سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین:  کودکان و نوجوانان دهه‌ پنجاه و شصت با شعر و داستان‌های او بزرگ شدند. مصطفی رحماندوست به "شاعر صد دانه یاقوت" معروف است. اشعاری که در کودکی می‌خوانیم، بیشترین تأثیرات را بر ذهن ما می‌گذارد. اصلاً شعر و کلمات خیال‌انگیز و خوش‌‌آهنگ بیشتر در ذهن کودک باقی می‌ماند. شاید به قول قیصر امین‌پور شعر بازگشت به کودکی باشد و برای همین کودک با شعر بهتر از کلام منطقی ارتباط برقرار می‌کند. بنابراین شعر در تئاتر هم می‌تواند راهی باشد تا کودک با این ژانر، بهتر ارتباط برقرار کند. لازم است کودک نمایش ببیند و زندگی را از دریچه‌ این هنر والا درک کند. پس چه بهتر که این هنر والا با اشعاری به‌یادماندنی برای کودک اجرا شود.

مصطفی رحماندوست تمام زندگی‌اش را صرف ادبیات کودک کرده است. گرچه شعرهایش جاودانه شده‌اند، اما متأسفانه این روزها کمتر سراغی از او گرفته می‌شود. او در این گفت‌وگو به این سؤالات پاسخ می‌دهد که شعر در نمایش چطور می‌تواند به ارتقای اثری نمایشی برای کودکان کمک کند. به گفته‌ خودش در حال تهیه‌ مجموعه‌ای نمایشی برای کودکان چهار ساله است و از اهمیت نمایش و بازی می‌گوید. می‌توانید نگاه و راهکارهایی را در این مصاحبه بخوانید که او به عنوان یک شاعر برای بهتر شدن تئاتر کودک ارائه می‌کند.

 

اهمیت ادبیات کودک و نوجوان بیشتر از ادبیات بزرگسال است؛ چون قرار است کودکان با این ادبیات؛ دنیا، اخلاقیات و زندگی را بشناسند و همینطور پایه‌ای باشد که درک ادبی کودک را بسازد. اما در سینمای کودک به شدت فقیر هستیم. این سال‌ها دارد تلاشی خلاقانه برای نمایش کودک انجام می‌شود. شعر کودک و شاعر کودک که خوب بنویسند کم داریم. جامعه‌ ما چه سیر ادبی، فرهنگی و هنری‌ای را طی کرده است که این کمبودها در بخش کودک وجود دارد؟

