هنرآنلاین: "سینماگران ما می‌توانند از داستان‌های بزرگان فیلم بسازند، مثلا حکیم ابوالقاسم فردوسی بزرگ که هر کدام از داستان‌هایش با ارزش هستند و یا اشعار حضرت سعدی... اما ما این داستان‌ها را‌‌ رها کرده‌ایم و اگر هم سناریو می‌نویسیم، اکثر سناریوهای ما فرمایشی است." این بخشی از حرف‌های جمشید مشایخی بازیگر بزرگ تئاتر، سینما و تلویزیون ایران در هنرآنلاین بود. مشایخی مثل همیشه بی‌پروا صحبت کرد و ابایی نداشت که انتقادهای خود نسبت به مسائل فرهنگی در کشورمان را صریح بیان کند.

در ادامه گفت‌و‌گوی خواندنی این استاد فقید را می‌خوانید.

به تماشای تلویزیون می‌نشینید؟ و یا به سینما می‌روید؟

مجموعه‌های تلویزیونی را نمی‌بینم. تحمل دیدن مجموعه‌های ترکی را هم ندارم. متاسفم که مردم مجموعه‌های ترکی را از ماهواره تماشا می‌کنند و زمان خود را با دیدن این مجموعه‌ها، هدر می‌دهند. اکثر این مجموعه‌ها ضد اخلاقی هستند. گاهی وقت‌ها رک صحبت کردن باعث می‌شود دشمن زیادی پیدا کنم، اما عیبی ندارد. نیما می‌گوید:‌ ای فسانه! خسانند آنان که فروبسته ره را به گلزار خس، به صد سال طوفان ننالد گل، ز یک تندباد است بیمار تو مپوشان سخنانی که داری...

چرا وقتی کلمه "روزگار" را بر زبان آوردید، ناراحت شدید؟

از خیلی اتفاق‌های هنری رنج می‌برم. من همیشه گفته‌ام و باز هم تکرار می‌کنم، سال‌های خیلی دور برای نمایش‌های تئا‌تر چندین ماه تمرین می‌کردیم. همان روز‌ها ابراهیم گلستان از من دعوت کرد تا در فیلم "خشت و آینه" نقشی را بازی کنم، یک صحنه‌ ۱۰ دقیقه بود که یک بچه فقیر به همراه آقای محمدعلی کشاورز و من باید آن را بازی می‌کردیم. به خاطر دارم گلستان برای بازی در این صحنه ۳۰ جلسه با ما تمرین کرد که از آن بازی اغراق آمیز و غلو شده بیرون بیایم و یک بازی زیر پوستی ارائه بدهم.

با شرایط سخت کار را ادامه می‌دادم تا سال ۱۳۴۸ که فیلم "گاو" را به کارگردانی داریوش مهرجویی بازی کردم. نویسنده این کار زنده‌یاد غلامرضا ساعدی بود. در اداره تئا‌تر یک سالن کوچکی بود که یک ماه در آن سالن تمرین کردیم و مهرجویی حتی به آن سالن کوچک میزانسن داده بود. خیلی با جزئیات کار می‌کردیم. اتفاقا‌‌ همان سال فیلم "قیصر" را هم به کارگردانی آقای مسعود کیمیایی باز کردم. با این تعریف‌ها می‌خواهم بگویم که بازیگری و کار هنر خیلی برای من و دوستانم جدی بود.

اما در وضعیت امروز می‌بینیم که در یک سریال، کاغذهای دیالوگ را به شما تحویل می‌دهند و بعدازظهر از شما بازی می‌خواهند. متاسفانه احساس می‌کنم با وضعیت فعلی مقوله هنر بی‌ارزش و بی‌اعتنا شده است؛ هنری که خیلی ارزش دارد، اما خیلی‌ها ساده از کنار آن می‌گذرند و کسی در برابر این هنر احساس مسئولیت نمی‌کند.

