سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین، محمد بن الحسن العسکری معروف به حجت بن‌الحسن متولد (255 ق)، مشهور به امام مهدی (ع)، امام زمان و حجت بن الحسن، دوازدهمین امام شیعیان هستند.

امام مهدی (عج) منجی آخرالزمان و مهدی موعود هستند که دورانی طولانی را در غیبت زندگی خواهند کرد. ایشان سرانجام به اراده الهی ظهور و قیام می‌کنند و به عدل و داد بر جهان حکومت خواهند کرد.

بسیاری از اماکن در نقاط مختلف همانند "سرداب غیبت در سامرا"، "مسجد سهله در کوفه" و "مسجد جمکران در نزدیکی قم" به امام زمان(عج) منسوب شده‌اند.

امام مهدی (عج) از هنگام تولد تا آغاز غیبت صغری در زادگاه‌شان سامرا زندگی می‌کردند. در این دوران، سرداب، محل عبادت و زندگی ایشان بوده است.

برخی روایات به نامعلوم بودن محل زندگی امام زمان (عج) در دوران غیبت اشاره دارند. با این حال در روایات دیگر از مکان‌هایی مانند ذی طوی و کوه رضوی به عنوان محل زندگی امام زمان(عج) در دوران غیبت یاد شده است.

در احادیث شیعه، برای امام دوازدهم(ع) نام‌هایی هم‌چون محمد، احمد و عبدالله ذکر شده است. اما ایشان در میان شیعیان بیشتر با اسم مهدی (عج) شناخته می‌شوند.

مهدی، صاحب الزمان، منتظر، حجت‌الله، بقیةالله، منتقم، موعود، خاتم الاوصیا، غائب، مأمول، مضطر و قائم از القاب و کنیه‌های امام زمان (عج) محسوب می‌شوند.

در برخی نقل‌ها پیامبر اسلام (ص)، امام مهدی (عج) را شبیه‌ترین فرد به خودشان توصیف کرده‌اند. امام حسن عسکری (ع) نیز چهره و اخلاق ایشان را به پیامبر شبیه دانستند.

دوران زندگی امام زمان(عج) به چهار دوره تقسیم می‌شود:

"از تولد تا غیبت": حضرت مهدی(عج) پس از تولد حدود پنج سال تحت سرپرستی پدر بزرگوارشان امام عسکری علیه السلام به صورت نیمه مخفی زندگی کردند. یکی از کارهای بسیار مهمی که حضرت امام حسن عسکری(ع) در این دوره انجام دادند این بود که امام مهدی(عج) را به بزرگان شیعه معرفی کردند تا در آینده در مسئله امامت دچار اختلاف نشوند.

"غیبت صغری": پس از شهادت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام در سال (260ق) دوره غیبت صغری آغاز شد و تا سال (329ق) ادامه پیدا کرد. در این دوره حضرت مهدی (عج) از طریق چهار نائب به ادامه امور مردم می‌پرداختند.

"دوره غیبت کبری": این دوران از سال (329ق) شروع شد و تا زمانی که خداوند مصلحت بدانند ادامه خواهد داشت در این دوره پاسخ به پرسش‌ها و احکام مردم بر عهده نایبان عام آن حضرت است و حضرت نایب خاصی برای این دوره معرفی نکرده‌اند.

"دوره حکومت": پس از ظهور، امام زمان (عج) بر اساس احکام اسلام حکومت واحد جهانی تشکیل خواهند داد که در سایه آن سرتاسر عالم پر از عدل و داد خواهد شد.

فردا یکشنبه اول اردیبهشت‌ماه برابر با 15 شعبان مصادف با میلاد امام زمان (عج) است. شب نیمه شعبان که به آن "لیله البرات"، "لیله الصک"، "لیله المبارکه" و "لیله الرحمه" نیز گفته‌اند، پرفضیلت‌ترین شب بعد از  شب‌قدر است.

به مناسبت میلاد امام زمان (عج) و فرهنگ مهدویت و انتظار، اشعار متعددی سروده شده و در این مطلب اشاره‌ای به چند غزل، قطعه، شعر نو و تک بیت‌ داریم.

 

غم مخور، ایام هجران رو به پایان می‌رود

این خماری از سر ما می گساران می‌رود

پرده را از روی ماه خویش، بالا می‌زند

غمزه را سر می‌دهد، غم از دل و جان می‌رود

بلبل اندر شاخسار گل هویدا می‌شود

زاغ با صد شرمساری از گلستان می‌رود

محفل از نور رخ او نورافشان می‌شود

هر چه غیر از ذکر یار، از یاد رندان می‌رود

ابرها از نور خورشید رخش پنهان شوند

پرده از رخسار آن سرو خرامان می رود

وعده دیدار نزدیک است، یاران مژده باد

روز وصلش می‌رسد، ایام هجران می‌رود

حضرت امام خمینی(ره)

 

