سرویس معماری هنرآنلاین: مهرداد زواره محمدی از جمله چهرههای فعال حوزه معماری کشور است که نه تنها در عرصههای داخلی نظیر آموزش و ارائه مشاوره به ارگانها و نهادهای مختلف حضور داشته، بلکه نقشی مهم و جدی را در نمایشگاههای بینالمللی و معرفی معماری معاصر ایران به مخاطبان جهانی ایفا کرده است. زواره محمدی معتقد است که در دنیای امروز، برگزاری نمایشگاههای بینالمللی امکان گفتمان درست با سایر جهان را فراهم میکند و سمت و سوی معماری و هنر را به بهبود سوق میدهد. آنچه میخوانید گفت و گوی هنرآنلاین با این هنرمند معماری است.
اجازه دهید بحث را از نحوه ورود شما به عرصه معماری آغاز کنیم. شما چطور جذب رشته معماری شدید و تاکنون چه فعالیتهایی در این زمینه انجام دادهاید؟
من فارغالتحصیل کارشناسی ارشد رشته معماری از دانشگاه علم و صنعت هستم و یک تحصیلات تکمیلی نیز در گرایش مدیریت استراتژیک از دانشگاه تهران دارم. از سال 80 که فارغالتحصیل شدم تاکنون تجربیات متعددی در شرکتهای مهندسین مشاور به دست آوردهام؛ البته تجربه کاری مرا بخشهای مختلفی تشکیل میدهد. بخشی از تجربیات من، مانند تمام دانشآموختگان معماری همکاری با مهندسین مشاور، طراحی و برنامهریزی و فکر کردن در مورد پروژههای مختلف معماری در مقیاسها و کاربریهای مختلف در شهرهای گوناگون و حتی پروژههای بینالمللی بوده است. در بخش دیگری از فعالیتهایم بهعنوان شخص حقیقی در دستگاههای مختلف نظیر کمیته معماری شورای شهر، معاونتهای مختلف وزارت راه و شهرسازی، انجیاوها و تشکلهای مختلف موجود در عرصه معماری مانند جامعه مهندسان مشاور ایران و جامعه مهندسان معمار ایران بهعنوان مشاور، عضو گروه معماری یا هیئت دبیران حضور داشتهام. حتی مشاور نهادهایی خارج از حوزه معماری و شهرسازی مانند اتاق بازرگانی ایران هستم و همکاریهایی با اتاق بازرگانی ایران و ایتالیا و ایران و کانادا داشته و دارم. به خاطر علاقهای که دارم، در بخش دیگری از فعالیتم، به بحثهای ترویجی، تشویقی، فرهنگی و صنفی در حوزه معماری میپردازم و در برگزاری رویدادها، همایشها و سمینارها و برگزاری نمایشگاههای معماری مخصوصاً در خارج از کشور فعالیت میکنم. سعی کردهام حداقل هفتهای یک روز نیز در دانشگاه بهعنوان معلم معماری حضور داشته باشم تا اگر تجربهای دارم، را به نسل جدید انتقال دهم. تدریس در دانشگاه برای خود من یک محرک است زیرا به دلیل حضور پیوسته در دانشگاه، سعی میکنم که نسبت به مطالعه بیشتر و بهروز بودن با اندیشههای جدید، فعالیت کنم.
نمایشگاههای خارجی همواره بهعنوان رزومهی کاری، معماران ایرانی به شمار میروند که در معرض دید فضای بینالمللی قرار میگیرند. خود شما، در حوزه نمایشگاههای خارج از کشور تجربیات زیادی دارید، فکر میکنید نمایشگاههایی که در خارج از کشور برپا میکنید، اساساً چقدر میتوانند معماری ایرانی و پتانسیل موجود در آن را به تصویر بکشند و چقدر از خروجی آن نمایشگاهها چیزی است که ما در جامعه خودمان میبینیم و بهنوعی خلاقیتهایی است که کمتر بروز و ظهور پیدا کرده است؟
شخصاً در داخل کشور فعالیتهای زیادی دارم اما مسئلهای که باعث شده فعالیت بینالمللی داشته باشم، این است که احساس میکنم برای مخاطب خارجی دریافت یک تصویر و پیام واحد از کشورمان، باید یک دریافت جامع و بینارشتهای باشد. من اولین باری که در خارج از کشور نمایشگاه گذاشتم، سال 2015 میلادی در دوسالانه هنر ونیز بود. کشور ایران در آن سال با مشارکت بخش خصوصی یک فضای بزرگ دو هزارمتری در اختیار داشت. در واقع سال 2015 یکی از قویترین و بهترین حضورهای ایران در دوسالانه ونیز بود که طراحی بخش معماری آنجا را من برعهده داشتم. در آنجا مجسمه، نقاشی و مدیای ایرانی حتی محدود به مرزهای جغرافیای ایران نیز نشده بود. از آنجایی که فضا بزرگ بود و نمایشگاه یک استیتمنت و بیانیه داشت، ما میخواستیم جغرافیای ژئوپولتیک ایران را نشان دهیم، زیرا حس کردیم برخی از کشورهای همسایه ریشهها و پیوندهای مشترکی با ما دارند؛ کشورهایی که یک روزی جزو ایران بودند اما امروز هر کدام خودشان یک سرزمین جداگانه هستند. در واقع احساس کردیم، اجرای چنین فضایی، پیامی را به مخاطب خارجی میرساند اما من فکر کردم اگر معماری در این فضا وجود نداشته باشد، پیام و تصویری که از ایران به مخاطب خارجی میرسد کامل و جامع نخواهد بود. یعنی تصویر فرهنگی با دریافتی از اندیشه کاملی که شامل تمامی حوزهها باشد، بهتر و کاملتر میتواند به مخاطب خارجی منتقل شود. آنجا بود که تصمیم گرفتم یک نمایشگاه معماری اجرا کنم.
