمیشن ایران" را در اوایل دهه هفتاد چاپ کنیم. آن موقع بزرگانی که انیمیشن ایران را شروع کرده بودند در قید حیات بودند و من با عشق به همه آن‌ها یک نسخه از آن کتاب را هدیه دادم. در حال حاضر کتاب "تاریخچه انیمیشن ایران" جزو یکی از کتاب‌های مرجع در زمینه انیمیشن ایران است و دیگر هم تکرار نشد. یک‌دفعه دیگر هم به من گفتند بیا این تاریخچه را ادامه بده ولی من گفتم باید اسپانسر داشته باشیم. هیچ‌کس هم حاضر نبود که برای انیمیشن اسپانسر شود.

خانم جواهریان، از جمله سایر فعالیت‌های شما باید به شکل‌گیری انجمن انیمیشن (آسیفا) هم اشاره کرد. چطور شد که تصمیم گرفتید انجمن را راه‌اندازی کنید؟

انجمن انیمیشن ایران با همت استاد نورالدین زرین‌کلک شکل گرفت. ایشان جزو آسیفا بین‌الملل بودند. آسیفا، انجمن سینمایی فیلمسازان بین‌المللی انیمیشن است که در حوزه انیمیشن فعالیت می‌کنند. آقای زرین‌کلک پیشنهاد کردند که شعبه ایران آسیفا را احداث کنیم. ما آن موقع دانشجوی انیمیشن بودیم و با هم آسیفای ایران را تشکیل دادیم. چند سال بعد که آرامش بیشتری در کشور برقرار شد عده بیشتری را جذب کردیم و ماهی یک‌بار یک فیلم نمایش می‌دادیم و پاتوق انیمیشن داشتیم. آسیفا یواش یواش پرجمعیت‌تر شد و احتیاج داشت که یک دفتر داشته باشد. جلسات ما ابتدا در خانه‌ها برگزار می‌شد ولی بعدها که جمعیت ما زیادتر شد، من دفتر خودم را در اختیار آسیفا قرار دادم. آسیفا وقت زیادی از من می‌گرفت و وقتی خیالم جمع شد که می‌تواند روی پای خودش بایستد کنار کشیدم و از آن به بعد سایر دوستانم آنجا را چرخاندند. یکی دو سال پیش یک سری بحران‌هایی را گذراند ولی در حال حاضر تلاش‌های زیادی برای آنجا انجام می‌دهند که از جمله آن شکل‌گیری آسیفای شهرستان‌ها است. اهداف آسیفا، ارتقای هنر انیمیشن بوده است. آسیفا یک NGO است که کسی برای کار در آنجا پول نمی‌گیرد و همه داوطلبانه کار می‌کنند ولی آسیفا در ایران به دلیل شرایط خاص به دو شاخه تبدیل شد. در یک شاخه همه داوطلبان کار می‌کنند و یک شاخه هم انجمن صنفی آسیفا است.

مهین جواهریان

در سی و دومین جشنواره بین‌المللی فیلم‌های کودکان و نوجوانان علاوه بر این که از شما تقدیر شد و برایتان بزرگداشتی ترتیب دادند، فیلم "زری زری کاکل زری" را هم در بخش مسابقه داشتید. استقبال از فیلم چطور بود؟

اصلاً فکر نمی‌کردم که این فیلم بتواند با داوران ارتباط برقرار کند. بعداً کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اعلام کرد که این فیلم اولین فیلم برای رده سنی خردسالان است.

