سرویس معماری هنرآنلاین: کلان‌شهر و پایتخت ایران، یعنی تهران در حالی رشد و توسعه را تجربه می‌کند که رشد قارچ گونه‌اش به شهرها و شهرک‌های اطراف نیز تسری پیدا کرده است؛ اما این رشد و توسعه نه تنها خوشحالی و شادمانی ملی را در بر ندارد، بلکه دردهایی را در درون زنده می‌کند که بیانگر نادیده گرفته شدن، نخستین نیازها و خواسته‌های شهروندی به شمار می‌رود.

کافی است اندکی از تهران فاصله بگیرید تا ببینید که هیچ اثری از زمین‌های کشاورزی گذشته در اطراف این کلان‌شهر دیده نمی‌شود و به جای تمام باغ‌ها و زمین‌های زراعی قدیم، مجتمع‌های بلندی قد برافراشته‌اند که بیشتر شبیه کلونی هستند تا خانه‌ای که قرار است، آرامش، عشق و رفاه انسانی را به ساکنانش هدیه کند. این در حالی است که طی سال‌های اخیر تهران بارها و بارها به دلیل این ساختمان‌ها، از شدت آلودگی هوا به خفگی رسیده است و مشکلات بی شماری را در این راستا تجربه کرده است.

با پا گذاشتن به روستاها و شهرک‌های کوچک‌تر، هر بیننده‌ای درمی‌یابد که مجتمع‌های سر به فلک کشیده در کنار جاده و بزرگراه‌های اطراف تهران، بخش کوچکی از تراژدی موجود در ایران است. ظهور مجتمع‌های بلندبالا در شهرک‌های کوچک، با کوچه‌هایی باریک و خیابان‌هایی غیراستاندارد، همان چیزی است که به نظر می‌رسد، شهرداری‌ها در مناطق کوچک‌تر، نه تنها مشکلی با آن ندارند، بلکه در راستای درآمدزایی و تأمین هزینه‌های شهر، با آن کامل موافقت می‌کنند. این‌گونه است که امروز در این شهرک‌های کوچک، خانه‌های سر به فلک کشیده در کوچه‌های باریک شکل می‌گیرند، تا ساکنان این مناطق دیگر حتی آسمانی هم نداشته باشند. این نوع فضاها نه تنها به لحاظ معماری و شهرسازی هیچ‌گونه استانداردی را در دل خود ندارند، بلکه به لحاظ اجتماعی و روانشناسی نیز، شبیه به غده کوچکی در دل شهر رشد می‌کنند تا معضلات بی‌شماری را برای جامعه به وجود آورند. در چنین مجتمع‌هایی نه تنها فضایی برای تعامل انسانی وجود ندارد، بلکه انسان‌های کاملاً بیگانه با یکدیگر در فضایی کنار یکدیگر نفس می‌کشند که مشکلات بسیاری را به واسطه نبود استاندارد برای آن‌ها به وجود می‌آورد. حال سؤال اصلی این است که این نوع شهرسازی به جز ایجاد حس افسردگی، خشونت و... چه چیزی را برای اجتماع به دنبال دارد و عملاً نقش معماری و شهرسازی در آرامش روح و روان شهروندان، در کجای این نوع پروژه‌ها نهفته است؟

جالب اینجاست که اغلب این نوع پروژه‌ها بعد از 4 یا 5 سال با معضلات متفاوتی نظیر مشکلات لوله‌کشی، زیرساخت‌ها و ... رو به رو می‌شوند که شبیه به یک درد لاعلاج تا سال‌ها، ساکنان این نوع خانه‌ها را همراهی می‌کنند.

بسیاری از این خانه‌های کوچک، صرفاً برای سرمایه‌گذاری توسط قشر متوسط جامعه خریداری می‌شوند و به قشر تقریباً پایین جامعه رهن داده می‌شوند. در این میان اما هیچ نوع دیدگاهی درباره نحوه زندگی مردم در این مناطق وجود ندارد. مناطقی خالی از فضای سبز با خیابان‌های کوچک و ساختمان‌هایی که عملاً هیچ نوع آمادگی خاصی برای حوادث غیر مترقبه ندارند و مردم صرفاً از آن به عنوان خوابگاه استفاده می‌کنند.

کودکان در این‌گونه فضاها، زندانیان خانه‌های کوچک و نقلی هستند و تنها از طریق تلویزیون و اینترنت دنیا را تجربه می‌کنند. البته که این معضل مختص اطراف تهران نیست و شهرهای کوچک‌تر در تمام ایران را نیز درگیر کرده است تا جایی که این روزها می‌توان در روستاهای کوچک هم، ردپای آپارتمان نشینی و خانه‌های بدون استاندارد را به شکل واضحی دید. در شرایطی که نوسانات اقتصادی و مشکلات شدید در چند دهه اخیر، عرصه را بر بسیاری از مردم تنگ کرده، برخی از افراد توانستند از ساخت‌وسازهای سطحی و بدون استاندارد خود، درآمدهای میلیاردی کسب کنند. در چنین فضایی ساخت و ساز تبدیل به یک سرمایه‌گذاری پرسود و بدون ضرر شد و به مرور تمام کشور را به این سمت سوق داد تا جایی که دیگر کمتر کسی حاضر است، یک خانه ویلایی بزرگ را برای زندگی حفظ کند زیرا اساساً ساخت‌وسازهای مشارکتی، سود بیشتری را برای این افراد در پی دارد. در چنین شرایطی بدیهی است که بسیاری از مردم به سمت ساختن خانه‌های آپارتمانی سوق پیدا کنند اما جای خالی استانداردهای شهرسازی و معماری را چه امری جز بی توجهی مسئولان امر می‌تواند توجیه کند؟

آیا ساخت مجتمع‌های بزرگ مسکونی نیازمند استانداردهای لازم در عرصه شهرسازی نیست؟ و آیا چنین فضاهایی صرفاً با ساخت یک بلوار که اندکی سرسبزی در آن به کار رفته است، می‌تواند مطابق با استانداردهای لازم در راستای وجود فضای سبز و مکان‌های تفریحی باشد؟  

جای خالی سیاست‌ها و درآمدهای شهری که کاملاً منوط به این ساخت‌وسازها هستند، غده‌ای را در این کشور پرورانده است که طی سال‌های آینده به متولد شدن شهری بدون آسمان و مردمانی افسرده و خموده می‌انجامد، کما اینکه تا امروز نیز بخش مهمی از این آینده محقق شده است.