جمشید مشایخی

چرا این اتفاق در هنر ایران حاکم شده است؟

سال‌های پیش وقتی کارگردان می‌گفت، صدا، دوربین... بازیگر از این طنین وحشت می‌کرد، چرا که باید در برابر هزاران چشم بازی‌اش را ارائه می‌کرد. خود من برای ایفای یک نقش، در برابر مردم مسئول بودم. اما الان به این اصول توجه‌ای نمی‌شود. من واقعا غصه می‌خورم، چرا که توقع دارم در این مسائل پیشرفت کرده باشیم، اما متاسفانه برعکس است.

شما که تجربه بازی در تئا‌تر را هم داشته‌اید، در این عرصه هم چنین نظری دارید؟ 

مدت‌هاست از تئا‌تر فاصله گرفته‌ام و شاید اطلاعات آنچنانی نداشته باشم. ولی خیلی دوست دارم دوباره در تئا‌تر حضور داشته باشم، اما بیماری جسمی‌ام نمی‌گذارد تا فعالیت زیادی در عرصه هنر داشته باشم. من آخرین بار سال ۱۳۷۷ در نمایش "شب روی سنگفرش" هادی مرزبان بازی کردم. من فعالیت بازیگری‌ام را با تئا‌تر شروع کردم. در آن زمان چون سال‌ها از کار تئا‌تر دور بودم به هادی مرزبان گفتم که یک ماه تنها با من تمرین کن؛ به هر حال می‌دانستم که تئا‌تر حرفه سخت‌تری نسبت به سینماست. شما ببینید از بیرون مجموعه می‌توانید کسی را جلوی دوربین فیلمبرداری ببرید، اما در حرفه تئا‌تر چنین کاری غیرممکن است. من معتقدم که تئا‌تر صدرصد هنر است. اما سینما هنر و صنعت است. 

نسل امروز هنر را چه طور می‌توان به سوی استادان برجسته‌ای همانند شما سوق داد تا در آینده الگویی برای دیگر هنرمندان باشند؟ به خصوص در حوزه تئا‌تر، می‌بینید که جوان‌ها فعال هستند اما نیاز دارند تا از تجربیات شما و امثال شما استفاده کنند.

اولین قدم این است که مردم را با تئا‌تر آشتی بدهیم و مردم برای دیدن تئا‌تر به سالن‌ها بیایند. یک هنرمند تئا‌تر برای شهرت و پول زیاد به دنبال تئا‌تر نباشد. قصد هنرمند تئا‌تر برای خدمت به مردم هنر دوست و جامعه خود باشد. اگر فردی در کار هنری، قوی قدم بردارد، می‌تواند جهانی هم باشد. درجشنواره پاریس به نام فستیوال تئا‌تر ملی سارا برنارد، سال‌های ۱۳۴۵ و یا ۱۳۴۶ بود که گروه هنر ملی در این جشن دعوت شده بود. من ابتدا عضو این گروه ملی نبودم اما آقای عباس جوانمرد به من نقشی دادند و در جشنواره تئا‌تر پاریس شرکت کردیم. آن زمان خانمی بود نام آنا مانیانی که یک هنرپیشه بنام ایتالیایی بود و فیلم‌های زیادی بازی کرده بود. مانیانی قیافه مناسبی نداشت، به اصطلاح زشت بود. ما در حال تمرین روی صحنه بودیم و خود را برای جشنواره سارا برنارد _که نام یک خانم هنرپیشه بزرگ فرانسه روی آن جشنواره بود - آماده می‌کردیم. یادم می‌آید که یک اتاق هم برای گریم بود که فقط هنرپیشه‌های بزرگ جهان اجازه داشتند وارد آن اتاق شوند. این خانم آنامانیانی با یک جوان بسیار زیبا به پشت صحنه آمد، چون زبان ایتالیایی نمی‌دانستیم به یکی از دوستان ایرانی که فرانسه هم بلد بود گفتم، "داستان نمایش این خانم چیست". او برایم آن را تعریف کن تا ما هم در جریان نمایش قرار بگیریم. زنده‌یاد جمشید لایق هم کنار من نشسته بود، بعد از شنیدن داستان آن نمایش با بازی این خانم ایتالیایی و آن جوان خوش‌چهره، من به لایق گفتم، "کارگردان این نمایش دیوانه است". لایق گفت، "چه طور". گفتم، "این همه هنرپیشه‌های زیبا در ایتالیا حضور دارند، چرا باید یک جوان زیبا بر اساس داستان این نمایش باید عاشق خانمی شود که هیچ زیبایی ندارد". لایق در پاسخ گفت، "تو درست می‌گویی، اما این انتخاب کارگردان بوده است". تا اینکه این نمایش شروع شد. ۵ دقیقه از شروع نمایش گذشت و من به لایق گفتم، "این زن، یکی از زیبا‌ترین زن‌های هنرپیشه ایتالیا است". آنقدر این زن در عرصه هنر بازیگری‌اش، قوی بازی می‌کرد که زشتی صورت او به چشم نمی‌آمد. این مثال را آوردم تا بگویم با هنر می‌توان زیبا شد. روزی زیبایی‌های ظاهری از بین می‌رود، پیر و نابود می‌شویم، مثل جمشید مشایخی بعد از مدت‌ها له می‌شوید، اما این هنر بازیگری است که همیشه می‌ماند.