 بگذارید برگردم به سال‌های پیش که دبیر جشنواره‌ تئاتر کودک و نوجوان شدم. من پنج سال دبیر این جشنواره‌ بودم. اولین سالی که من دبیر این جشنواره شدم، به من گفتند این تئاتر قبلاً "تئاتر امید" بوده و بعد کم‌رنگ‌تر شده است و تا آخرین بار اگر اشتباه نکنم در یکی از شهرهای خوزستان سر درآورده و خیلی محدود و محلی اجرا شده است. ولی حالا می‌خواهد بین‌المللی شود. خیلی راه درازی بود. سال اول، جشنواره را به اصفهان بردم و در گروه‌های مختلف تئاتری تبلیغ کردم که در این جشنواره شرکت کنند. از تئاتر محدودی که در مسجد سلیمان بود، این جشنواره را بیرون آوردم. از یک گروه خارجی هم دعوت کردم که بیایند در این جشنواره اجرا کنند. در این پنج سال دبیری من کار به جایی رسید که گروه‌های خارجی داوطلب می‌شدند تا برای شرکت در مسابقه شرکت کنند. بعد در دوره‌ آقای احمدی‌نژاد، تنگ‌نظری‌های شدید باعث شد من نتوانم خواسته‌هایی را که ارشاد از من انتظار دارد انجام بدهم. اما کاری کردم که حاصل آن را اینجا می‌بینید. همه‌ کتاب‌هایی که اینجا چیده شده است، درباره‌ تئاتر کودک است. از سال اولی که من دبیر جشنواره شدم، فهمیدم مشکل اصلی ما نبودِ تئوری علمی درباره‌ تئاتر و تئاتر کودک است. متوجه شدم تئاتر کودک ما هنوز همان نمایش سنتی و روحوضی است که کمی شکل و شمایل ظاهری آن عوض شده است. اما هنوز نصیحتی و حکمتی است و با ضرباهنگ‌های قدیمی دارد پیش می‌رود. خدا لطف کرد و عده‌ای را سر راه من قرار داد که نوشته‌هایی آماده‌ چاپ داشتند که چون مخاطب نداشت، چاپ نمی‌شد. کسانی هم پیدا شدند که سفارش نوشتن و ترجمه کردن آثار را به آن‌ها محول کنم تا کارگردانی تئاتر و نوشتن برای تئاترِ کودک را برای اهالیِ تئاتر ساده‌تر بکند و خوراک فکری به آن‌ها برساند. چیزی حدود سی عنوان را در طی آن پنج سال مدیریت جشنواره به چاپ رساندم. بلافاصله کتاب‌ها را به کسانی که در آن جشنواره‌ها شرکت می‌کردند، هدیه می‌دادم؛ چون بهترین کسانی که به دنبال این کتاب‌ها هستند، همین‌ها هستند. کمترین کسانی هم که می‌توانند این کتاب‌ها را بخرند، همین‌ها هستند. این کتاب‌ها برای عموم هم چاپ شد و فروش رفت. همین باعث شد وقتی فوق‌لیسانس تئاتر کودکان در دانشگاه‌ها تأسیس شد، کتاب برای تدریس وجود داشته باشد. اعتقاد دارم اگر کار خوبی این سال‌ها اجرا می‌شود، به این دلیل است که عده‌ای رفتند خواندند و با تئاتر کودکان در جهان، اصول کارگردانی و نویسندگی کودک و بازی‌سازی کار برای کودکان آشنا شدند و فهمیدند می‌شود کارهای خلاقه‌ی زیاد دیگری هم کرد. بعد از من هم سنت چاپ کتاب در جشنواره ادامه پیدا کرد. چون اصلاً قاعده نبود که در جشنواره‌ تئاتر کودک و نوجوان، کتاب هم چاپ شود. من خودم یک کتاب هم در این زمینه ننوشتم اما مقدمات چاپ کتاب‌های مناسب در این زمینه را فراهم کردم. تئاتر کودکان در درجه‌ اول یک تئاتر مدرسه‌ای است. مدرسه‌ها بودند که تئاتر کودک را شروع کردند. از زمانی که تئاتر در مدرسه مُرد [و هنوز هم مرده است]، تئاتر کم‌رنگ شد. خیلی بعید است، پدر و مادر را بشود راضی کرد که بلیت تئاتر بخرند و با بچه‌های‌شان بیایند تئاتری را ببینند. خیلی مقدمات لازم دارد که نداریم. در مدرسه این مقدمات را نمی‌خواهد؛ کافی است برخی از درس‌ها را به صورت تئاتر اجرا بکنند. زمانی که ما دانش‌آموز بودیم این اتفاق می‌افتاد. در مدرسه حتی نیازی به سالن و سِن نیست. کافی است دکور کلاس را به هم بزنند، نیمکت‌ها را کنار هم بچینند، سِن درست کنند و بچه‌ها تئاتر بازی کنند. استعدادها در مدرسه پیدا می‌شود و رشد می‌کند. اگر بگویم آموزش و پرورش ما حداقل صد سال از آموزش‌وپرورش متوسط جهانی عقب‌تر است، گزاف نگفته‌ام. آن‌قدر درس و نمره و تکلیف جدی شده است که بازیِ آموزشی یا آموزش همراه با بازی فراموش شده است. معلم‌ها حوصله‌اش را ندارند و این تخصص هم به آن‌ها داده نمی‌شود. در نتیجه این لذت به بچه‌ها منتقل نمی‌شود. اگرنه بچه‌ها اول تئاتر بازی می‌کنند و بعد زندگی. الان من یک مجموعه تئاتر کودکان زیر چاپ دارم که برای بچه‌های چهار ساله است. بچه‌های چهار ساله اینطوری هستند که وقتی با آن‌ها بازی بکنید به شما می‌گویند "حالا تو بشو مامان"، یا "حالا من می‌شوم مامان". نقش‌ها را بازی می‌کنند و آن را عوض می‌کنند و هم‌بازی آن‌ها هم تبدیل به همان نقش می‌شود و با او همراه می‌شود. تئاتر در خون کودک است و زندگیِ کودک بازی است و تئاتر نوعی بازی است. اگر این استعدادِ طبیعی و فطری، موردِ توجه قرار بگیرد و ادامه پیدا کند، دیگر نیازی به این نیست که ما اینجا بنشینیم و درباره‌ کاستی‌های تئاتر کودک صحبت کنیم. تقصیر بچه‌ها نیست. بچه‌ها از همان اول اعلام کرده‌اند که اهل بازی تئاتر هستند و از کودکی تئاتر بازی می‌کنند. اگر در آموزش و پرورش این استعداد مورد توجه قرار