دلم قرار نمی‌گیرد از فغان بی تو

سپند وار ز کف داده‌ام عنان بی تو

ز تلخ کامی دوران نشد دلم فارغ

ز جام عشق لبی تر نکرد جان بی تو

چون آسمان مه آلوده‌ام زتنگ دلی

پر است سینه‌ام از انده گران بی تو

نسیم صبح نمی‌آورد ترانه شوق

سر بهار ندارند بلبلان بی تو

لب از حکایت شب‌های تار می‌بندم

اگر امان دهدم چشم خونفشان بی تو

چو شمع کشته ندارم شراره‌ای به زبان

نمی‌زند سخنم آتشی به جان بی تو

ز بی دلی و خموشی چو نقش تصویرم

نمی‌گشایدم از  بی‌خودی زبان بی تو

عقیق سرد به زیر زبان تشنه نهم

چو یادم آید از آن شکرین دهان بی تو

گزارش غم دل را مگر کنم چو امین

جدا ز خلق به محراب جمکران بی تو

حضرت آیت الله العظمی سیدعلی خامنه‌ای

 

کس نیست که او منتظر وصل شما نیست

جان نیست که آن خاک ره آل عبا نیست

حق، معرفت مهر شما در دل ما کاشت         

این شدت شوق و شعف از جانب ما نیست

کس نیست که آنقدر شما را نشناسد

در هیچ سری نیست که سری ز خدا نیست

دل تیره شد از ظلمت شبهای فراقت

بازای که بی مهر رخت نور و ضیاء نیست

باز آ که نمانده است ز اسلام بجز نام

در روی زمین بی تو بجز جور و جفا نیست

در صومعه و خانقه و خلوت و مسجد

جائی نتوان یافت که دستی به دعا نیست

  فیض کاشانی                                                                     

 

بیا که آینه‌ی روزگار زنگاری است

بیا که زخم زبان‌های دوستان کاری است

به انتظار نشستن در این زمانه‌ی یاس

برای منتظران چاره نیست ناچاری است

به ما مخند اگر شعرهای ساده‌ی ما

قبول طبع شما نیست کوچه بازاری است

چه قاب‌ها و چه تندیس‌های زرینی

گرفته ایم به نامت که کنج انباری است

نیامدی که کپرهای ما کلنگی بود

کنون بیا که بناهایمان طلاکاری است

به این خوشیم که یک شب به نامتان شادیم

تمام سال اگر کارمان عزاداری است

نه این که جمعه فقط صبح زود بیدارند

که کار منتظرانت همیشه بیداری است

به قول خواجه‌ی ما در هوای طره‌ی تو

"چه جای دم زدن نافه‌های تاتاری است"

سعید بیابانکی

 

این روزها که می‌گذرد هر روز

احساس می‌کنم که کسی در باد

فریاد می‌زند

احساس می‌کنم که مرا

از عمق جاده‌های مه آلود

یک آشنای دور صدا می‌زند

آهنگ آشنای صدای او

مثل عبور نور

مثل عبور نوروز

مثل صدای آمدن روز است

آن روز ناگزیر که می‌آید

روزی که آسمان

در حسرت ستاره نباشد

روزی که آرزوی چنین روزی

محتاج استعاره نباشد

ای روز آفتابی

ای مثل چشم‌های خدا آبی

ای روز آمدن

ای مثل روز، آمدنت روشن

این روزها که می‌گذرد هر روز

در انتظار آمدنت هستم

اما با من بگو

که آیا من نیز

در روزگار آمدنت هستم؟

قیصر امین پور

 

بهارهای شگفتی

در راهند

فردا، گلی می‌شکفد

که بادها را

پرپر می‌کند

علیرضا قزوه

 

فروغ بخش شب انتظار، آمدنی‌ست

نگار آمدنی، غمگسار، آمدنی‌ست

به خاک کوچه دیدار آب می‌پاشند

بخوان ترانه شادی که یار آمدنی ست

ببین چگونه قناری زشوق می‌لرزد!

مترس از شب یلدا! بهار آمدنی‌ست

صدای شیهه رخش ظهور می‌آید

خبر دهید به یاران: سوار آمدنی‌ست

بس است هرچه پلنگان به ماه خیره شدند

یگانه فاتح این کوهسار، آمدنی ست

مرتضی امیری‌اسفندقه

 

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی

چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی؟!

به کسی جمال خود را ننموده‌ای و بینم

همه جا به هر زبانی، بود از تو گفتگویی!

غم و درد و رنج و محنت، همه مستعد قتلم

تو ببر سر از تن من ببر از میانه، گویی!

به ره تو بس که نالم، زغم تو بس که مویم

شده‌ام ز ناله، نالی؛ شده‌ام زمویه، مویی

همه خوشدل این که مطرب بزند به تار، چنگی

من از آن خوشم که چنگی بزنم به تار مویی!

چه شود که راه یابد سوی آب، تشنه کامی؟

چه شود که کام جوید زلب تو، کامجویی؟

شود این که از ترحم، دمی ای سحاب رحمت!

من خشک لب هم آخر ز تو تر کنم گلویی؟!

بشکست اگر دل من، به فدای چشم مستت!

"سر خم می سلامت، شکند اگر سبویی"

نظری به سوی "رضوان" دردمند مسکین

که به جز درت، امیدش نبود به هیچ سویی

فصیح الزمان شیرازی

 

خودت بخواه که این انتظار سر برسد

دعای این همه چشم انتظار کافی نیست

فاضل نظری