جمشید مشایخی

نظرتان درباره وضعیت سینما چیست؟

فیلم‌ها به لحاظ کیفی واقعا افتضاح شده‌اند. در عرصه سینما آثاری از بزرگان را نمی‌بینیم. در حالی که سینماگران ما می‌توانند از داستان‌های بزرگان فیلم بسازند، مثلا حکیم ابوالقاسم فردوسی بزرگ که هر کدام از داستان‌هایش با ارزش هستند و یا اشعار حضرت سعدی، اگر چه داستان‌های این بزرگان کوتاه است، اما می‌تواند ایده خوبی باشد و تبدیل به فیلم‌های بلند شود. من معتقدم یک بیت از غزل حافظ را می‌توانید یک فیلم سینمایی کنید.

اما ما این داستان‌ها را‌‌ رها کرده‌ایم و اگر هم سناریو می‌نویسیم، اکثر سناریوهای ما فرمایشی است. بزرگ‌ترین لطمه را به هنرمندان بزرگ با پدیده سانسور می‌زنیم. هزاربار گفته‌ام این تیغ سانسور را کند کنیم، چرا که ما از واقعیت به حقیقت می‌رسیم. تا واقعیت را مردم نبینند و نشناسند، به حقیقت نخواهیم رسید. ما در مدینه فاضله زندگی نمی‌کنیم. وقتی صفحه حوادث روزنامه را می‌خوانیم، متوجه می‌شویم که چه مشکلاتی در جامعه ما نهفته است.

سال‌هایی که شما در سینما و فیلم‌ها به ایفای نقش می‌پرداختید، وضعیت و معضلات جامعه به شکل دیگری بود. اما در این دوره اکثر فیلم‌های سینمایی از مشکلات موجود در جامعه ساخته می‌شوند. بحث سوژه در فیلمنامه‌ها یک امر مهم در سینما محسوب می‌شود. به نظر می‌رسد سال‌هایی که شما فیلم بازی می‌کردید کمتر با این گونه مشکلات روبرو بودیم؟

