سرویس تئاتر هنرآنلاین: داود ضامنی پژوهشگر و مدرس دانشگاه پس از تماشای نمایش "دوست واقعی من تی‌رکس" که این روزها در فرهنگسرای ملل روی صحنه است، یادداشتی را در اختیار هنرآنلاین قرار داد که متن آن بدین شرح است:

نمایش "دوست واقعی من تی‌رکس" به نویسندگی و کارگردانی نیما بیگلریان بر اساس طرح سؤالاتی ساخته شده که خیلی از کودکان این سؤالات را کمابیش از خود، بزرگترها یا معلم‌هایشان پرسیده و می‌پرسند. سؤالاتی از قبیل اینکه دایناسورها چه موجوداتی هستند؟ چرا منقرض شدند؟ آیا دایناسورها موجوداتی وحشتناک هستند؟ آیا می‌شود یک دایناسور را دوست داشت؟ و ...

بیگلریان با درک درست از این حس کنجکاوی کودکان نمی‌خواهد در این نمایش به مخاطب خود (یعنی کودکان) در مقام یک دانشمند، مورخ یا معلم درسِ علوم پاسخ دهد. بلکه بیگلریان در مقام کارگردان نمایش تلاش می‌کند انگاره‌های ذهنی کودکان را اصلاح کند. اصلاح تصویری وحشتناک از دایناسورها در ذهن کودکان و کاشت تصویری دوست داشتنی از یک موجود منقرض شده. او در واقع در این نمایش آشنایی‌زدایی می‌کند. کارگردان در خلال این نمایش پلی از جهان تخیل کودکان به صحنه نمایش رسم می‌کند. کودکان در ابتدای این نمایش، فقط مخاطب و تماشاگر هستند. اما رفته‌رفته قصه وساختار نمایش به گونه‌ای پیش می‌رود که فضای حائل بین نمایشنامه، کارگردان، بازیگر و مخاطب بهم ریخته و مخاطب تبدیل به جزیی از نمایش می‌شود. این تکنیک باعث می‌شود مخاطب نمایش تی‌رکس چندان به دیگر عوامل صحنه نظیر نورپردازی، موسیقی، دکور و هر آن چیزی که قرار است دیالکتیک بین نمایش و مخاطب را رقم بزند توجه نکرده و خود را مستحیل در قصه ببیند.

کارگردان در لایه دوم این نمایش با طرح یک قصه ساده سعی می‌کند سه سطح از بلوغ را در مخاطب خود – یعنی کودکان – تحریک کرده و قلقلک دهد:

سطح اول: بلوغ شناختی. کودکان (که البته از جایی به بعد به بازیگر نمایش تبدیل می‌شوند) ادراک‌شان از چیستی و ماهیت دایناسورها تغییر می‌کند. تصویر دایناسور در پایان نمایش در ذهن کودکان، تصویر یک موجود عظیم‌الجثه دهشتناک و ترسناک که بعضاً در انیمیشن‌ها و فیلم‌های سینمایی دیده نیست. دایناسور نمایشِ بیگلریان فرسنگ‌ها با دایناسوری که کودکان در ذهن و خیال خود قبلاً می‌شناخته تفاوت دارد.

سطح دوم: بلوغ عاطفی. کودکان در این نمایش یاد می‌گیرند دایناسورها حیواناتی دوست‌داشتنی بودند نه خشن. واژه‌هایی که در این نمایش به استخدام نمایشنامه‌نویس درآمده از چنان سطح و معنایی برخوردارند که حتی برای یک لحظه احساس ترس را در کودک تداعی نمی‌کند.

سه: بلوغ اخلاقی. کارگردان با بازی گرفتنِ درست از مخاطب سعی می‌کند گره داستان را با کمک دسته جمعی کودکان باز کند.

در بخش دوم این نمایش بیگلریان تلاش می‌کند از طریق نقاشی به دنیای تخیل کودکان نفوذ کند. این نقاشی‌ها می‌توانند پایه‌ای برای نگارش نمایشنامه‌ بعدی او شوند. بنابراین به نظر می‌رسد انگیزه کارگردان از تولید این نمایش بیش از آنکه صرفاً شادکردن کودکان بوده باشد تلاشی غیرمستقیم برای تغییر انگاره‌های ذهنی کودکان و مشارکت دادن آنها در فرآیند اجرای نمایش بوده است.

به عنوان پدری که این نمایش را درکنار فرزندانش تماشا کرد احساس می‌کنم درجه‌ای از خلاقیت در این نمایش وجود داشت که من کمتر این سطح از خلاقیت را در نمایش‌های کودکِ پیش از این دیده بودم.