به نظر شما علاوه بر معماری گذشته ما که یک فضای خاص دارد و برای اغلب خارجیها جذاب است، آیا معماری معاصر ما در عرصههای بینالمللی نیز حرفی برای گفتن دارد؟ در واقع آن چیزی که شما در نمایشگاههای خارج از کشور نمایش میدهید، آیا صرفاً تأکید بر معماری گذشته است یا چیزی درباره معماری معاصر ما نیز برای نمایش وجود دارد؟
اتفاقاً نمایشگاهی که من مدیریت کردم، نمایشگاه معماری معاصر بود و نه معماری تاریخی که همیشه به آن افتخار میکنیم. احساس میکنم ما طراحان خوبی داریم، یعنی ما در زمینه طراحی و کانسپت معماری ضعف جدی نداریم. حتی مسابقات و جوایز مختلف بینالمللی نیز این موضوع را نشان داده است که میبینیم بسیاری از مواقع ایرانیها برنده میشوند. با این حال ما در حوزههای مهندسی ساختمان نظیر حوزههای سازه، تأسیسات، انرژیهای نو، هوشمندسازی ساختمان و نگهداری مشکل جدی داریم که با حضور و گفتگو و تعامل با بسترهای خارجی امکان بهرهمندی از این رویکردها و تخصصهای لازم و ضروری در کشور فراهم خواهد آمد.
آیا طرحهایی که شما ارائه میدهید برای مخاطب و بیننده خارجی نیز جذاب است و بازخورد مثبت دارد؟
من احساس میکنم حضور ایران در مجامع و آوردگاههای حرفهای و رویدادهای فرهنگی باعث زمینههای مشترک همکاری بین ایران و شرکتهای خارجی میشود و در آن فضا، یک گفتوگو شکل میگیرد. در نمایشگاهی که من در طول 6 ماه در ونیز ایتالیا داشتم، تعداد زیادی از آدمها متعجب میشدند و باورشان نمیشد این ساختمانها از ایران آمده و در آنجا به نمایش گذاشته شده است. بههرحال به دلیل شرایط سیاسی و اقتصادی، معمولاً تصویر جامع و روشنی از ایران ارائه نمیشود و بههمین خاطر خارجیها با تعجب به طرحها نگاه میکردند. رم کولهاس میگوید حدود 3 درصد از ساختمانهای شهر، ساختمانهای واجد شرایط کیفی و معمارانه هستند و بقیه ساختمانها، عملاً ساختمانسازی هستند. او این جمله را در کانتکست کشور هلند میگوید، پس وای به حال شهرهای ما! حتی اگر آن 3 درصد را بپذیریم، ما 97 درصد، ساختمانهایی را میسازیم که معماری نیستند و در واقع ساختمانسازی میکنیم. من سال 2015 در کل کشور یک فراخوان منتشر کردم و برای پروژهها چند اصل تعیین کردم. در این فراخوان گفته شد که باید طرحهای ارائهشده معاصر و ساخته شده باشد. در نهایت حدود 64 پروژه را از ایران به ونیز بردم. جالب است بدانید فضایی که ما در ونیز، داشتیم، یک انبار کشتیسازی بود که ما اجازه دخل و تصرف در کف، سقف و دیوارههای آن را نداشتیم. حتی در نقاطی از این فضا، آجرها کندهشده و تصویری قدیمی وجود داشت اما اتفاقاً ما از این فضا بهره بردیم و این شکل از فضا به بیانیه و رویکرد ما کمک کرد. ما با خود فکر کردیم که یک بدنه زخمی و بیکیفیت، در فضای نمایش داریم؛ این معماریها مانند گُلی که روی آسفالت رویش میکند، شکل گرفته و اتفاقاً سیمای شهری ما را نشان میدهد. ما در ایران، یک سیمای شهری معمولی داریم اما از دل این فضا نیز، یک سری پروژههای خوب رشد کرده است. ما در حد بضاعت خودمان و همکاران درجه یکی که در کنارمان هستند، تمام تلاشمان این است که بتوانیم در جهانی شدن معماری ایران سهمی داشته باشیم و معماری ایران را معرفی کنیم؛ زیرا در کنار این معرفی یک پلتفرم و بستر گفتوگویی شکل میگیرد که در نتیجه آن شرکتها با یکدیگر آشنا میشوند و در حوزه معماری یک گفتوگوی فرهنگی شکل میگیرد. آن فقری که من احساس میکنم در زمینه تخصصهای مکمل معماری داریم در اثر دیالوگ و ارتباط و تعامل برطرف میشود و اتفاقات خوبی رخ میدهد.
