سرویس سینمایی هنرآنلاین: محسن قصابیان را بیش از هر چیز در مقام بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون می‌شناسیم تا کارگردان و چهره‌اش برای ما آشناتر است؛ اما او علاوه بر بازیگری، نویسندگی و کارگردانی نیز می‌کند و حالا این روزها فیلم "نیوکاسل" به کارگردانی او در سینماها در حال اکران است.

فیلمی که از سال 95 ساخت آن آغاز شد و به دلایل مختلف و متفاوتی این فیلم دچار مشکل شد تا حدی که اکران آن پس از سه سال، به سال 98 موکول شد.

داستان فیلم درباره یک خانه قدیمی و اهالی ساکن در آن خانه است. خانه متعلق به پیرمردی است که ساکن خارج از کشور است و نگهداری خانه به دست مباشرش آقای اطمینانی افتاده است. او نیز خانه را در اختیار فرید گذاشته که برای گذران زندگی و درآمدن هزینه‌های ازدواجش خانه را به افراد مختلفی اجاره داده است. حالا اطمینانی به فرید خبر داده که صاحب خانه قرار است تا ساعت 9 شب باز گردد و فرید تنها چند ساعت مهلت دارد تا ساکنان پردردسر این خانه را راضی کند که خانه را تخلیه کنند.

در نمای اول قصه فیلم بسیار سرراست است و بدون پیچیدگی که به نظر می‌رسد می‌تواند موقعیت‌های طنزی نیز ایجاد کند. مواجه آدم‌ها با این اتفاق و پذیرش یا عدم پذیرش آن‌ها لحظات و موقعیت‌های کمدی را می‌تواند ایجاد کند. کما اینکه در سینمای ایران از این دست اتفاقات در آثار کم نبوده است و بودند آثاری که در خانه‌های قدیمی و با همسایه‌های متعدد ساخته شده‌اند، البته هر کدام با روایتی مختص به خود.

قصابیان در این فیلم هرچند تلاش کرده است از بازیگران به اصطلاح "بفروش" چون حمید گودرزی، نسرین مقانلو، سحرقریشی و بهرام افشاری بهره بگیرد، اما باید پذیرفت که صرف استفاده از بازیگران چهره متضمن مقبولیت یک فیلم نمی‌تواند باشد و باید در یک اثر کمدی چاشنی موقعیت و کلام را توام استفاده کرد. او می‌توانست با استفاده از موقعیت مکانی موجود یک طنز موقعیت بسازد که این روزها جایش در سینمای ما بسیار خالی است، چرا که بیشترین استفاده را متاسفانه نویسندگان و کارگردان‌ها از موقعیت کلامی می‌برند و این میان موقعیت‌های کمدی جایشان خالی است اما متاسفانه این اتفاق در این اثر بسیار کمرنگ است.

نکته بعدی این است که این حجم از داد و بیداد کردن در اثری که نام کمدی را با خود به همراه دارد نه تنها زیبنده نیست بلکه در بسیاری از مواقع به جای آنکه مخاطب را به خنده وادار کند، او را آزرده‌خاطر می‌سازد. این داد و بیداد تا حدی که حتی صدای بازیگر بگیرد لازمه یک اثر موفق نیست.

استفاده از بازیگرانی چون حمید گودرزی و سحرقریشی می‌توانست بسیار بهتر از این باشد، هرچند بار طنز این فیلم بر دوش بهرام افشاری نهاده شده است که انصافا در میان انبوه بازیگرانی که در این اثر حضور یافته‌اند انتخاب درستی بوده است و به خوبی نیز توانسته از استعدادهایش بهره بگیرد، هرچند در زمان تولید این اثر بهرام افشاری محبوبیتی که امروز دارد را نداشت و تنها در چند اثر تلویزیونی و نمایشی دیده شده بود، اما افشاری با این اثر نشان داد که می‌تواند تبدیل به یک بازیگر موفق شود.

در نهایت پایان‌بندی این فیلم است که بسیار دم دستی رقم خورده است، سرانجامی که همه اعضای آن خانه پس از پشت سر گذاشتن یک روز سخت در کنار هم به شادمانی کودک تازه به دنیا آمده می‌پردازند و تنها دقایقی پس از این شادمانی در کنار پیرمردی فرتوت قرار می‌گیرند که حافظه‌اش را از دست داده است و به یاد خاطرات گذشته وارد این فضا شده است و عملا همه تلاش آن‌ها در طی روز بی نتیجه بوده است مخاطب را به خنده که وا نمی‌دارد هیچ، حتی او را آزار نیز می‌دهد. بهتر بود که نویسنده در پایان بندی این فیلم دقت نظر بیشتری می‌داشت و حداقل از یک پایان‌بندی مناسب‌تری برای یک اثر کمدی که به گفته خودش کمدی گروتسک است استفاده می‌کرد.