بگیرد، خیلی اتفاقات خوبی رخ می‌دهد که الان نیست. یادم است که در دبیرستان بعضی از متون زبان انگلیسی را که می‌خواندیم، به تئاتر تبدیل می‌کردیم و به همان زبان انگلیسی هم اجرا می‌کردیم. دیالوگ‌نویسی را تمرین می‌کردیم و برای خودش یک درس تئاتر بود و تئاتر را به درس وارد می‌کرد. تئاتر به عنوان یک تکنولوژی آموزشی مورد توجه بود. دو چیز در آموزش و پرورش ما فراموش شده است. این دو چیز بسیار مهم است؛ چون بچه‌ها باید مطالعه کنند. گسترش مطالعه به این دو چیز بستگی دارد: یکی قصه‌گویی  و کتاب‌خوانی و یکی هم تئاتر است. در برنامه‌های آموزشیِ مدارس ما این دو چیز جایی ندارد. در حالی که برای مثال یکی از کتاب‌های من، به اسم قصه‌ دو لاک‌پشت تنها به ایتالیایی ترجمه و چاپ شده است. ایتالیایی‌ها هزینه کرده‌اند و من را از اینجا به ایتالیا دعوت کردند تا بچه‌هایی که آن کتاب را خوانده‌اند، بتوانند با من درباره‌ این کتاب حرف بزنند. تا این حد مطالعه مهم است. در ایتالیا از این کتاب، تئاتر و قصه‌گویی ساخته‌اند. کتاب بخشی از زندگی شده است. ما اینجا چنین چیزی نداریم؛ بنابراین ابراز علاقه‌ای از طرف بچه‌ها برای دیدن تئاتر نمی‌شود. آن‌ها دیدن انیمیشن و فیلم، ماندن در خانه و بازی کامپیوتری را به دیدن تئاتر و خواندن کتاب ترجیح می‌دهند. تئاتر یک حرکت اجتماعی است. بازی کردن پای کامپیوتر یک حرکت فردی است. تئاتر، زندگی اجتماعی را به کودک یاد می‌دهد. چون برنامه‌ریزی کلانی برای تئاتر وجود ندارد، خواه ناخواه تئاتر به این روزی که هست، می‌افتد. این کسانی که الان دارند تئاتر اجرا می‌کنند، اولاً خیلی عاشق هستند و زندگی‌شان هم باید از این راه بچرخد. دوم اینکه مجبور هستند در تئاترشان اتفاقاتی را در نظر بگیرند که بزرگ‌ترها را به دیدن این تئاتر علاقه‌مند بکنند. من جایی دیگر هم این را گفته‌ام که یک سال داور جشنواره‌ انیمیشن دانش‌آموزی در کانادا بودم. دانش آموزان انیمیشن ساخته بودند و بخشی از آن‌ها داوری می‌شد. وقتی انیمیشن چهار، پنج دقیقه‌ای پخش می‌شد؛ در تیتراژ، یک قصه‌نویس، یک دیالوگ‌نویس، یک سناریونویس و یک گَگ‌نویس Gag (کسی که شوخی‌های یک متن را می‌نویسد) معرفی می‌شد. برای نویسندگیِ یک انیمیشن کوتاه فقط چهار نفر کار کرده بودند. آن‌ها تفاوت سناریو با دیالوگ  و داستان و شوخی نوشتن را درک کرده بودند و بعد آن را نوشته بودند. چون در مدارس این‌ها اهمیت دارد، کودک و نوجوانی که می‌خواهد در یک مسابقه شرکت بکند، با افتخار اعلام می‌کند که چهار نویسنده برای نوشتنِ کار با او مشارکت کردند. اما اگر سریال‌های ما را نگاه کنید، تهیه‌کننده، کارگردان و نویسنده یک نفر است و تدوین را هم برادرِ کارگردان انجام داده است و منشی صحنه هم خواهر کارگردان است. در نهایت متوجه می‌شویم، نام دو خانواده پای کار آمده است. در سینمای ما هم، همین اتفاق افتاده است. این دلیل بر دو چیز است؛ اول اینکه ما کمتر همدیگر را قبول داریم و بیشتر فکر می‌کنیم خودمان باید همه‌ کارها را انجام بدهیم. دوم اینکه پولش را نداریم. این کارها آنقدر سود ندارد که تهیه‌کننده برای هر تخصصی یک نفر را به کار بگیرد و پولش را پرداخت کند. شما به یاد نمی‌آورید، یک زمانی سینماهای کودک درست شد. اسم سه، چهار سینما، سینمای کودک و نوجوان شد. تعداد فیلم‌های کودک و نوجوان خیلی زیاد بود. من وقتی داور جشنواره‌ فیلم کودک و نوجوان در اصفهان بودم، ژانرهای متفاوتی را می‌دیدم. این اواخر هر فیلمی که در آن یک کودک بازی می‌کند به جشنواره‌ فیلم کودک می‌فرستند. در حالی که فیلم و تئاتر کودک چیز دیگری است. متأسفانه در جریان نیستم که جشنواره‌ تئاتر کودک و نوجوان در چه مرحله‌ای است اما یکی از معضلات تئاتر کودک از گذشته تاکنون این است که نویسنده و کارگردان تئاتر کودک، شاعر کودک هم می‌شود. دیالوگ‌ها را به صورت شعر می‌نویسد و یک ضرب هم روی آن می‌گذارد. شاید به دلیل فضای شادی که به وجود می‌آورد، بتواند بزرگ‌ترها را هم جذب کند اما این شعرِ کودک نیست. اگر قرار باشد تئاتری برای کودکان نوشته شود، شاعر باید شعرش را بگوید. هر عبارتی که در وزن و نظم و موسیقی قرار گرفت، شعر نیست. دلیل این‌که از ادبیات در تئاتر استفاده نمی‌شود، از شاعر و نویسنده، سناریست و دیالوگ‌نویس برای نوشتن تئاتر کودک دعوت نمی‌شود، خودخواهی و همه‌چیزدانی افراد است و دلیل دیگرش مسائل اقتصادی است. یک گروه ده نفره، سه ماه تمرین کنند و یک ماه هم اجرا بکنند. مگر چقدر تئاتر مخاطب دارد که پول سالن و چیزهای دیگر دربیاید، چیزی برای بازیگر و عوامل دیگر نمی‌ماند. برای همین افراد متخصص بیشتری دعوت به کار نمی‌شوند؛ در حالی که نیاز تئاتر ما است. نمی‌دانم چه زمانی معنای این حرف فهمیده می‌شود؛ شاید زمانی که آموزش و پرورش تئاتر را به عنوان تکنولوژی آموزشی بپذیرد.