یکی از بحثهایی که ما در طی دو دهه اخیر نه تنها در بحث معماری بلکه در تمام حوزههای هنری داشتیم، بحث هویت و حفظ هویت در سیل جهانیشدن است. آیا وقتی صحبت از نمایشگاه بینالمللی میشود و ما آثاری را از معماری ایرانی به نمایش میگذاریم، بحث هویت نیز مطرح میشود؟ آیا بهعنوان یک مخاطب خارجی میتوانیم بگوییم آنچه که در این نمایشگاه به نمایش گذاشته شده است، میتواند یک معماری متمایز از معماری سایر کشورها باشد و بخشی از هویت ایرانی را در خود داشته باشد؟
بسیاری از معماران ما با این سؤال مواجه میشوند که وقتی در فلان شهر و منطقه ایران طرحی میسازند، آیا اگر در یک کشور و شرایط دیگر تجربه طراحی برایشان فراهم شود، باید طرح تغییر کند؟ آیا این ساختمانی که ما امروز در خیابان ولیعصر تهران میبینیم، در شهر دیگری در اروپا و آسیا نمیبینیم؟ من فکر میکنم، معماری ظرف و بستر یکسری اتفاقات است. در واقع معماری یک کالبد را ایجاد میکند که در آن عنصری با نام انسان حضور دارد. وقتی انسان و فعالیت، شکل یکدیگر میشوند، کالبد نیز در خدمت آنها قرار میگیرد. وقتی یک نفر از اقوام بلوچ با لایف استایل و لباس خاص خود در یک رویداد خارجی شرکت میکند، همه به او مینگرند اما زمانی که خارجیها به ایران میآیند، به لحاظ شیوه زندگی و لباس تغییر خاصی را در ما نمیبینند. کاری که من امروز در فعالیت حرفهای معماری انجام میدهم، بیشتر از اینکه در حوزه دیزاین باشد، در حوزه قبل از طراحی است. جایی که ما به آن برنامهریزی، مطالعات و امکانسنجی پروژه میگوییم و میخواهیم ببینیم که این پروژه میخواهد چه کاری انجام دهد. بزرگترین کاری که من میکنم این است که بر اساس رویکردهای نوینی که در پروژههای مختلف وجود دارد، مخاطب آینده پروژه را شبیهسازی میکنم و میگویم اگر تو میخواهی یک مرکز خرید یا یک پروژه تجاری، مسکونی و یا حتی فرهنگی بسازی، این پروژه متعلق به کجاست و کدام جنس از مردم در آن وجود دارند؟ از نظر طبقه فرهنگی، جنسیتی، صنفی، اقتصادی و حتی نوع و مدل شیوه زندگی، مخاطبان چه کسانی هستند. مثلاً اگر من پروژهای در چهارراه ولیعصر دارم که اطرافم دو سه دانشگاه، کتابفروشی، تالار وحدت و... است، به این نکته توجه خواهم کرد که جنس آدمهای آن نقطه از نوع آدمهای دانشجو، کتابخوان و فرهنگی هستند، پس سعی میکنم آن فضا را شبیهسازی کرده و برای آن کاربری ایجاد کنم. یعنی در لایه استراتژی با پروژه، کنش دارم نه در لایه دیزاین. البته دیزاین نیز هست اما شاید بگویم 80 درصد کار من، در این حوزه تخصصی انجام میشود که پروژه را تعریف و سناریوسازی کنم. آنجاست که من با قدرت میتوانم بگویم این پروژه مثلاً متعلق به قسمت غربی شهر رشت است. بهطور مثال من پروژههایی را همزمان در یزد و رشت داشتم و دیدم جنس آدمهای رشت و یزد کاملاً متفاوت بود؛ هم از نظر برونگرایی و درونگرایی و هم از نظر میزان استفاده از فضاهای درون شهر و موارد دیگر، فضاها کاملاً متفاوت بود. شما اگر در شمال بخواهید رستوران بزنید بسیار مورد استقبال قرار میگیرد اما در شهرهای مرکزی زندگی آدمها بیشتر درونگراست. من در یزد از یک صاحب رستوران پرسیدم تو که مشتری نداری چرا رستورانت را نمیبندی و او گفت مردم از ما غذا میگیرند و غذا را در خانه و کنار یکدیگر میخورند. البته بگویم که با وجود ابزارهایی مانند شبکههای ماهوارهای و فضای مجازی، تغییر شیوه زندگی، سرعت گرفته است. این مسئله باعث شده که همه شکل یکدیگر شویم، هرچند باز هم یک سری ویژگیهای خاص را میشود پیدا کرد که از آن به عنوان ویژگی اصلی و شایستگی محوری اجتماعی و فرهنگی پروژه استفاده کرد تا پروژه با خواستگاه و بستر خود ارتباط بیشتری داشته باشد.
یکی از بحثهایی که امروز وجود دارد، این است که معماری امروز به یک نحوی، به تغییر رفتارهای انسانی مسیر میدهد. مثلاً فرض کنید مردمی که تا دیروز سعی میکردند به پارک بروند تا غذایی را دور هم صرف کنند، امروز ترجیح میدهند، به یک مجتمع تجاری و تفریحی بزرگ بروند و مثلاً در کنار آدمهایی که نمیشناسند، فوتبال نگاه کنند و فستفود بخورند. به نظر میرسد که این نوع فضاها، فرهنگی را برای آدمهای امروز و آدمهای آتی این مملکت ایجاد کرده است. در این شرایط بحثی مطرح میشود و آن این است که آیا معماری ذائقه مردم را تغییر میدهد یا مردم ذائقه معماری را تغییر میدهند؟
نمیتوانم بگویم کدام یک پیشروتر هستند زیرا تمام این مباحث با یکدیگر کنش دارند. بهعنوان مثال در یک نقاطی، معماری بهعنوان پرچمدار توسعه جلوتر حرکت میکند و در یک نقاطی لایف استایل و تغییر شیوه زندگی یک چنین فضاهایی را میطلبد. در حال حاضر یکی از معضلاتی که در شهر ما وجود دارد، تعداد زیاد مراکز تجاری در نقاط مختلف شهر است. نهادی به نام ICSC (International Council of Shopping Centers) در دنیا وجود دارد؛ بر اساس پژوهش این نهاد، شهر تهران دو و نیم برابر استاندارد جهانی فضای خرید دارد و این عدد زیادی است که ما کاری به آن نداریم اما جالب است که این نهاد بر اساس تغییر شیوه زندگی مردم یک تایپ جدیدی از فضاهای اینچنینی که ما در نقاط مختلف دنیا با آن مواجه هستیم، را تعریف و تولید کرده است که اتفاقاً نام آن بسیار جالب است. نام اینگونه جدید فضاهای تجاری Lifestyle Center است.