خودتان این رنج سنی را در نظر گرفته بودید؟

شعری که من انتخاب کردم مناسب خردسالان بود. می‌گوید: "زر زری، کاکل زری، کجا می‌ری از این‌وری؟". این فولکلور را خانم افسانه شعبان‌نژاد سروده است. من ابتدا به این رنج سنی فکر نمی‌کردم ولی وقتی فیلم را ساختم متوجه شدم که برای خردسال مناسب است. جالب است که در جشن خانه سینما این فیلم همراه با چهار فیلم‌ بسیار خوب روز انیمیشن کاندید شد. انیمیشن ایران بسیار غنی شده است و محصولات خوبی تولید می‌کند که واقعاً افتخارآمیز است. ما کارگردان‌های جوان و بسیار خوبی داریم. در جشنواره کودک و نوجوان هم استقبال‌ها از فیلم "زری زری کاکل زری" بسیار خوب بود و من بسیار غافلگیر شدم که در روز اختتامیه به این فیلم پروانه زرین دادند. من در آن فیلم هم بحث کمک را مطرح کردم. بحث کمک و همبستگی بسیار مهم است و من دوست دارم که بچه‌های ما کمک و همبستگی را یاد بگیرند. من قبل از فیلم "زری زری کاکل زری" یک فیلم دیگر با نام "یکی بود یکی نبود" ساختم که آن را با کانون پرورش فکری شروع کردم ولی نشد که با کانون تمامش کنم. در حال حاضر دارم تلاش می‌کنم که رایت آن را به کانون هدیه کنم چون فیلم قبلی که با کانون کار کردم، در تمام مناطق محروم کشور پخش شد و بچه‌ها با آن شادی کردند. در زمانی که در کرمانشاه زلزله آمد و یا حتی در همین سیل‌های اخیر، کانون با این فیلم و فیلم‌های دیگر بچه‌های این مناطق آسیب‌دیده را خوشحال می‌کرد حتی یکی از دوستان این فیلم را برای بچه‌های معلول ذهنی و جسمی اکران کرده بود که با استقبال آن‌ها نیز مواجه شده بود. چنین واکنش‌هایی برای من کافی است. من بالاترین جایزه‌ای که می‌توانستم بگیرم را از این بچه‌ها گرفتم.

این روزها مشغول چه کاری هستید؟

یک کار نیمه‌کاره دارم که در مراحل پایانی آن قرار داریم. پس از آن می‌خواهم نفسی بکشم. اگر بشود می‌خواهم یک انیمیشن راجع به کودکان کار بسازم و یک موضوعی که بسیار دوست دارم راجع به آن انیمیشن کار کنم موضوع نوروز است. چرا که نوروز بسیار با اهمیت بوده و جشن سالمی است. نوروز خوشامدگویی به بهار است. همه جای کره زمین فصل بهار را دارد.

موضوع انیمشینی که گفتید مشغول کار روی آن هستید، چیست؟

شخصیت این انیمیشن هم همان زری زری است و در این انیمیشن خردسال دارد با جهان اطراف خودش آشنا می‌شود. با این حال آهنگین و شاد است.

چرا کمتر انیمیشن بزرگسال کار کرده‌اید؟

من اوایل انیمیشن بزرگسال هم کار می‌کردم. چند سال پیش به صداوسیما پیشنهاد دادم که بیاییم یک مجموعه بسازیم و رقص و آواز تمام اقوام را به زبان انیمیشن کار کنیم. هدف من این بود که این مجموعه در تلویزیون پخش شود تا اقوام ما به خودشان ببالند. با این حال گفتند رقص و آواز نمی‌شود و برو روی یک موضوع دیگر کار کن. آنجا بود که من اولین بار یک فیلم فولکلور با نام "دویدم و دویدم" را ساختم. فیلم "دویدم و دویدم" در یک سمینار بین‌المللی توانست رأی مثبت 23 کشور را کسب کند چون هم کودکانه بود و هم هویت داشت. در واقع 23 کشور به هویت اهمیت داده بودند و من فهمیدم که بحث هویت چقدر مهم است. جالب است که وقتی فیلم "هاجر" را ساختم از بخش بین‌الملل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با من تماس گرفتند و گفتند فیلم شما جایزه هویت جشنواره هایدا ژاپن را نیز برده است.

و سخن آخر؟

دلم می‌خواهد به کودکان توجه بیشتری کنند. بچه‌ها گران‌بهاترین سرمایه‌های هر کشور هستند. مسئولین کمی به نیازهای فکری و فرهنگی کودکان بیشتر توجه کنند.