شما وقتی دبیر جشنواره تئاتر کودکان و نوجوانان بودید، شخصاً برای تهیه‌ کتاب‌های تئوریک در زمینه‌ تئاتر اقدام کردید. آیا تخصیص بودجه‌ مالی تأثیرگذار بود یا دغدغه‌های فردی و مدیریتی بوده است؟

اصلاً بودجه‌ای برای این کار در نظر گرفته نشده بود. این سبک مدیریتی من بود. از برخی هزینه‌ها صرف‌نظر کردم تا بتوانم چند کتاب تهیه کنم. از امکانات موجودِ وزارت ارشاد استفاده کردم ولی مطمئن بودم که اگر این کتاب در هزار نسخه هم چاپ شود، یک جای خالی را پر می‌کند و این کار را هم می‌کرد. من در دانشگاه‌های هنری تدریس می‌کردم و مقصر بی‌سوادی دانشجویانم را نبودِ کتاب می‌دیدم. مدیرهای بعدی جشنواره یا قدرت برنامه‌ریزی هزینه‌ها را نداشته یا دغدغه‌اش را نداشته‌اند. حالا که گذشته است اما بگذارید از خودم تعریف بکنم. من در شب‌های جشنواره سخنرانی تئاتر می‌گذاشتم. شب‌ها وقتی بازیگران، کارگردانان و دیگر عواملی که از شهرهای مختلف آمده بودند و در هتل جمع می‌شدند و بیکار بودند، برای آن متخصصین سخنرانی‌های تخصصی می‌گذاشتم. در این جلسات از گوشه‌های تاریک تئاتر کودک صحبت می‌شد. اصلاً مهم نبود، چند نفر شرکت می‌کنند. مهم این بود که جرقه‌ای در ذهن مخاطب‌های ما ایجاد کند. این‌ها تجربیاتی بود که من فکر می‌کردم برای تئاتر کودک مفید باشد. آقای داوود کیانیان یا آقای دولت‌آبادی پیش از من کتاب‌هایی درباره‌ تئاتر برای کودکان چاپ کردند. من این دو نفر را رها نکردم، کتاب‌های‌شان را چاپ کردم و از کمک‌های‌شان برای چاپ کتاب‌های دیگر استفاده کردم.

 به عنوان کسی که سال‌ها داور جشنواره‌ تئاتر و فیلم کودکان و نوجوانان بوده‌اید و سال‌ها در فضای ادبی کودک تجربه دارید. ادبیات و تئاتر ما در کجا قرار دارد و در جهان چقدر معرفی شده است؟

ادبیات و تئاتر با هم متفاوت هستند. من بدون اینکه تلاشی بکنم، کتاب‌هایم به چهارده زبان ترجمه و منتشر شده است. یا ناشر تلاش کرده است و یا کتاب‌ها در نمایشگاه‌های بین‌المللی دیده شده‌اند و آن اثر را خواسته‌اند. تئاتر امکان این را ندارد که به عنوان یک کتاب در نمایشگاه‌ها دیده شود. باید یک گروه بروند و کارشان را اجرا بکنند. از همین جا تفاوت ادبیات و تئاتر مشخص و دست‌وپای تئاتر بسته می‌شود. اگر تئاتر ما جنبه‌ بین‌المللی پیدا نکرده است، به دو دلیل است: اول اینکه امکان سفر و معرفی خودش و در نتیجه کسب تجربه از گروه‌های همسان خودش را در جهان نداشته است. تئاتر سر در لاک خودش کرده و پیش رفته است. موضوع دوم این است که تئاتر باید در مسیری جشنواره‌ای معرفی شود. ما در این جشنواره‌ها خیلی شرکت نکردیم. بعضی از گروه‌های تئاتری ما خودشان هزینه و اقدام به ارتباط و رفتن به کشورهای دیگر می‌کنند؛ این درست نیست. تئاتری که در داخل نمی‌‌تواند هزینه‌های خودش را دربیاورد، چطور باید هزینه کند و به کشورهای دیگر برود. اگر این دو مانعِ سخت را از سر راه تئاتر برداریم، آن موقع می‌توانیم خودمان را با دنیا مقایسه کنیم. اگر هنوز جشنواره از گروه‌های خارجی دعوت می‌کند، مسیر درستی نمی‌رود. باید به آن‌جایی برسیم که گروه‌هایی از خارجِ کشور داوطلب حضور و شرکت در جشنواره‌ ما بشوند. کما این‌که در فیلم به همین صورت است.

