سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: بشر از قرن­‌ها پیش نمادها و نشانه­‌های قراردادی را برای انتقال مفهوم و ایجاد ارتباط، انتخاب کرد. مجموعه نشانه­‌ها و توافقاتی که امروزه به نام زبان می­‌شناسیم. بشر درون زبان به شگفتی و جادوی دیگری رسید: "شعر". او با کشف آواها و موسیقیِ پنهان در کلمات و با ایجاد ریتم و وزن شروع کرد "شرح حال و شرح رویاهای خود را نوشتن (سرودن)". اگرچه در ابتدا فقط داستان­‌هایی منظوم می‌نوشت اما به مرور زمان سمبل­‌ها و نشانه­‌ها و کنایات و تشبیه­‌هات را وارد شعر کرد و به این واسطه سروده­‌هایش شکلی تفسیرپذیرتر و قابل برداشت­‌تر به خود گرفت. در قرون دوم تا پنجم میلادی، بشر گامی دیگر به جلو رفت: او قابلیت ساخت و ساز مفهوم و حس و تصورات درون زبان را در شعر کشف کرد؛ شعر دیگر صرفاً شرح حال، نقل رویداد و بیان رویا نبود که کمی چاشنی تمثیل و تشبیه و کنایه و استعاره دارد؛ انسانِ شاعر شروع به کشف­‌های زبانی و بازی­‌های زبانی در شعر کرد و مفاهیم و حسیات و ایده­‌های جدیدی را به زبان و جهان افزود. در واقع کشف‌الشهود و ادراکات شاعران از جهان، درون زبان ساخته و پرداخته شد و "شعر" سویـه­‌ها و ســــاحت­‌هــای خاصی پیدا کرد؛ شعر دیگر یک نوع رسانه و ابزار نقل نبود، هنری پیچیده و رمزآلود بود که به واسطه­ قدرت شگفت­‌انگیزش در "حس­‌سازی" و "تاویل­‌پذیری"، نمایشنامه و داستان را زیر سیطره­ خود درآورد و روی آن­ها اثرات مستقیم و مستمر گذاشت...

 شعر، مادر هنرها:

شعر را مادر هنرها می‌­دانند. به این معنا که قدرت شگفت­‌انگیز شعر در حس­‌آمیزی و فضاسازی و مفهوم­‌سازی و کشف­‌والشهود جهان، دیگر گونه­‌های هنر مثل نمایشنامه­‌نویسی و رمان و داستان و حتی نقاشی و عکاسی و سینما را مورد تاثیر خودش قرار می­‌دهد؛ از تاثیر حسی و مفهومی تا "تاثیرات ساختاری و زبانی". برای نمونه می­‌توان به جریان قدرتمند "سینمای موج نو فرانسه" اشاره کرد که در دهه­ 50 و 60 میلادی، سویه‌ها  و نگاه­‌های جدیدی به سینمای جهان داد. در این سینما تاکید بر چند چیز بود: "ارائه برشی از زندگی به جای ارایه­ قصه­‌ای از زندگی، ضد قهرمان و ضد ستاره بودن فیلم­‌ها، حضور پررنگ­‌تر شخصیت زنان در فیلم­‌ها، اجازه برداشت و تفسیر دادن به مخاطب، استفاده از دوربین سَبُک دستی به جای دوربین­‌های سنگین و حرفه­‌ای، زمان و مکان را از محوریت فیلم حذف کردن، توجه به مسائل­ سرکوب­ شده­ و ساختارشکنی­‌های بصری و روایی پی در پی...".

دو غول بزرگ در این سینما، ژان لوک گدار و فرانسوا تروفو بودند. اما جالب این است عده­ کمی می­‌دانند این موج عظیم و تازه­ سینمایی با تاثیر از شعر دوره­ی خودش شکل گرفت! شاعرانی مثل "ژان فرانسوا شابرون"، "میشل بوتور"، "لورانس ایشه"، "ژان کلود رنار"، "ژان ژنه" و "امه سزر" و برخی شاعران دیگر، با زبان و بیان نو در شعرهایشان، توجه به زن به عنوان یک شخصیت اجتماعی و وجودی نه یک سوژه­ جنسیتی، ساختارشکنی در شعرهایشان و رسیدن به ساختارهای جدید، توجه به غنا و ساخت و سازهای نو زبانی، تاکید بر سمبل­‌ها و استعارات، و مفهوم‌سازی و حس­‌سازی به جای ارائه "معنای مستقیم"، در شکل‌گیری ذهنیت تازه و تجربیات سینمایی "فیلم‌سازان موج نو فرانسه" اثرات مستقیم و غیرمستقیم داشتند. این حرف به مفهوم این نیست که سینمای موج نو به طور مستقیم متاثر از شعر معاصرش بوده، بلکه به این معناست این نوع از سینما تاثیراتی پیدا و پنهان از شعر عصر خودش گرفته است.

