سرویس تئاتر هنرآنلاین: انتخاب موضوعاتی که به جامعه مدرن امروز مربوط می‌شود و طراحی و پردازش ساختارمند آن‌ها از اولویت‌های هنری و اجتماعی شاخصی برخوردار است؛ نباید فراموش کرد که در این رابطه، ساختارمندی متن بسیار مهم‌تر از خود موضوع اثر است؛ به عبارتی هر اثر هنری، اعم از داستان یا نمایشنامه در وهله نخست الزاماً باید خصوصیات ساختاری این‌گونه‌های هنری – ادبی را به اثبات برساند. به همین دلیل جنبه تماتیک متن در درجه دوم است: چنانچه متن، ساختار نمایشنامه داشته باشد و همزمان به موضوع مهمی هم بپردازد، در آن صورت همه ویژگی‌های شاخص، بدیع و طراحی شده را به طور همزمان برای اجرا داراست؛ از این مقوله می‌توان چنین نتیجه گرفت که هر چه به صرف آن‌که  روی صحنه اجرا گردد، نمایش به شمار نمی‌رود و هر اثری هم صرفاً به دلیل مهم بودن موضوعش نمایشنامه و متعاقباً نمایش محسوب نمی‌شود.

نمایش "زایش" به نویسندگی و کارگردانی امیرمهدی غرشی که هم اکنون در سالن کوچک تالار مولوی اجرا می‌شود، در این رابطه اجرایی مثال‌زدنی است. موضوع این نمایش به مغروق شدن دو مرد جوان تحصیل‌کرده در دنیای مجازی و وابستگی بسیار زیادشان به تلفن همراه و دنیای مجازی اینترنت و اینستاگرام است. ذهن و حواس آن‌ها روی سایت‌های انتخاب همسریابی متمرکز شده تا حدی که هر دو اسیر این دنیای مجازی شده‌اند و از آن رهایی ندارند؛ ضمناً این تمرکز و دلخواستگی خاص حتی خود آن‌ها را هم در بخش‌هایی از  اجرا همچون آدم‌هایی مجازی نشان می‌دهد؛ انتخاب این موضوع مهم برای نویسنده امتیاز شاخص خود را دارد؛ مضافاً آن‌که نمایش کلاً در قالب یک اجرای کمیک کلامی می‌گنجد، اما باید یادآور شد که متن از ساختار نمایشنامه بی‌بهره است: خوب آغاز می‌شود و تا حدی حساب شده هم پیش می‌رود، اما خیلی زود وارد یک موقعیت فرضی عمدی و ساختگی می‌شود که از هیچ نقطه اوج و حضیضی برخوردار نیست و حتی بی‌نتیجه و بی‌پایان هم است: یعنی متن ساختار نمایشی ندارد. قابل ذکر است نویسنده که کارگردانی اجرا را هم به عهده دارد، واقعاً مدیوم نمایش را یک ظرف بسیار بزرگ تصور کرده و در آن هر چیزی که خواسته، ریخته است. او به تدریج موضوع محوری‌اش را کمرنگ و کمرنگ‌تر می‌کند و همه تاًکیداتش روی داده‌ها و داشته‌های عمدی، جعلی و ساختگی متمرکز می‌شود تا هر طور شده تماشاگران را با حاشیه‌پردازی‌های کمیک و من درآوردی بخنداند و سرگرم کند.

طراحی صحنه بسیار ساده و البته متناسب با موقعیت مورد نظر نویسنده است: دو دوست جوان در دوسوی یک میز کوچک روی سه پایه‌هایی نشسته‌اند؛ آن‌ها تی‌شرت‌هایی به تن دارند که روی آن عبارات ریز و درشت انگلیسی است. همه حواس و نگاه این دو آدم به صفحه موبایل‌هایشان است؛ یک چتر سفید هم کنار پای هر کدام از آن‌ها گذاشته شده تا در وقت ظاهراً پایانی مورد نظر کارگردان (نه پایان واقعی ماجرا) به کار گرفته شوند. صحنه اول نسبتاً تاریک طراحی شده و از نور کم موبایل‌ها به شکل هوشمندانه‌ای به عنوان نور موضعی و نوردهی به چهره‌های پرسوناژها استفاده شده است. فاصله نسبی دو مرد جوان از همدیگر و از میزی که بین آن‌هاست، نشانگر میزانسن‌دهی مناسب و تاویل‌دار کارگردان برای نشان دادن ذهن مشغولی و دل مشغولی زیاد پرسوناژها به دنیای مجازی است که اگر ثابت بودن این میزانسن تا آخر نمایش را هم در نظر بگیریم، شکل‌دهی و طراحی صحنه و میزانسن مورد نظر کاملاً در راستای موضوع اصلی (نه موضوعات حاشیه‌ای، اضافی و تحمیلی زیاد که فقط برای خنداندن تماشاگران و به غلط بکار گرفته شده‌اند) است.