مصطفی رحماندوست

شما گفتید آموزش و پرورش باید از تئاتر به عنوان تکنولوژی آموزشی استفاده کند؛ اما حتی در کتاب‌های فارسی یک نمایشنامه‌ کوتاه یا بخشی از یک نمایشنامه را نمی‌آورند تا دانش‌آموزان با این ژانر، آشنایی اولیه پیدا کنند. واقعاً چرا تئاتر دارد از مدرسه جدا می‌شود؟

 من اگر خبرنگار حوزه‌ آموزش بودم، پیشنهادهای مختلفی را بررسی می‌کردم که در بیست سال اخیر به آموزش و پرورش داده شده است. نگاه می‌کردم چه موضوعاتی وارد کتاب‌های درسی می‌شود. بیشتر این موضوعاتِ جدید، سیاست‌زده و مسائل روز هستند. موضوعاتی مانند اعتیاد یا فلان اتفاق روز را بدون فکر وارد کتاب درسی می‌کنند. هیچ متفکری در این مجموعه نیست که بخواهد بچه‌ها را با تئاتر و شعر آشنا کند. نه اینکه فقط اشعاری آورده شود. باید تفاوت اشعار را با هم مشخص کنند. سرزمینِ ما، سرزمینِ شعر است. ولی بچه‌ دبستانی، تئاتر نمی‌خواند. اگر قرار باشد تئاتر وارد این کتاب‌ها شود، باید با فلانِ موضوع خاص در آن وارد شود تا چاپ شود. اما کودک باید با آثار برجسته‌ تئاتر آشنا شود. در فرنگ چیزی به اسم موسیقی کلاسیک هست. شخصیت‌های بزرگی، ارکسترهای بزرگی را اجرا کرده‌اند و مردم با این موسیقی زندگی می‌کنند. موسیقی پاپ هم سرِ جای خودش هست. کسانی هستند که این موسیقیِ کلاسیک را ساده‌نویسی کردند، طوری که بشود با یک پیانو آن را نواخت و برای گروه‌های سنی مختلف، منتشر کرد. مثل اینکه ما "کلیله و دمنه" را ساده‌نویسی کنیم و برای گروه‌های سنی مختلف بنویسیم و چاپ بکنیم. اگر کودک با نویسندگان بزرگ تئاتر یا نویسندگان بزرگ جهانی در کودکی و نوجوانی آشنا نشود، کِی آشنا بشود؟ حتی برای اینکه کودک فقط اسم شکسپیر را بشنود، لازم است یک آدم فنی، صحنه‌ای از نمایش او را ساده‌نویسی کند و آن را در این کتاب‌ها بیاورند. این اتفاق نمی‌افتد، چون آموزش و پرورش ما سردرگم است و دارد خیلی معناگرا، محتواگرا و سیاسی حرکت می‌کند. فقط از طریق بازی می‌شود، کودکان را تربیت کرد. کتاب درسی باید به بازی نزدیک شود. یکی از جاهایی که کتاب درسی می‌تواند به بازی نزدیک شود، تئاتر است.

 شعر کودک چطور می‌تواند برای رفع کمبودها در سینما و تئاتر کودک به آن کمک برساند و آن را تغذیه کند؟

من سؤال شما را این‌طور تغییر می‌دهم که شاعر کودک چه کمکی می‌تواند به شعر کودک بکند؟ تئاتر یک موجود مستقل است که احتیاج به بازی‌نویس، دیالوگ‌نویس و شاعر دارد. اگر یک شاعر گفت‌گوهای یک تئاتر کودک را بنویسد یا دیالوگ‌ها را تبدیل به شعری زیبا و خیال‌انگیز بکند، خیلی بهتر است تا فردی بی‌خبر و بی‌خیالِ شعر و دنیای بچه‌ها این کار را بکند. شاعر کودک می‌تواند روایت در روایت ایجاد کند. روایتی شاعرانه را در دل روایتی تئاتری بیاورد و حس و ذوق و خیال بچه‌ها را پرورش بدهد. این اتفاق خیلی کم افتاده است.