بیینال هنر ونیز 2015
با نهایت احترام، من با صحبتهای شما موافق نیستم. معتقدم که معماری ما در بخشهایی کاملاً از آنسوی مرزها گرتهبرداری شد و بهنوعی فرهنگ آنسو وارد این کشور شد. بنابراین ما با چیزی مواجه شدیم که جدید بود و به سمت آن سوق پیدا کردیم. درحالیکه به نظرم این نیاز در ما بسیار کمرنگ بود و یا اصلاً وجود نداشت. یعنی ما ایرانیها هنوز نیز بازارهای سنتی را به طبقات یک مرکز تجاری ترجیح میدهیم و گاهی اوقات میبینیم که بازارهای سنتی بیشتر مورد استقبال قرار میگیرند، اما نیاز اقتصادی و سرمایهگذارهایی که پشت این قضیه بودند، باعث شدند تعداد مراکز خرید در ایران به این شکل افزایش پیدا کند. به نظر من یک بخش از این مباحث، به خاطر این بود که معماران سعی کردند مدرنیته را وارد کشور کنند. من احساس میکنم یک جور فشار از آن سمت وارد و جامعه مجبور به پذیرش شد.
من اینجا نماینده همه معماران نیستم و نظر خودم را مطرح میکنم. ممکن است برخی افراد متأثر از این ماجرا باشند که قطعاً هستند. اما من میخواهم بگویم که این تغییر شیوه زندگی تأثیر خود را بر روی همهچیز میگذارد. معمولاً کنشهای فرهنگی در زمانهای بلندمدت رخ میدهد. اندیشمندان دنیا در حوزههای فرهنگی، معتقدند کمترین تغییر فرهنگی یک بازهی دهساله دارد. ما در گذشته اگر به کالایی نیاز داشتیم، به خیابان و بازارهای سنتی خودمان میرفتیم و بعد از سرزدن به یکی دو مغازه و چک و چانهزدن، کالای مورد نظر خود را میخریدیم و نام این کنش خرید بود. اما امروز کنش خرید چندان پررنگ نیست و یا اگر باشد، با چیزهای دیگر ترکیب شده است. یعنی ما فضاهایی بهعنوان مقصد گردشگری شهری داریم که آدمها همراه با خانواده خود در اوقات فراغت در این فضاها حضور پیدا میکنند و از این طریق فشارهای روزانه خود را مدیریت میکنند. برتراند راسل سخن جالبی در این زمینه دارد و میگوید: "بهترین دستاورد بشر در قرن حاضر، پر کردن هوشمندانه اوقات فراغت است." و موضوع اصلی و محوری بسیاری از پروژههای چندمنظوره، ایجاد فضایی مناسب، برای پر کردن اوقات فراغت و تهیه یک مقصد گردشگری شهری است. آدم امروز، دیگر صرفاً خرید را تفریح نمیداند، بنابراین وارد پروژهای میشود که میتواند فیلم ببیند، موسیقی گوش بدهد، قدم بزند، غذا بخورد و ... پس این روش جدید برای پر کردن اوقات فراغت، میطلبد که شما یک سری کاربریهای متنوع و مرکب و چندمنظوره داشته باشید. به نظر میرسد که این مباحث، یک منطقه شهری را تبدیل به یک پروژه در زیر یک سقف کرده تا بتواند تکتک نیازهای مختلف یک گروه را برآورده کند. میخواهم بگویم تغییری در شیوه زندگی آدمها به وجود آمده است که نیازها را تا حدی تغییر داده است و معماری نیز سعی میکند به این نیازها پاسخ بدهد. اما قطعاً با شما موافقم که این قضیه دیگر آن لذت و میزان رضایت گذشته را ندارد.
شما از کارهایی که قبل از انجام یک پروژه شروع میشود صحبت کردید و به این پرداختید که اگر ما قرار است یک پروژه تفریحی بسازیم، ابتدا باید مخاطبانمان را بشناسیم. بحث این است که ما نه تنها در مورد پروژههای تفریحی و هایپرمارکتها، بلکه در مورد آپارتمانها و فضاهای آموزشی و موارد دیگر نیز چیزی مختص و منحصر به مخاطب ایرانی نداریم. چیزی نداریم که بگوییم این خلاقیت صرف مخاطب ایرانی است. یعنی مراکز تجاری و هایپرمارکتها در داخل ایران تقریباً همان چیزی است که ما در کشورهای دیگر میبینیم و در مورد فضاهای آموزشی و فرهنگی و حتی آپارتمانها که فضای خصوصی ما هستند، مسئله همین است. سؤال من این است که هنر و خلاقیتی که معماری امروز ایران برای مخاطب ایرانی نیاز دارد کجا گم شده است و اگر هست چرا مخاطبان عادی آن را لمس نمیکنند؟
آیتمهای مختلفی وجود دارد که میتواند یک مخاطب ایرانی را تعریف کند و من به بخشی از این آیتمها اشاره کردم. ممکن است، 50 درصد خصوصیات یک جوان 25 ساله در تهران با جوانی که در چین زندگی میکند، مشابه باشد. بنابراین آدمها یک سری ویژگیهای مشابه با یکدیگر دارند اما بخشی از آن ویژگیها که مختص مخاطب ایرانی است باید در پروژهها کشف شود.
