سرویس تجسمی هنرآنلاین: جدیدترین نقاشی‌های مریم مقدم نقاش جوان ایرانی که این روزها در گالری ایده تهران به تماشاست، روایتی معاصر از یکی از مهم‌ترین سوژه‌های تاریخ هنر، یعنی "تن" را بازآفرینی می‌کنند. بازنمایی سوژه‌های انسانی در نقاشی عمری دراز دارد. یکی از دیرپاترین رهیافت‌ها در این عرصه، از ریخت انداختن فیگورها و حمله به هویت ارگانیک بدن است. از زمان دیگو بِلاسکز، هنرمند برجسته اسپانیایی که با خلق یک اثر نقاشی از پاپ اینوسنت‌ دهم، خلاقیت و مهارت در تکنیک را به نقطه درخشانی رساند (1650 میلادی) تا دوره  فرانسیس بیکن نقاش نامدار ایرلندی که با الهام از این اثر «اتدی بر پرتره پاپ اینوسنت دهم اثر بلاسکز» را به تصویر کشید (1953 میلادی)، میل به بازنماییِ بدن، به عنوان رویکردی جدی مطرح بوده است. در این میان، هنر چشم‌نواز بیکن نوری تازه به مقوله بازنمایی بدن در نقاشی تاباند. او به تبعیت از آنتونن آرتو در نظریه "تئاتر خشونت" نشان داد می‌توان به بدنی اندیشید که ویژگی‌های ارگانیک نداشته باشد. بیکن با این حال توانست پرسشی مهم را در عرصه هنر مطرح و به آن پاسخ دهد و آن اینکه آیا هنر صرفا نمایش‌دهنده موقعیت‌های ذهنی و عینی جهان است؟ آیا هنرمند به وسیله فنون ابداعی صرفا باید به تصویرسازی جهان بپردازد، قدر مسلم، هنر اگر به مثابه بازنمایی جهان در نظر گرفته نشود و بتوان آن را همچون آفرینش آنچه هنوز نیســت، درنظر بگیریم؛ قدرت‌ها و امکان‌های متفاوتی را ارائه می‌کند.

در نقاشی‌های مریم مقدم میل به فرار از بازنمایی بر هر رویه دیگری برتری می‌یابد. کار نقاشی مرئی کردن امر نامرئی است. اما منظور از واقعیت- مرئی، واقعیت عینی نیست. این همان دوری جستن از بازنمایی، تصویرگری یا بازنمایی جهان است. بنابراین هدف هنر، جستجوی زبان و ساختاری مختص خود است؛ هنر در پی یافتن تصویری اســت که هویت و مرجعی جز خود ندارد؛ زیرا دیگر با واقعیت مرتبط نیست. در آثار این نمایشگاه، نقاش تمهیدهای مختص خود را برای فرار از بازنمایی به کار می‌گیرد؛ یکی کژنمایی بدن‌ها و اعوجاج در تصاویر است. پیکره‌ها عموماً از افتادن در ورطۀ تقلیل‌گرایی فیزیولوژیک طفره می‌روند و لذا ما با بدن بدون اندام مواجه هستیم. دیگر، شورش علیه وضوح است. بدن‌ها به سختی در زمینه اثر قابل تشخیص‌اند. نقاش تعمداً ردپایی محو از پیکره‌ها را در تابلو باقی گذاشته. مخاطب باید دقت زیادی کند تا از بین خطوط و ضرب قلم‌های در هم تنیده نقاش، پیکره‌ای خوابیده یا نیم خیز یا نشسته را تشخیص دهد. هر چند برخی تابلوها شدت لیبیدو را در اثر مجسم می‌کنند؛ با این حال عموم تابلوها از هرگونه خوانش مرتبط با آن می‌گریزند.

Maryam Moghaddam 1

در نقاشی‌های مریم مقدم نقاش با اسلوب و انگیزه‌ای خاص، پیکره‌ای انسانی را سوژه کار خود قرار داده و با لکه‌های پر انرژی سبز و سرخ بر فضایی لایتناهی و سپید، به غنای تجسمی مطلوبِ خود دست یافته است. در این نقاشی‌ها ضمن کاربست نامحدود رنگ، از حداکثر قابلیت روحی و تأثیرگذار آن و بافتی منحصر به فرد استفاده شده است. سفیدی و فضای منفی همان قدر برای هنرمند اهمیت دارد که لکه‌های پُرقشای آبی سیر، ارغوانی و سرخ. در واقع استفاده حداکثری از قابلیت‌های بیانی و هیجان‌گرای رنگ را می‌توان مهم‌ترین ویژگی‌های آثار این نقاش تلقی کرد. رنگ، هویت تابلوهای اوست و البته در میان تنالیته‌های مختلف، رنگ خاصی یکه‌تاز میدان نیست. لایه‌های جسورانه رنگ‌، از دل سپیدی بوم بیرون می‌زنند و صحنه‌ای ملموس را شکل می‌دهند که قابلیت‌های بیانی و هیجانی آن به اوج می‌رسد.