شما گفتید هر کلام موزون و آهنگینی شعر نیست و نمی‌تواند به تئاتر و سینمای کودک کمک بکند. اما گاهی دیده می‌شود برای آهنگین شدن کلام، محتوا فدای وزن می‌شود. آن شعرِ کمک‌کننده به تئاترِ کودک از نظر شما چه ویژگی‌ها و تعریفی دارد؟

 فقط محتوا فدا نمی‌شود، زبان هم فدا می‌شود. شاعر چون زبان را بلد نیست، مجبور می‌شود کلماتی را بیاورد که کلماتِ کودکان نیست. مجبور می‌شود زبان و کلمات را در جایی قطع و تکه تکه کند که در زبان فارسی نیست. شاعر هم ناظم است و هم شاعر. ناظم یعنی می‌تواند به کلمات طوری نظم بدهد که معنی، فدای ریتم نشود. این کم‌ترین کاری است که او می‌تواند با شناخت زبان و کلمات و وزن انجام بدهد. شاعر به معنای کسی است که می‌تواند حس برانگیزد و حس مخاطب را تقویت بکند. اگر بخش‌هایی از تئاتر مانند دیالوگ یا روایت در روایت به شاعر سپرده شود، انگیزه‌ مخاطب بدون هیچ فشاری برای دیدن تئاتر بیشتر می‌شود. من برخلاف نویسندگان دیگر که اصرار دارند، تصویرگر باید با آن‌ها هماهنگ باشد، معتقدم تصویرگر یک هنرمند مستقل است که باید نگاه، زبان و حرف ویژه‌ خودش را به اثر من داشته باشد و روایت خودش را از داستان من بسازد. اگر این روایت‌ها موفق باشند، کودک از روایت من و روایت تصویرگر لذت می‌برد. در تئاتر هم، شعر یک روایت ویژه است. همراه با نویسنده و کارگردان جلو می‌رود اما شاعر کار خودش را می‌کند. تخیل، حس‌برانگیزی و فانتزی‌هایی را وارد شعر می‌کند که همان لحظه بیشتر از دیگر لحظات در ذهن مخاطب بماند. این کمکی است که شعر به تئاتر کودک می‌کند و آن را کودکانه‌تر می‌کند.

اغلب انیمیشن‌های موفق کودک و نوجوان توانسته مخاطبان بزرگسال را هم جذب کند. حتی یک نمایش کودک باید مخاطب بزرگسال را هم جلب کند. این کار چطور ممکن می‌شود؟

این یک مخمصه است. تهیه‌کننده‌ تئاتر، فیلم و انیمیشن سعی می‌کند که مخاطب بزرگسال را جذب بکند. برای جذب مخاطب اصلی که کودک و نوجوان است، نیاز است در بزرگسالان انگیزه‌ای برای دیدن و خریدن و پول هزینه کردن ایجاد بکند. لذا باید عناصری جذاب برای بزرگسالان ایجاد کند. از طرفی یکی از تفریحات خیلی عاطفی کودکان این است که با پدر و مادرشان به دیدن یک برنامه بروند. این برای‌شان یک خاطره‌ فراموش‌نشدنی می‌شود. مخمصه آن‌جا است که پدیدآوران تئاتر کودک باید هم کودکانه کار کنند و هم جوری بنویسند که بزرگترها راغبِ دیدن تئاتر شوند تا کودک هم به تئاتر و هم به همراهی پدر و مادرش برسد. این کار بسیار سختی است. یک انیمیشن با یک سری تکه‌کلام یا شوخی و گَگ‌ها، حوادث و روابط علی و معلولی در داستان می‌تواند، بزرگسالان را جلب کند. برای مثال گرسنگی موضوعی است که کودک و بزرگسال آن را درک می‌کنند. تلاش برای رفع گرسنگی، دیگر موضوعِ کودکانه‌ای نیست. نویسنده باید طوری کار بکند که هم بچه‌ها موضوع را بفهمند و بزرگسالان با آن ارتباط برقرار کنند. رفع گرسنگی را در نوشته بر عهده‌ بزرگترها می‌اندازد و کمک به این بزرگتر‌ها را بر عهده‌ بچه‌ها می‌گذارد. اینجا مشارکت شکل می‌گیرد. رسیدن به این‌ها مبتنی بر پژوهش است. نویسنده و کارگردان تئاتر کودک به دلیل مسائل اقتصادی، فرصت رسیدن به آن را ندارند. در پرانتز بگویم با کمترین سواد موسیقی، خاله مهناز و عمو بهزاد از این مهد کودک به آن مهد کودک می‌روند و با زدن ملودی‌های ساده پول اجرای‌شان را می‌گیرند و خرج زندگی‌شان را در می‌آورند. هرگز یک مهدکودک از یک گروه تئاتری دعوت نمی‌کند تا یک تئاتر را برای کودکان اجرا کند؛ چون نمی‌تواند هزینه‌های آن را پرداخت کند. در نتیجه جا برای گسترش، علمی شدن و مؤثر شدن کار محدود می‌شود. یک زمانی ممکن است مؤسسه‌ای مانند کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان از یک تئاتر حمایت کند و هزینه‌ ساخت آن را پایین بیاورد. کانون فقط به طور محدود و آن هم فقط در تهران می‌تواند این کار را بکند. دانشجویی که لیسانس می‌گیرد، بعد از کلی دوندگی سالنی برای اجرا پیدا می‌کند و بعد از سه ماه تمرین، بیست شب اجرا می‌کند، در بهترین شرایط چقدر می‌تواند درآمد داشته باشد؟ او حتی نمی‌تواند هزینه‌ رفت‌وآمدش را بدهد، چه برسد به اینکه بخواهد خرج زندگی‌اش را بدهد.