که نشده است!
من نمیدانم. در برخی پروژهها ممکن است، کشف نشده باشد و در برخی دیگر، ممکن است، کشف شده باشد. من از گفتوگویی که با هم داشتیم، میخواهم به این نکته برسم که معماری تنها ایجاد یک فرم جذاب نیست، بلکه معماری پاسخ دادن به دغدغههایی است که در آن پروژه وجود دارد. بخشی از این دغدغهها فنی و تکنیکی است، البته زمانی نیز، مسئله ما جوابدادن به بحثهای فرهنگی و اجتماعی شهر و مردم است که باید به آن پاسخ بدهیم و این به مباحث مختلفی از جمله پروگرمینگ، دیزاین و بهرهبرداری برمیگردد. مشکل عمده پروژههای معماری این است که وقتی پروژه را تحویل میدهیم احساس میکنیم تمام شده است، درحالیکه اتفاقاً آنجا تازه پروژه شروع شده است. من در بسیاری از موارد تلاش میکنم به دانشجویان و کارفرماها بگویم که شما برای بهرهبرداری میخواهید چهکار کنید و داخل پروژهتان چه رویدادهایی را تعریف میکنید و با چه مکانیسمی از پروژه بهرهبرداری میکنید و به مخاطبان پروژه سرویس میدهید؟ یا اگر پروژه خصوصی است، چطور میخواهید سازوکار این پروژه را تعریف کنید تا به یک مادربزرگ 75 ساله که از اتفاقات تکنولوژیک دنیا کمتر بهرهمند است و خاستگاهش بیشتر شهر و دیار خود اوست، نیز پاسخ بدهید. اینها بحثهایی است که ما واقعاً به آن فکر میکنیم. البته این مسائل نباید، فقط دغدغه ما باشد ضمن اینکه ما مباحثی چون: زمینهگرایی اجتماعی، فرهنگی، تاریخی و شهری را نیز داریم و تمام این بحثها جدی است که در همه دنیا درباره آن بحث میشود. یکی از معدود کشورهایی که بسیار پیشروست و میتواند بهعنوان یک الگو معرفی شود، ژاپن است. به طوریکه شما یک ساختمان ژاپنی که در عین حال مدرن و ساخت 2018 است را به راحتی میتوانید تشخیص دهید که در بستر ویژه خود ساخته شده و بیشترین تعامل و ارتباط را با مخاطب ژاپنی برقرار کرده است.
همانطور که در ابتدای گفتوگو اشاره کردید، شما در انجمنها و صنفهای مختلف بهعنوان مهندس و مشاور بودهاید، فکر نمیکنید آن چیزی که ژاپن به آن دست یافته است و ما به آن دست نیافتهایم، حاصل کار تیمی و گروهی در ارگانها و نهادهای مختلف است؟
مسلماً همینطور است. من میخواهم به عقبتر بازگردم و به این نکته برسم که ما قبل از اینکه معمار باشیم یک ایرانی هستیم. در واقع ما بهعنوان شهروندان ایرانی همواره با دغدغه کار گروهی مواجه هستیم. من از کار گروهی میخواهم به داشتن منفعت عمومی برسم که ما آن را بسیار کم داریم. عدم امیدواری، عدم پویایی و عدم حس تعلق به زندگی، محل، شهر و کشور، ناشی از این است که منفعت عمومی در ذهن ما بسیار کمرنگ شده است و هرکس میخواهد در کوتاهمدت، به منفعت شخصی دست پیدا کند. متأسفانه برای ما از کودکی این مسئله تعریف نشده است که نفع عمومی را تقویت کنیم و دست آدم ضعیفتر را بگیریم و به همین خاطر وقتی میبینیم شخصی، اندکی از ما بهتر است، برای او دستانداز ایجاد میکنیم و مانع میتراشیم. به همین خاطر من فکر میکنم بسیار مهم است که ما کاری کنیم تا نفع عمومی برایمان به یک هنجار و ارزش تبدیل شود. این کار فقط از عهده الیت معماری برنمیآید، اما من حداقل برای خودم سعی میکنم نسبت به این موضوع بیتوجه نباشم. من به این اعتقاد ندارم که وضع کاملاً خراب است و باید یک نفر بیاید و معجزه کند. ما توانمندی خود را نمیشناسیم و به آن توجه نمیکنیم و همیشه منتظریم شخصی مشکلات را حل کند، درحالیکه ما باید حرکات اجتماعی و فرهنگی را از خودمان شروع کنیم. بنابراین اگر آدمها برای خودشان مسئولیت اجتماعی تعریف کنند، میتوانند محرک باشند و روی دیگران تأثیر بگذارند. هر شخص میتواند کاری کند که روی اعضای خانواده و همکارانش تأثیر بگذارد و یک جمعی را در حد بضاعتش آباد کند. آنوقت ما میتوانیم به آبادانی کشورمان فکر کنیم. واقعاً شعار نمیدهم؛ من در حوزه نفوذ خودم توانستهام این کار را انجام دهم.