در دیالوگ‌ها بر حسب استفاده از موبایل‌ها و دنیای اینترنت و اینستاگرام اغلب، واژگان و اصطلاحات خارجی هم کاربری پیدا کرده‌اند و متناسب با موقعیت، موضوع و نوع پرسوناژها هستند، اما دیالوگ‌ها در کل، عملاً هم خصوصیات مثبت (کم) و منفی (زیاد) اجرا را آشکار کرده‌اند: "من فلسفی‌ام؟ من نمی‌فلسفم"،  "من رفتم تُو خواب خودم"، "می‌خواهم بهش همین الان دایرکت بدم"، "یکی را منشن کردم"، "هر روز آی دی منو منشن می‌کنه"، "من تو خواب خودمم"، "تو اکتیویتی‌ات روزی چند ساعته" و...

در این اجرا یک رویکرد نسبتاً کاریکاتوریکی هم وجود دارد که صرفاً کارکردی جعلی و ساختگی پیدا کرده است: یکی از پرسوناژها به دیگری می‌گوید که از طریق اینترنت با دختری آشنا شده که خیلی زیباست، اما سه پا دارد و به ترتیب پدر و مادرش یک پا و جدشان بدون پا بوده است. در کنار چنین مضمون‌هایی برخی جعلیات ذهنی و مفهومی دیگر هم وجود دارد: یکی از مردهای جوان وانمود می‌کند در دنیای مجازی و از طریق گفت‌وگو با یک دختر در اینستاگرام، نه تنها خود دختر، بلکه خودش هم حامله شده و البته دختر روانی است و نویسنده (که کارگردان نمایش هم است) به سبب  اصرار زیاد برای کمیک‌نمایی کلامی و تاًکید بر مجازی کردن همه چیز، خود مرد را هم ناخواسته روانی جلوه داده است. او اتفاقات  بدون دلیل دیگری را هم وارد اجرا کرده است: همان مرد جوانی که حامله شده، پاهایش هم ناگهان فلج می‌شوند(!؟)

 کارگردان (امیر مهدی غرشی) آخرش با باراندن یک باران و استفاده از چترها به زعم ذهنیت‌های خودش، نمایش "زایش" را پایان‌دهی می‌کند، بی‌ آن‌که چنین حادثه‌ای پایان اصلی موضوع باشد، زیرا بدیهی است که هر دو مرد جوان بعد از باران و حتی در اوقات دیگری باز به اشکال مشابهی همچنان در وابستگی و دلبستگی به دنیای مجازی اینترنت می‌مانند، مگر آن‌که یک خودآگاهی عمیق و تاثیرگذار در قالب حادثه‌ای هشدارمند و پایانی، هر دو را از این اتلاف وقت و وضعیت روحی، روانی، ابزاری و پوچ نجات دهد.   

بازی بازیگران که از آغاز تا پایان به تناسب موضوع اصلی (اما کمرنگ شده) در حالت نشسته و درجایی انجام می‌شود کلاً پذیرفتنی است؛ آن‌ها از حالات چهره‌شان و حالت‌دهی به بدنشان خوب استفاده می‌کنند. اجرا ظاهراً یک دوئودرام کمیک کلامی سبک، ناقص و حاشیه‌پرداز است، اما در آن هیچ کدام از آدم‌ها از نظر روانشناختی، شخصیت‌پردازی نمی‌شوند؛ در حالی که می‌شد چنین نمایشی به صورت یک دوئودرام ابزرد کلامی کمیک انتقادی و اجتماعی ارائه شود و هر دو مرد جوان هم شخصیت‌پردازی شوند.

نمایش "زایش" به نویسندگی و کارگردانی امیرمهدی غرشی در کل، شامل داده‌ها و داشته‌های اضافی زیادی است و همزمان داده‌های الزامی  زیادی هم  کم دارد. این اجرا بسیار اغراق آمیز، ملال‌آور، بی‌ساختار و همزمان مملو از تناقضات و داشته‌های عمدی و باورناپذیر است؛ باید یادآور شد یک نمایش کمدی هم باید همانند یک درام یا تراژدی باورپذیر باشد. اجرا اساساً در تعریف بازی کردن کودکانه دو بزرگسال کودک‌نما با تلفن‌های همراه می‌گنجد و تماشاگران را هم زیاد نمی‌خنداند.