 حتی با وجود تلاش‌های شما یا برای مثال تلاش‌های مهدی کاموس در بخش تئوریک و پژوهشی بخش کودک، هنوز منابع بسیار کمی در این زمینه داریم. به شدت فقر تئوری در حوزه‌های مختلف مانند شعر، داستان و نمایش وجود دارد. این فقر تئوری در ادبیات کودک بیشتر و فاجعه‌آمیزتر وجود دارد، راهکارها برای جبران این فقر تئوری چیست؟

هر حرفی که الان بگویم حاصل تجربیات سال‌های پیشِ من است. یک دهه است از تئاتر بی‌خبر هستم و جست‌وجوی ویژه‌ای برای راهکارها نکرده‌ام. اما فکر نمی‌کنم اوضاع تغییری اساسی کرده باشد و وقتی به تئاتری دعوت می‌شوم، می‌بینم مشکلات سرِ جای خودشان هستند. هر رشته‌ای تخصص خودش را می‌خواهد و باید متخصصین خودش برای رفع مشکلاتش کمک بکنند. تئاتر هم باید از فارغ‌التحصیلان، باتجربه‌ها و متخصصان آن کمک بگیرد. این تخصص باید توسط مدیران و برنامه‌ریزان کشور به کار گرفته شود. اگر به بنیاد نمایش کودک بها داده شود که مجتمع اهالی تئاتر کودکان است، خیلی کارها بلد هستند. آن‌ها حتی اگر تجربیات خودشان را هم منتشر کنند، یک کتاب خوب می‌شود. برای مثال آقای اکبرلو آن‌جا اقدامات خوبی می‌کند. به جز او حسین فدایی‌حسین و داوود کیانیان و دولت‌آبادی‌ها هستند و مانند آن‌ها کم نیست. حرکات خوبی شکل می‌گیرد اما باید کمک کرد این حرکات به‌سامان شود تا بهتر و سریع‌تر نتیجه بدهد.

شما جزو نویسندگانی هستید که کتاب‌های‌تان تیراژهای بالایی داشته است. طبیعی است از این راه عواید مالی خوبی کسب کرده باشید. اما می‌خواهم بدانم آیا جوایز ادبی در ایران برای شما و نویسندگان دیگر توانسته، اعتباری به وجود بیاورد که عواید مادی را به همراه داشته باشد؟ یا این جوایز زود فراموش می‌شوند؟

متأسفانه در ایران همینطور است. شما چند کتاب را می‌بینید که روی آن زده باشند، این کتاب برنده‌ کتاب سال شد؟ ناشر چندان رغبتی ندارد که جوایز مهم را اعلام کند. در حالی‌که در خارج کشور همیشه روی کتاب‌ها جوایز اعلام می‌شود. بعضی جوایز مانند کتاب سال عواید مادی برای نویسنده دارد که خیلی هم محدود و کم است. من زمانی که در ارشاد بودم، توصیه می‌کردم بهره‌ مالی را از جوایز برداریم و سکه ندهیم اما همان را برای معرفی کتاب هزینه کنیم. اگر کتاب خوب فروش برود، نویسنده به بهره‌ مالی بیشتری می‌رسد. همین‌جا گفتم وقتی کتاب "دو لاک‌پشت تنها" اثر من به زبان ایتالیایی ترجمه شد. یک نمایش از روی آن ساخته شد و من را به ایتالیا دعوت کردند و کتاب برگزیده‌ سال شد. یک ریال هم به من جایزه ندادند اما همان اعتباری که کتاب کسب کرده بود، باعث شد کتاب من به زبان‌های دیگر هم ترجمه شود. حق‌التألیفی که من از ناشران گرفتم، کم‌تر از یک جایزه‌ ادبی نبود. همان معرفی باعث شد این کتاب به هفت زبان ترجمه شود. دلیلش این بود که کتاب در جایی از دنیا معرفی شد که موردِ مطالعه قرار می‌گرفت. مترجم‌ها بیشتر به پرفروش بودن آثار توجه می‌کنند تا به افتخاراتی که کتاب کسب کرده است. ما در معرفی افتخار برنده شدن، خیلی کوتاهی کردیم. ما باید به افتخار برنده شدن بیشتر بها بدهیم. کانون پروش فکری چند سال پیش می‌خواست جایزه‌ کتاب سال را که مدتی وجود نداشت، دوباره احیا کند. من پیشنهاد دادم همان ابتدا هزار نسخه‌ کتاب خریداری شود و در کتابخانه‌های عمومی کشور توزیع شود. برای یک نویسنده خیلی مهم‌تر است که کتابش را بچه‌های مناطق مختلف ایران بخوانند. از طرفی وقتی هزار نسخه خریداری شود. سودی عاید نویسنده و ناشر می‌شود که خیلی بهتر است.