شما فکر میکنید هنر چقدر در معماری امروز ایران جایگاه دارد؟
قطعاً نمیتوان برای این مبحث درصدی ارائه کرد اما بدیهی است که هنر و معماری را نمیتوان از یکدیگر جدا کرد. در حوزه معماری پروژههایی میتوانند موفق شوند که به تمام مسائلی که درون آنها وجود دارد، بتوانند پاسخ درستی بدهند. اگر در پروژههای معماری آسیبشناسی کنیم، میبینیم بسیاری از کسانی که توانستهاند خلاقیت زیادی در پروژههایشان بروز دهند و پروژههای ارزشمندی بیافریند، یک زمینه هنری قوی نیز داشتهاند. به نظرم، یکسری معمارها هستند که برای خلق پروژه، معمار بهمثابه طراح هستند اما دسته دیگری از معماران نیز وجود دارند که آنها معمار بهمثابه استراتژیست- معمار هستند. در واقع هر دو دسته پروژه خلق میکنند اما دغدغه معماران دسته اول دیزاین و دغدغه معماران دسته دوم پاسخ دادن به مشکلات پروژه است و دیزاین و فرم حاصل آن فرایند است. من فکر میکنم دنیا به سمت دسته دوم معماران رفته است. معماران دسته اول افرادی هستند که طراحی بالا و قدرت جدی در تولید فرم دارند. من به دلیل نوع کاری که انجام میدهم با بسیاری از دفاتر معماری و معماران افتخار همکاری داشتهام. احساس میکنم اگر به موضوعات دیگر خلق یک پروژه معماری فکر نکنیم و تنها دغدغه دیزاین و طراحی هنرمندانه یک فرم را داشته باشیم، آن پروژه دیگر کار نمیکند. در ایران و جهان این دسته دوم معماران هستند که با نگاه استراتژیست خودشان میتوانند، پروژهای بیافرینند که به تمامی مسائل انسانی، شهری، فنی، هنری و اجتماعی پاسخ درستی بدهد. من میتوانم بگویم دوره معمار به مثابه اینکه تنها یک هنرمند باشد و بخواهد یک پروژه خلق کند، گذشته است. تفاوت جدی هنرهایی مانند نقاشی و مجسمهسازی با معماری این است که معماری یک تفاوت و ویژگی خاص دارد. معماری سفارش دهنده و کارفرما دارد اما یک هنرمند ممکن است، تابلوی نقاشی را برای دل خود بسازد. شما در معماری باید هنرتان را در حدی مدیریت کنید که بتوانید به نیازهای سفارشدهنده پاسخ دهید. اگر معماری صرفاً برای ارضای نیازها و دغدغههای هنری یک فرد باشد و آنها را فراموش کند، آن معماری یک موجود ناقص است.
فکر میکنید چقدر از دیدگاهی که شما در مورد آن صحبت میکنید در آموزش امروز معماری ما به معماران جوان ارائه داده میشود؟ معمار جوانی که امروز فارغالتحصیل میشود چقدر احساس میکند که باید معماری را بهمثابه یک مسئولیت اجتماعی در راستای تأمین نیازهای کاربر بداند و در عین حال به هنر نیز بیندیشد؟
من در دانشگاه تهران مرکز تدریس میکنم اما در بخشهای دیگر نیز تدریس کردهام. معمولاً تلاش زیادی میکنم که دانشجویان را از آن قالب خشک دانشگاه بیرون بیاورم و در موقعیتهای مختلف با آنها صحبت میکنم تا وارد فضای حرفهای شوند و با مسئولیتهای اجتماعی خودشان آشنایی پیدا کنند. در این راستا چندین رویداد و همایش برگزار کردیم تا بگویم مأموریت یک معمار چیست؟ آیا مأموریت معمار، صرفاً این است که ساختمان طراحی کند یا میتواند در حوزههای دیگری نیز کنش داشته و تأثیرگذار باشد. من در کلیت فضای دانشگاهی، آموزش رسمی و دولتی معماری را چندان موفق نمیبینم و به همین خاطر است که ما با آموزشگاهها و مدارس خصوصی مواجه شدهایم. آنها هرکدام از دید خودشان، ضعفی را مشاهده کردهاند و در تلاش هستند آن را در مجموعه خودشان، جبران کنند. من خودم شخصاً با یکی از این مدارس معماری که سالهای زیادی است در تهران فعالیت میکند، دست روی این موضوع گذاشتهام که ببینم جامعه حرفهای ما به چه چیزی نیاز دارد؟ مشکل جامعه معماری ما در دو سه سال اخیر چه بوده است؟ ما با حجم بسیار زیادی از دانشجویان فارغالتحصیل رشته معماری روبهرو هستیم که وارد بازار کار شدهاند اما متأسفانه فضای کار ندارند. در واقع ما با یکسری فارغالتحصیل رشته معماری مواجه هستیم که جویای کار هستند و یک سری دفاتر معماری که دنبال کار متخصص به درد بخور هستند. در نهایت هیچکدام به نتیجه نمیرسند، یعنی نه دفاتر میتوانند از خیل آدمهای مدرک به دست یک آدم به درد بخور پیدا کنند و نه آن همه آدم میتوانند بروند به دفاتر مراجعه کنند و شغل موردنظرشان را پیدا کنند. ما سعی داریم که در مورد اینکه چطور میتوان این دو حوزه را به یکدیگر نزدیک کرد، فکر کنیم.
واقعیت این است که برخلاف نشستها، تألیف در حوزه معماری بسیار کمتر دیده میشود و ما به ندرت میبینیم در این حوزه کسی دست به سمت قلم ببرد. فکر میکنید کمبود تألیف در حوزه معماری چقدر باعث شده که دیدگاههای جوانان ما به سمت نظریهپردازهای خارج از کشور سوق پیدا کند؟
من میپذیرم که تألیفها در حوزه معماری بسیار اندک است.
