سرویس سینمایی هنرآنلاین: زاویه‌ای که فیلمساز در فیلم " کارت پرواز" استفاده  بسیاری از آن می‌کند ؛ نگره‌ای جز شخص سوم نیست که می‌تواند نگاه معنادار دوربین باشد. معضل و شاد بودن مواد مخدر در قبل و بعد از آن که می‌تواند سه گانه " پخش و حمل و مصرف" را معنا بخشد؛ سال‌هاست که در سینما و تلویزیون ما، فرصت‌های بسیاری داشته که نمونه‌های فراوانی  هم موجود است از برای نوشتن و تحلیل و فکت آوردن...

این بار اما کارگردان با نگاهی سراسر رئال و بی تعارف از زندگی کسانی می‌گوید که " بلعیدن" مواد کار آنان است و از قبل آن به پول و منفعت شخصی می‌رسند، معضلی که به گفته کارشناسان امور می‌تواند مرگ و میر در‌این‌باره را بیشتر نیز کند. فیلم با نمایی از گشت و گذار ندا و پسرش بردیا در شهربازی آغاز می‌شود و بعد از آن دیزالو می‌شود به کاراکتر منصور و تکرار کاری که ندا انجام داده بود؛ یعنی فیلم گرفتن از جایی که هستند. ندا از بردیای کوچکش فیلم گرفته بود و منصور هم از گربه‌هایش فیلم گرفه و برای دوست دخترش فرستاد.

این دو در نمای بعدی در حال بلع مواد هستند که کارگردان به همین زودی و آسانی در دل داستان می‌رود و باقی ماجراها... فیلم هر چند از معضلی خاص سخن می‌گوید و بازی افرادی که هم به تفکیک و حساب شده به تصویر کشیده می‌شوند ؛ حساب شده و از روی برنامه است ولی زیاد وارد نشدن به زندگی خصوصی دو کاراکتر اصلی می‌تواند نکته آزار دهنده فیلم باشد چرا که بستر روایی اطلاعات ضعیفی از شخصیت‌ها ارائه می‌دهد، آن هم در چند دیالوگ و این  نمی‌تواند در ذهن مخاطب بایگانی شود از برای چرایی این کارهایشان. هر چند منصور در ابتدای فیلم به دوستش می‌گوید برای او دست به این کارها می‌زند و ندا نیز تقریبا در پایان فیلم در سکانس داخل تاکسی با مونولوگ گویی و نگاه یک طرفه دوربین؛ ولی نشناختن درست این دو کاراکتر؛ در چرایی کردارشان، نقص به دنبال دارد.

شاید بن‌مایه اصلی و حرف واقعی فیلم آن جایی باشد که شخصیت کتاب‌فروش در صحبت با  فردی می‌گوید اقتصاد زیر بناست و فرهنگ و هنر روبنا. اینجاست که مانیفست فیلم معنا و مشخص می‌شود و پیامی مستدل می‌تواند برای سکانس‌های باقی مانده داشته باشد.

باقی سکانس‌ها هر چند کمی کشدار شده و فرجام کار نیز، قابل حدس ( مردن ندا) ولی می‌توان از توجه ویژه کارگردان قدردان بود که بی‌ریا و با خلوص خاصی این معضل را به تصویر کشید. نکته‌ای که فیلم را از برخی کارهای همسان متمایز می‌کند، قاب‌بندی درست کادرها و کارگردانی بی‌نقص مهدی رحمانی است که می‌تواند مخاطب را بعد از پایان فیلم به فکر وادارد و این کم بهره‌ای نیست که تماشاگر گریزپای امروزی بعد از پایان و در راه برگشت به خانه، اندکی درنگ نماید که چرا باید ندا و نداهای آینده در راهی روند که فرجامش روشن است و واقعیت آن را انکاری نیست؟!

فیلم ضربه اصلی‌اش را در سکانسی وارد می‌آورد که ندا به همراه منصور به خانه مادرش می‌رود تا منصور بسته‌ای را از مادرش بگیرد و گریه‌های به واقع کار شده ندا با بازی خوب ندا جبراییلی، چنان باورپذیر است که هم مخاطب و هم کاراکتر می‌تواند بپذیرد که پایان کار این بلع کننده مواد؛ مرگ است و گریزی از آن نیست. این سکانس اوج فقر و فلاکت و نداری را به تصویر می‌کشد و فیلمی نوآر در این جا معنا می‌یابد که بازیگرانش به خوبی از عهده آن بر آمده‌اند. فقط می‌ماند که چرا ندا هیچ اصراری ندارد درمان شود یا به پلیس مراجعه کند؟ این قسمت کار به خوبی در نیامده است و شاید کارگردان به عمد می‌خواهد رفتار کاراکترش اینچنین باشد. ترس از پلیس به تنهایی نمی‌تواند دلیل این رفتار باشد و به حتم اگر پیشینه درستی از کاراکتر ارائه می‌شد؛ می‌توانست در چرایی این کار، معنای بهتری درک شود. به حتم کارگردان و سه فیلمنامه‌نویس در کاغذهای نانوشته‌شان این چرایی را درک کرده‌اند، اما باور آن برای مخاطب کمی دشوار است.

بستر رئال فیلم و اشاره به فردی که سکان‌دار امور است و کارها در ید قدرت اوست؛ شاید در فهم این که فیلم در چه جاده‌ای حرکت می‌کند به مخاطب یاری رساند و برخی پیام‌های به‌تصویرنکشیده را بهتر درک نماید... که شاید در نگاه فیلم ساز همه امور نباید گل‌درشت باشد و کمی هم لایه‌های پنهان به کار آید... فرجام سخن آن که "کارت پرواز" در واقع کارت مرگی است که می‌تواند برای هر که در این وادی رود، اتفاق افتد و این بلیت همیشه هم برگشتی ندارد...