سرویس سینمایی هنرآنلاین: فیلم "سونامی" ساخته میلاد صدر عاملی به‌عنوان یک فیلم ورزشی می‌توانست تجربه‌ای تازه در سینمای ایران به‌حساب بیاید اما قادر نیست به‌درستی از الگوی ژانر بهره ببرد و بر اساس تمرکز بر مسیر پرفرازونشیب یک قهرمان پیش برود و میان سه شخصیت مربی کهنه‌کار، قهرمان بازنده قدیمی و قهرمان پرمدعای جدید نوسان دارد. با ورود علیرضا شجاع نوری به نظر می‌رسد فیلم درباره مربی حرفه‌ای ولی ازیادرفته‌ای است که می‌خواهد پس از سال‌ها اعاده حیثیت کند اما با پیدا شدن سر و کله بهرام رادان جهت داستان تغییر می‌کند و فیلم سمت‌وسوی بازگشت یک قهرمان زخم‌خورده را پیدا می‌کند ولی فیلم قصه او را نیز رها می‌کند و به سراغ داستان مهرداد صدیقیان می‌رود که سر پرسودایی دارد و قرار است زندگی درس سختی به او بدهد. این تعدد قهرمان و داستان‌های پراکنده موجب سردرگمی مخاطب می‌شوند که نمی‌داند در مسابقات قلبش برای چه کسی بتپد و از این رو صحنه‌های پرتعلیق و هیجان‌انگیز ورزشی فیلم کارکرد و تأثیر خود را از دست می‌دهد. حالا در میان این وضعیت آشفته و بلاتکلیف فیلم ماجرای دختر افغانستانی بسکتبالیست به‌عنوان همسر مهرداد صدیقیان نیز به میان می‌آید و فیلمساز به سراغ طرح معضلات زنان ورزشکار و نادیده گرفتن آن‌ها می‌رود و در نهایت معلوم نمی‌شود فیلم درباره چه کسی است و چه مسئله‌ای را دنبال می‌کند و چرا ساختار ورزشی مردانه خود را به مسائل اجتماعی آلوده می‌کند.

فیلم "معکوس" ساخته پولاد کیمیایی نیز اثری دیگر با حال و هوای ورزشی است که رعایت مؤلفه‌های ژنریک را فدای طرح مسائل اجتماعی مورد علاقه‌اش می‌کند و در حالی که می‌توانست فیلمی جوانانه، پرماجرا و هیجان‌انگیز باشد، انرژی خود را به خاطر پرداختن به زندگی شخصی بابک حمیدیان هدر می‌دهد و داستان اصلی دیر شروع می‌شود و هر جایی که می‌خواهد به اوج دلهره و تعلیق برسد، فیلمساز با سرک کشیدن به قصه‌های نامرتبط و زائد، فیلم را از نفس می‌اندازد. در واقع قصه اصلی چنین فیلمی احیای رابطه پدر- پسری اکبر زنجانپور و بابک حمیدیان در قالب مربی – شاگردی است که هر کدام می‌کوشند در مسابقه‌ای دشوار نزد دیگری سربلند شوند و آن ماجرای گذشته پدر واقعی بابک حمیدیان و تصادف او باید به‌عنوان قصه‌ای فرعی در جهت ایجاد انگیزه در شخصیت‌ها برای ورود به یک مسابقه خطرناک طرح شود. نه اینکه پولاد کیمیایی فیلم ورزشی خود را تحت تأثیر بیانیه‌های سیاسی اجتماعی درباره قدرت و سیاست و شکاف طبقاتی و فساد اقتصادی قرار دهد و پای همان مفاهیم کلیشه‌ای سینمای کیمیایی پیرامون رفاقت و مردانگی و خیانت و نامردی را وسط بکشد. در جایی از فیلم شخصیت‌ها در حال دیدن فیلم "دختر میلیون دلاری" ساخته کلینت ایستوود هستند که یکی از بهترین نمونه‌های ژانر ورزشی است و آدم باورش نمی‌شود فیلمساز به چنین فیلمی ارجاع می‌دهد اما حتی توانایی تقلید از آن را ندارد و نمی‌تواند آن را کپی کند تا حداقل با یک فیلم استاندارد در ژانر ورزشی روبرو باشیم.