آیا خود شما تمایلی به تألیف در این حوزه ندارید؟
بله. من دو کتاب در دست تألیف دارم اما هنوز کار نوشتن آنها به پایان نرسیده است. البته یکی از آن کتابها تألیف کامل نیست و به نوعی ترجمه- تألیف به شمار میرود. کتاب "استراتژی در معماری" از جمله کتابهایی است که در راستای بحثهایی که مطرح کردم میپردازد؛ یعنی بهجز مسئله دیزاین، به این مبحث میپردازد که یک معمار چه استراتژیهایی میتواند داشته باشد و قبل از طراحی چه کارهایی میتواند انجام دهد که حال پروژه خوب باشد. من معتقدم حتی آن کارفرمایی که تنها به منافع مالی اهمیت میدهد نیز با این دیدگاه میتواند منتفع شود زیرا پروژه یک رابطه چند سویه موفق بین شهر، مردم و سرمایهگذار است. من این کتاب را ترجمه کردم تا بگویم استراتژیها چطور میتوانند، در یک پروژه تعریف شوند. البته پیش از اینکه این کتاب را ببینم، خودم روی این مسئله کار کرده بودم. شاید حدود 60 درصد این کتاب ترجمه باشد 40 درصد نیز تألیف خودم است. اثر دومی که روی آن کار میکنم، کتاب بسیار تئوریکی نیست، بلکه آن را به خاطر رویدادی که سال گذشته در توکیو برگزار کردم، نوشتهام. سال گذشته در توکیو یک نمایشگاه مدرن و معاصر معماری ایران برگزار شد که شخص آقای آراتا ایسوزاکی که به تازگی برنده جایزه پریتزکر شده است، برای حضور در این رویداد از ما دعوت کردند. ایسوزاکی پیشنهاد داد که خاستگاه تاریخی پروژههای مدرن ایران را به نمایش بگذاریم و جالب این است که خود این افراد در آنجا یک سخنرانی انجام دادند که بخشی از آن به معرفی معماری پهلوی دوم اختصاص یافت. به همین خاطر من 20 پروژه شاخص که در دوران پهلوی دوم ساخته شده بودند نظیر موزه هنرهای معاصر، ساختمان تئاتر شهر، برج آزادی، فرهنگسرای نیاوران، آرامگاه بوعلی سینای همدان و شهر جدید شوشتر کامران دیبا را انتخاب کردم و گفتم علاوه بر معرفی معماری مدرن ایران میخواهم یک سمپوزیوم نیز وجود داشته باشد تا معماری معاصرمان نیز دیده شود. بنابراین بخش دوم نمایشگاهمان را معماری معاصر تشکیل داد که من تعداد زیادی از پروژههای معماری معاصرمان را انتخاب کردم و در آن نمایشگاه به معرض نمایش گذاشتم.
پروژههای معماری معاصر را با فراخوان انتخاب کردید؟
خیر، ما چون زمان کافی برای فراخوان دادن نداشتیم، یک گروه کیوریتوری تشکیل دادیم و پروژهها را در چهار شاخه مختلف اعم از پروژههای عمومی، پروژههای Infill، پروژههای رها در طبیعت و پروژههای شاخصی که طراحی شدهاند اما ساخته نشدهاند در سراسر کشور رصد کردیم. دسته سوم این نمایشگاه نیز کاری بود که خود ژاپنیها کرده بودند. در واقع آنها آمدند پروژههای شاخصی که توسط معماران مطرح دنیا در ایران طراحی شده اما به دلایلی ساخته نشد را معرفی کردند. آنها یک سری مدارک درجه یک نشان دادند که من مطمئن هستم آن فایلها در ایران وجود ندارد. من در کتابم علاوه بر معرفی رویداد توکیو و سخنرانیهایی که در آنجا انجام شد، سعی دارم که یک بحث تحلیلی را نیز پی بگیرم. در واقع سعی دارم بهنوعی دیدگاه آدمهای مختلف که در معماری مشترک ایران و ژاپن کار کردهاند را جمعآوریکنم.
کار معماران خارجی به نحوی است که حتی اگر از دنیا بروند، نیز باز دفاترشان میتوانند راه آنها را ادامه دهند اما ما در ایران چنین چیزی را نمیبینیم. شرایط در کشور ما به نحوی است که وقتی معماران ایرانی از دنیا میروند، تمام میشوند.
ما در تمام بخشها این مشکل را داریم و این مسئله تنها مربوط به معماری نیست. مثلاً شما ببینید در کشورهای دیگر چند شرکت بالای صد سال وجود دارد و در کشور ما چند شرکت وجود دارد؟ در کشورهای خارجی سیستم تعریف میکنند که حتی اگر فلان شخص فوت کرد، نیز پس از مرگ او فرآیندی که ایجاد کرده است ادامه پیدا کند یا حتی تقویت شود.