در تئاتر و نمایشنامه­‌نویسی و فیلم­نامه­‌نویسی و حتی عکاسی و نقاشی و معماری نیز ردپای شعر را می­‌بینیم؛ گاه اثرات مستقیم شعر در ساختار و بافت و وجه ادراکی این هنرها و هنرمندان­‌شان را و گاه اثرات غیرمستقیم و پنهانی....  بهروز مرباغی در مقاله­ مهم "گفت­‌وگوی شعر و هنر با مبانی نظری معماری" به زنده و پویا بودن شعر امروز و نقش محوری انسان در آن اشاره می­‌کند و همچنین به "فردیت مدرن در شعر و ارزرشمندی زندگی‌اش" اشاره می­‌کند و می­‌نویسد: "شعر امروز، شعرِ حرکت و آفرینش است. از تاریخ پُرشکوهش سر برآورده، متحول شده و زبانی معاصر یافته است. شعر فارسی نمونه­ قابل استنادی از تحول مبانی نظری در هـنر است"...  "چون در میان هنرها، شعر فارسی عمیق­‌ترین پیوند را با فرهنگِ جاری مردم دارد، پرداختن به آن (منظور توجه و بررسی جامعه­‌شناختی و هنرشناسانه است) برای نشان دادن زمان و تحولات اجتماعی بر هنر و مبانی نظری هنر (سینما و نقاشی و موسیقی و تئاتر و غیره) امری منطقی است...". (منبع: سایت معماری­نت؛ مرباغی، بهروز).

مادرانگی و تغذیه‌گری شعر به هنرها

تصویر یکی از ارکان شعر است. در بیشتر شعرها ما با تصاویر پیاپی روبه­‌رو هستیم؛ تصاویری که باری عاطفی، سمبلیک و نمادین و گاه استعاری دارند. در مبحث ساختار شعر، یکی از سنجه­‌ها، دنبال کردن "حرکت واحدهای تصویری در کلیت شعر" است. شعر این قابلیت خاص و جادوگونه را دارد که "تصاویری استعاری و سمبلیک بسازد که نه یک معنا بلکه قابلیت ایجاد چندین مفهوم (برداشت) را دارد". در هنر نقاشی نیز با "تصویر" سر و کار داریم. وجه ساختاری هنر نقاشی را "خصوصیت رنگ­‌ها، ابعاد، زوایا، زاویه دید، ذهن­گ‌را بودن یا رئال بودن و تکنیک نور و سایه و غیره" تشکیل می­‌دهد؛ اما نقاشی در ذات خودش فقط ثبت­‌کننده یک تصویر نیست! نقاشی نیز چون شعر به دنبال "خلق مفهوم" است. در شعر، به سبب "زبان و هنرِ بیانی بودن شعر" قدرت خلق پیاپی و قدرتمند "تصاویرِ تاویل­‌پذیر" زیاد است؛ از این منظر شعر همواره جلوتر و قوی­‌تر از نقاشی­‌ست؛ اما نقاشی و درواقع هنرمند نقاش، گاه با خواندن و ادراک شعرها اقدام به خلق اثری تصویری با رویکرد استعاری و تفسیرپذیر می­‌کند و گاه با بهره­‌گیری از نگاه ساختاری شعر، سعی به خلق "فضا و تصویر استعاری و تفسیرمند" می­‌کند.

دکتر شفیعی کدکنی شعر  را دارای تصویرِ شاعرانه می­‌داند. یعنی تصویری که چیزی فراتر از ثبت و بیان یک چیز و یک اتفاق است؛ تصویر شاعرانه دارای تخیل و تصور و کُنش استعاری و کنایی است و به این سبب قدرت ایجاد حس و ایجاد تصورات بــالایی دارد...