من خیلی بی‌پروا صحبت می‌کنم. فشارهای خانوادگی و مشکلاتی که امروز در جامعه می‌بینیم، در گذشته به این شکل نبود. الان اگر نمایشنامه‌ای یا متنی یکی از دوستان بنویسد از هفت خوان رستم باید عبور کند تا اجازه تمرین و اجرا بگیرد. یا کارگردان و نویسنده، دو هزار مطلب روی یک کاغذ برای شما می‌نویسند، اما می‌گویند فلان حرف را نزنید و یا آن کار را انجام ندهید. من این را هنر نمی‌دانم. من معتقدم که هنرمند دشمن حکومت نیست. هنرمند با سیاست کاری ندارد و تنها با دل کار دارد و اهل دل است. هنرمند واقعا عاشق است، اما مفهوم سانسور در یک کار هنری را نمی‌دانم. گاهی به دلیل سانسورهای بی‌مورد نمایشنامه‌ها، تئا‌تر بد اجرا می‌شوند. به همین دلیل از قرن‌ها پیش تا هم اکنون، هنرمندان همیشه تحت ستم بوده‌اند. آن از فردوسی بزرگ که قصد کشتن او را داشتند و یا حافظ شیرازی که در زمان خودش چه بلاهایی سرش آمد. همه بزرگان هنر تحت ستم بودند. 

مسئله‌ای که الان تئا‌تر با آن روبرو است، بحث خصوصی سازی در عرصه تئا‌تر است. خیلی‌ها می‌خواهند این بخش را قوی کنند، شما با بحث خصوصی سازی تئا‌تر موافق هستید؟

اگر دولت در عرصه تئا‌تر دخالت نکند که خیلی اتفاق خوبی خواهد بود، اما بخش خصوصی در تئا‌تر سرمایه‌گذاری می‌کند و به هر حال بخش دیگری از فعالیت‌های تئا‌تر بر عهده دولت است. اگر عزیرانی برای هنر تئا‌تر سرمایه‌گذاری کنند، خیلی اتفاق خوبی است. در کشورهای پیشرفته دولت برای تئا‌تر سرمایه‌گذاری نمی‌کند اما این هنر را حمایت می‌کند.

زنده‌یاد حمید سمندریان که من هر چه آموخته‌ام از او بوده است؛ این زنده‌یاد به من می‌گفت، جمشید در تلویزیون، تئا‌تر نمی‌توان گذاشت، تئا‌تر برای روی صحنه است. من در دو نمایش با سمندریان کار کرده‌ام؛ یکی نمایش "آندرا" بود و دیگری "مرده‌های بی‌کفن و دفن". وقتی از این دو کار یاد می‌کنم، دوباره لذت بازی برایم در این دو نمایش‌نامه زنده می‌شود. نمایش "مرده‌های بی‌کفن و دفن" را که از روی یک نمایشنامه فرانسوی اجرا شد، سیزده شب در انجمن فرانسه اجرا کردیم. شب سیزدهم، من از سمندریان خواستم تا تمام دیالوگ‌ها را کامل و بدون سانسور دوباره بگویم. به من گفت بگو و راحت باش. برای همین است که هنرمندان بزرگ در عرصه تئا‌تر کار نمی‌کنند چون نمایشنامه‌های آن‌ها در این عرصه  رد می‌شود. استاد سمندریان سال‌ها قرار بود "گالیه" را اجرا کند که با آن موافقت نشد.

در سینما هم شاید کارگردان‌های بزرگ کمتر فعالیت می‌کنند؟

اگر در سینما و تلویزیون هم آدم‌های بزرگ حضور داشتند، کسی سریال‌های مزخرف ترکیه را تماشا نمی‌کرد که در این مجموعه‌ها بی‌اخلاقی ترویج داده می‌شود.

جمشید مشایخی

این روز‌ها چه چیزی حال شما را در عرصه هنر بهتر می‌کند؟

پیشرفت و موفقیت جوان‌ها را در دنیا ببینم و مطرح شوند، بی‌‌‌نهایت لذت می‌برم. وقتی اصغر فرهادی جایزه اسکار را دریافت کرد، من چندین بار هم گفتم، مثل این بود که من جایزه گرفتم. خیلی خوشحال بودم، اما خیلی‌ها هم حسادت کردند و این کارگردان را با نقدهای منفی دیدند. فرهادی هم‌خون جمشید مشایخی است. پس باید افتخار کرد که جایزه بین‌المللی دریافت می‌کند.