نمایشگاه توکیو همراه با آقای آراتا ایسوزاکی
پیشبینی شما از اکسپوی 2020 دبی چیست؟
ما در سال 2015 میلان تلاش بسیار زیادی کردیم. شرکت سهامی نمایشگاه بینالمللی زیر مجموعه وزارت صنایع که متولی امر اکسپو بود مسابقهای برگزار کرد که مشکلات زیادی داشت. بزرگترین مشکل این مسابقه، این بود که کار برنده مسابقه ساخته نشد. ما آن زمان تلاش زیادی انجام دادیم که فرایند درستی شکل بگیرد. من به بچهها میگفتم هدف کوتاه مدت ما اکسپو 2015 است اما هدف بلند مدتمان این است که در اکسپو 2020 دبی یک کار خوب انجام دهیم. من در عین وجود مشکلات زیادی که در سازمان کارفرمایی و فرایندهایش میبینم، میخواهم چند نکته مثبتی که در این دوره اتفاق افتاده است، را بگویم. آدم وقتی میخواهد یک پدیده را تحلیل کند هم نکات مثبت آن را میبیند و هم نکات منفی را. اتفاق خوبی که در اکسپو صورت گرفته، این است که رویکرد مدیران اکسپو نسبت به طراحی غرفه ایران عوض شده است. نکته مثبت دیگر این است که ما در اکسپو سه سطح مشارکت داریم که در نازلترین آن یک فضایی به ما میدهند و میگویند بیایید وسایلتان را بچینید. یک سطح بالاتر این است که برویم غرفههای جمعی را بگیریم و نمای آن را کمی دستکاری کنیم. بهترین سطح، که ایران دو دوره است، در آن حضور دارد، به این شکل اجرا میشود که در زمینی طراحی اختصاصی خود را ارائه میدهیم. ما در سال 2015 این کار را انجام دادیم و قرار است در اکسپوی 2020 دبی نیز همینطور باشد. نکته سوم این است که فرایند اجرای کار، به این شکل نیز کمی متمدنانه و دموکراتیک شده است. من چند ماه پیش، پروپوزالی آماده کردم و در آن گفتم که اولویت اصلی اکسپو، معماری نیست. معماری در بهترین حالت ممکن، شاید سومین اولویت اکسپو باشد. همانطور که میدانید، هر اکسپویی یک تم دارد. تم اکسپوی 2015 "تغذیه زمین، انرژی برای زندگی" بود. تم اکسپوی 2020 بر اساس شعار "اتصال ذهنها، خلق آینده" انتخاب شده است. وقتی این شعار داده میشود هر کشوری، سعی میکند، بر اساس آن شعار راهحل سرزمین خود را در اکسپو نشان دهد و این بسیار مهم است، به همین خاطر مسئله اصلی کیوریتوری است. من ترجمه کیوریتور در فارسی را دوست ندارم چون بسیاری از افراد فکر میکنند کیوریتور یعنی کسی که تابلوها را انتخاب میکند، درحالیکه مسئله تنها این بُعد نیست. کشورهای مختلف برای اکسپوها گروههای کیوریتوری دارند که در این گروهها یک ادیب، یک هنرمند، یک فلسفهدان و شاید یک معمار عضو هستند. آنها به این موضوع فکر میکنند که اتصال ذهن و خلق آینده در کشور ما چطور معنا میدهد تا بتوانیم آن را در یک کشور خارجی نشان دهیم. ما در حال حاضر به نمایشگاه پیشنهاد دادیم که مسئله اصلی اکسپو معماری نیست، ابتدا بیاید یک کیوریتور انتخاب کنید تا او یکی دو ماه فکر کند و بگوید بر اساس این تم راهحل ایران چه میتواند باشد. بعد آن را تدوین کنند و یک برنامه ارائه دهند تا آن برنامه در مسابقه معماری به اجرا گذاشته شود. پس از مشکلاتی که برای حضور در این اکسپو داشتیم، از اسفندماه سال 97 کارهای مسابقه آغاز شد و فراخوانی منتشر کردند که بر مبنای آن 10 شرکت علاقهمند انتخاب شدند. در حال حاضر آن 10 شرکت در حال انجام مسابقه هستند که تا آخر اردیبهشتماه، برای تحویل مدارک فرصت دارند. علیرغم اینکه، نتوانستیم، پیش از مسابقه کیوریتور تعیین کنیم، اما یک کار خوب انجام شد و آن این بود که اعضای شرکتها باید شامل معمارها، جامعهشناس، هنرمند و کیوریتور باشد تا در اثر شاهد بروز یک تفکر گروهی باشیم. امیدواریم تا 15 خرداد داوریها انجام شود و قراردادها را ببندیم چون 29 مهرماه سال 99 افتتاحیه اکسپوی دبی است و امیدوارم که در آنجا اتفاقات خوبی رخ دهد.
و سخن پایانی؟
امیدوارم این تلاشی که شما میکنید و کارهایی که تکتک آدمها با مسئولیت اجتماعیشان انجام میدهند در نهایت به یک شهر بهتر و زیستپذیرتر منتهی شود. من معتقدم ما علاوه بر اینکه معمار هستیم یک وظیفه اجتماعی نیز داریم تا امید، پویایی و حس تعلق را به شهرها و مردم سرزمینمان برگردانیم. در حال حاضر حس تعلق تبدیل به حس تملک شده است. با وجود اینکه میزان امیدواری به سیستم بسیار کم شده، اما معماری میتواند کمک بسیار زیادی به این موضوع کند. آدمهایی که در حوزه تولید و خلق میکنند، میتوانند به شهرشان هدیههای خوبی بدهند. ما سال گذشته در کمیته معماری شورای شهر در تهران 3 پلتفرم تعریف کردیم که در سه نقطه شهر پلازا- اجتماعی شود تا مردم بیایند در آن لذت ببرند. بنابراین سعی داریم این ماجرا را تقویت کنیم تا این سه نقطه تبدیل به 22 نقطه در 22 منطقه شهر تهران شود. من احساس میکنم چنین کارهایی باعث افزایش حس تعلق میشود. در کنار هم بودن باعث میشود، تیغ تند رفتارهای رادیکال ما به شدت نرم شود. ما هر چقدر بتوانیم حال خوب، حس تعلق و امیدواری ایجاد کنیم، در واقع به خودمان و هم نسلهایمان و سرزمینمان، کمک کردهایم.