شاید به روایت و قول "ابن هیثم" بتوان استناد بیشتری کرد که "تجسم را زیبایی­‌آفرین" می­‌داند و "خیال و تجسم را می­‌توان فصل مشترک احساس و کار هر هنرمندی" دانست.

"نقاش نیز شبیه موسیقی­دان می­‌کوشد تا احساسات اثر ادبی را همنشین عناصر تجسمی کند؛ از این روی می­‌توان گفت ادبیات الهام­‌بخش هنرهای تجسمی به­‌ویژه نگارگری و خوشنویسی بوده است". (دکتر منیر عباسیان و دکتر محمدعلی گذشتی؛ هنر ادبی و ادبیات هنری؛ فصل­نامه­ علوم ادبی).

شعر آنقدر قدرت اثرگذاری مستقیم بر روان و روح آدمی را دارد که گاه یک بیت از یک شعر کلاسیک یا چند سطر از شعری مدرن و نو، ده بار بیش از دیدن یک فیلم (که با هزینه­‌ای کلان تهیه شده! و دو ساعت زمان نیاز دارد برای دیدن!) یا شنیدن یک سخنرانی علمی و تشریحی، روی مخاطب (مردم) اثر می­‌گذارد. جالب این­که به سبب قدرت اثرگذاری مستقیم و آنی شعر بر روان و ذهن مخاطب، در فیلم­‌ها نیز گاه از شعرها در دیالوگ شخصیت­‌ها استفاده می­‌شود؛ یا در سخنرانی­‌های مذهبی و علمی و غیره، سخنران در تایید حرفش یا برای اثرگذاری بیشتر بر مخاطبش، از بیت یا سطوری از شعرها استفاده می­‌کند...

در ادبیات نمایشی (نمایش­نامه­‌نویسی) نیز تاثیرات پیدا و پنهان شعر وجود دارد؛ از بیان و زبان شاعرانه تا استفاده­ مستقیم از شعرها در متون نمایشی تا اقتباس از شعر و استعاری و سمبلیک و با ریتم و لحن شاعرانه نوشتن.

در مورد بیان و زبان شاعرانه می­‌توان به "بهرام بیضایی" و "حمید امجد" و "محمود استادمحمد" اشاره کرد. بیضایی در همه آثارش از "زبان شاعرانه" بهره می­‌برد؛ زبانی که هم فخیم و کلاسیک است هم آهنگین و هم دارای کنایات و نشانه­‌ها و استعاره­‌های بسیاری است. سرآمد چنین زبان و بیانی در آثار او دو فیلم­نامه­ "طومار شیخ شرزین" و "روز واقعه" و نمایشنامه­ "هزار و یک شب شهرزاد" است. حمید امجد نیز توجه و تاکید خاصی به زبان و سلامت زبانی دارد و در عین حال از امکانات شعری مثل "تصاویر شاعرانه" و "کنایه" و "تشبیه" استفاده می­‌کند. در آثار محمود استادمحمد، ما هم با نگاه­‌های شاعرانه (حسی و ادراکی) روبه­‌رو هستیم هم با "لحن و بیان شاعرانه".

موخره:

ما به عنوان شاعر، نه فقط در برابر "زبان" و "مردم" بلکه در شکلی کلی­‌تر در برابر "هنر" نیز مسئولیم؛ شعر به طور غیرمستقیم (و مستقیم) هنرهای دیگر را تغذیه می­‌کند و نفسی تازه به آن­ها می‌دهد؛ پس به یاد بیاوریم ما به عنوان شاعر باید روز به روز به سمت حد اعلای شعر حرکت کنیم؛ هم از منظرهای ساختاری و زبانی هم ادراکی و اندیشه­‌گی. و به یاد بیاوریم، چه در این نوشتار، چه هر زمان و جای دیگری، وقتی از "شعر" و "اهمیتش" حرف زده می­‌شود، نه هزاران هزار دل‌نوشته و دل‌نویس، بلکه شعر به مفهوم عمیق و جدی­‌اش مورد نظر است...

 

رضا قنبری؛ شاعر و منتقد ادبی