 آیا در ایران هم مانند ایتالیا تئاتری بر اساس آثارتان ساخته شده است؟ یا پیشنهادی برای نوشتن تئاتر داشته‌اید؟

 به صورت خودجوش، بله. اتفاقاً اولین کتابی که از من در حیطه‌ کودک و نوجوان چاپ شد، نمایشنامه‌ای به اسم "سربه‌داران" بود که به علت جوّ تاریخی زمانه خیلی اجرا شد. گاهی می‌شنوم یا به من می‌گویند که فلان شعر من در فلان مهدکودک یا مدرسه اجرا شده است. گاهی هم کارهای بسیار خوبی هستند. به من پیشنهاد شده که کارهایم به صورت برنامه یا سریال‌های تلویزیونی دربیابد و در گذشته همین اتفاق افتاده است. این‌ها اتفاقاتی محدود هستند. برنامه نیستند، اتفاق هستند. ما زمانی بَرنده می‌شویم که حرکات‌مان بر مبنای برنامه باشد. باید از هنر هزینه‌بر تئاتر حمایت شود تا در قالب برنامه‌هایی منظم این پروژه‌ها شکل بگیرند. یک زمانی قرار بود از قصه‌های ایرانی برای نوجوانان فیلم ساخته شود. ارشاد و فارابی و نویسندگان و پژوهشگران هم از این پروژه حمایت کردند اما من اثر آن را ندیدم. چند سال بعد از مسئول فارابی برنامه‌ این پروژه را جویا شدم. او در جواب گفت کارگردان‌ها حتی حوصله‌ خواندن کتابی را ندارند که قرار بوده فیلم از روی آن ساخته بشود!

 چرا خودتان نمایشنامه‌نویسی کودکان را ادامه ندادید؟ چون ما در این زمینه خیلی فقیریم.

 ما در خیلی زمینه‌های فرهنگی فقیریم. قرار نیست من تمام فقرها را برطرف کنم. من فقط می‌توانم از صبح تا شب در دفترم کار کنم. مصاحبه با افرادی مانند شما، تنوعی است که متوجه می‌شوم، هنوز دارم کار می‌کنم.

 آیا با مؤسسه‌ خاصی همکاری می‌کنید؟ از کارهای این سال‌ها و برنامه‌های آینده‌تان برای ما بگویید.

 دو سالی است که سعی می‌کنم برای خودم کار کنم. اگر در گذشته همکاری‌ای با جایی داشتم به این دلیل بوده که فقط با نویسندگی نمی‌شود هزینه‌های زندگی را پرداخت کرد و هم اینکه نیازی وجود داشته تا من با جای خاصی همکاری کنم، نه اینکه آن‌ها از من بخواهند. هرگز کاری نکردم که ناشر از من خواسته باشد. در طی این سال‌ها هر جرقه‌ای که به ذهنم رسیده، یادداشت می‌کردم. بعضی از آن‌ها نصفه‌کاره مانده است. الان کلی نوشته‌ نصفه‌کاره دارم که آن‌ها را می‌نویسم و ادامه می‌دهم. این‌ها در مسیر یک برنامه است. بعد از سال‌ها نوشتن فهمیدم کودکان کشورم به چهار چیز نیاز دارند: اول شاد باشند. پس نوشته‌هایم طوری است که بچه‌ها به شادی برسند. دوم اینکه بچه‌ها روی پای خودشان بایستند و متکی به دیگران نباشند. سوم بچه‌ها خلاق باشند؛ برای یک مسئله ده راه‌حل پیدا کنند. منتظر راه‌حل پدر و مادرشان نباشند. آخری بسیار مهم است. بچه‌ها تفاوت‌ها را به رسمیت بشناسند و قومیت‌های‌شان باعث خودبزرگ‌بینی نشود. اگر یک درصد هم بتوانم با این اهداف به بچه‌ها کمک کنم، فکر می‌کنم زندگی موفقی داشته‌ام.