سرویس تئاتر هنرآنلاین: فانتاسم‌های ذهنی علی مرتضوی فومنی، نویسنده نمایشنامه "یوسف یوزف جوزپه"، چندان بلندپردازانه و پهنانگر است که توانسته با نگاهی مدرن و طنزآلود به دفاع مقدس، متنی سراسر پر کشش، جذاب و پر از حرف‌های نو و تازه را بر صحیفه ذهن و صحنه بیاورد. فومنی، متن خویش را با دو عنصر اساسی در هم آمیخته و با این آموزه‌ها و آمیزه‌ها توانسته در کل یک کمدی تراژیک طراز اول را پایه بریزد.

همین متن در دست کارگردان، کیانوش احمدی، با همان حال و هوای حقیرانه و بی‌چیز و تنگ‌دستانه صحنه، با در هم آمیختن بازی بازیگرانی چون علی رجایی، سحر آقاسی، ایمان نظیفی، ابوالفضل سلحشور و مسعود روستا، توانسته تماشاگر خویش را چیزی قریب دو ساعت بر جایگاه خویش بنشاند و رغمارغم همه نکث و نقص‌هایش، اجرایی دوست داشتنی را رقم بزند. البته یک نکته را بگویم: تا زمانی که اجرا صرفا تراژیک است و درباره موجی بودن یوسف سخن می‌گوید و آرام فرسایشگاه‌های زمان جنگ را به یاد می‌آورد، توفیق چندانی ندارد، چرا که نمی‌تواند گامی فراتر از سلسلة النسب آثار تئاتری جنگ تحمیلی بردارد، اما وقتی درباره طنز سخن می‌گوید و مسئله ازدواج و صیغه شدن و مطلقه کردن زن پیش می‌آید، یکباره کار دو تکه می‌شود؛ تکه‌ای خودباخته و از کف رفته به ازای تراژدی جنگ تحمیلی و تکه‌ای در اوج و عروج از ذهن فانتاستیک و هوش‌ربای نویسنده که آدمی را نه با زهرخند که با قهقاهی از ته دل روبرو می‌سازد. این‌جاست که درست نشان می‌دهد کارگردان با این شناخت چندسویه از تئاتر، توانسته متن را نجات بدهد و به جای گم شدن و عجله در ترکیب و آناتومی تکه‌تکه‌های اجرا، کاری متین‌تر و قابل قبول‌تر بر صحنه بیاورد.

کارگردان توانسته با غمض عین و تسامح و تساهل، اجرا را علیرغم همه الف-حقیر بودن صحنه ب-بی‌چیز بودن و لخت بودن اجرا ج-نداشتن آکسسوار کافی ه-لباس‌های ناخوب و زشت بازیگران و بالاخره د-میزانسن‌های نخ نما و از کف رفته، از اوج شاید بی‌تعارف انتباه و ابتذال به بالا بکشاند.

به اعتقاد من، کارگردان باید در قبال متنی این همه پریشان، موضع‌گیری دقیق‌تری می‌نمود و به این سادگی مرز میان تراژدی و کمدی را در کار از یکدیگر جدا نمی‌کرد و گونه‌ای کمدی لارمویانت پی می‌ریخت که در آن بدون آن که تماشاگر حس کند، به دلیل فقر صحنه و بی‌چیزی آکسسوار و نداشتن لباس‌های مناسب برای بازیگران، این همه در حضیض و ذلت نمی‌ماند و اعتلا و اعلای دراماتیکی را رقم می‌زد. طنز صیغه کردن زن و قضیه ازدواج، با همه خنده‌ناک بودنش، با اجازه کارگردان، طراز بالایی به خود اختصاص نمی‌دهد و به خاطر کلیت اجرا که در نگاه اول سخت حقیرانه به نظر می‌رسد، ارزش‌های متعالی کار فومنی را از کف می‌دهد. "یوسف یوزف جوزپه" هم از موجی‌های جنگ می‌گوید، هم با خون و خونریزی سرکار دارد و هم دفاع مقدس را مطمح نظر قرار داده اما همه این‌ها به دلیل سویه طنزآمیز کار خاصه در صحنه ازدواج، نمی‌تواند سویه تراژیک کار را نجات دهد، پس در نهایت با اجرایی واگرا و چندگانه روبرو هستیم، نه یک دست و یک پارچه.

بازی خوب علی رجایی، یکی از عوامل منجی اجراست. به رغم آن که وی در این گونه نقش‌های مجنون نمایانه گلچین گلچین می‌رود که جا بیفتد و این برای او شیپور خطر را از دور به صدا درمی‌آورد. اما بازی‌ها در کل پذیرفتنی نیستند، به جز علی رجایی که او هم با توجه به تجربه و پختگی سال‌ها حضور مداوم در صحنه، هم منجی بازی خود می‌گردد و هم اجرا را به لبه‌های قابل قبولی برمی‌کشاند. در کارگردانی کار اهمال شده و آن دقت و اهتمام لازم در دیسیپلین صحنه‌ای و آناتومی کار رعایت نشده است. بازیگران گاهی پشت به جمعیت می‌ایستند، گاهی فیکسه می‌شوند، گاهی ریتم بازیگری را از دست می‌دهند و در کل این انرژی علی رجایی است که کار را نجات می‌دهد، وگرنه انگار نه انگار که کارگردانی در کار بوده است. با این همه من نمی‌دانم چرا رجایی از تماشاگر وحشت دارد. وقتی رو در روی تماشاگر قرار می‌گیرد، حس بازیگری‌اش افت می‌کند و این برای او با این کارنامه درخشان، دید و بازدیدی اسف‌انگیز است. در هر حال این نمایش، نیاز به یک تهیه‌کننده خوب و یک حامی برجسته داشت تا این همه گرفتار فقر و فاقه نمی‌شد و پول خرج اجرا می‌شد؛ وسایل خوب، آکسسوار لازم، لباس‌های درخور توجه، تا همه این‌ها در مجموع به کارگردان کمک می‌کرد تا بتواند با خرید حوائج مادی صحنه‌اش، اجرا را از این نابسامانی و اغتشاش نجات دهد و تئاتر بی‌چیز خود را نه به سبب کمبودهای مادی که به دلیل تعریف نکردن مفهوم تهیه‌کننده در تئاتر، به اجرایی قابل قبول‌تر از این‌ها تبدیل می‌کرد. فعلا اما سالن سرو که سالنی ایده‌آل است، مژده اضافه شدن یک تالار تئاتری خوب را به تماشاخانه‌های تهران می‌دهد و ما امیدواریم در کارهای آتی، از این سالن خوب و دل پذیر، حرفه‌ای‌تر از این‌ها بهره‌جویی کنند. باز هم البته علی رجایی، علی مرتضوی فومنی و کیانوش احمدی محبت کردند و کار "یوسف یوزف جوزپه" را در پایان به این بنده کمترین هدیه کردند که پیشاپیش سپاس بی‌قیاس دارم.