سرویس تئاتر هنرآنلاین:  ابراهیم پشت‌کوهی نویسنده و کارگردان خلاقی‌ست که می‌توان رد پای خلاقیت را چه در نمایشنامه‌هایی که خود، مولف آن است و چه در اقتباس‌هایش از آثار سایر نویسندگان، دید. از مهمترین عناصر کاربردی  پشت‌کوهی استفاده از عناصر بومی جنوب است که کارهای او را از بسیاری از آثار نمایشی، متمایز  می‌کند. پشت‌کوهی در این نمایش از دو اثر اقتباس مستقیم کرده است. اولین اقتباس نمایش "کمدی الهی؛ جلد برزخ " همان‌طور که از نامش پیداست اقتباسی است از "کمدی الهی" اثر جاودانه دانته آلیگیری که در قالب شعر این منظومه بلند را ساخته است و متشکل از سه بخش دوزخ، برزخ و بهشت است و هر بخشی سی‌وسه چکامه (کانتو) دارد که به اضافه مقدمه، در مجموع شامل صد چکامه می‌شود. دانته برای این اثر از قافیه‌پردازی جدیدی که به "قافیه سوم" مشهور شد، سود جسته که هر چکامه به بندهای "سه بیتی" تقسیم می‌شود و مبنای وزن هر بیت یازده هجایی است. این اثر که در اصل کمدیا نام داشته و بعدها صفت دیوینا به آن افزوده شده حدوداً در ۱۳۰۷ میلادی نوشته شده و یکی از شاهکارهای مهم ادبی جهان محسوب می‌شود.

زهرا خانلری(کیا) در کتاب ارزشمند فرهنگ ادبیات جهان در مدخل مربوط به دانته می‌نویسد: "اشعار فلسفی کتاب ترکیبی است از جریان اندیشه‌ای خاص با بیانی بسیار درخشان در وجود فردی مؤمن و شاعر. دانته به نقطه‌ای می‌رسد که عالم طبیعت و عالم رحمت الهی یکدیگر را تلاقی می‌کنند و به این طریق دانته داور زندگان و مردگان می‌‌شود. در این اثر، برزخ کوه دشواری است با سراشیب‌ها و پرتگاه‌ها که در میان اقیانوس عظیم عالم هستی قد برافراشته و آدمی پس از صعود به قله‌ آن به آسمان‌ها دست می‌یابد و ارواح از دردهای خود رها می‌‌شوند. برزخ مکان واسطه‌ای است برای دست یافتن به گل‌های صلح و آرامشی که با خواست‌ها و سرنوشت‌های طبیعت بشری هماهنگی دارد. در واقع عالم برزخ قلمرو آزادی است و هر کس می‌تواند از میان همه‌ وسیله‌ها، آن را برگزیند که به هدف نزدیک‌تر است."

اما در اثر پشت‌کوهی خبری از آزادی در انتخاب نیست. برزخ او در بندر یا هر جایی که دریا دارد، شکل گرفته است. نمایش او با حرکات فرم شروع می‌شود. با بازی‌های ساده با چهارپایه‌های چوبی که صدای رسنده به مخاطب از کل نمایش یک جمله را تکرار می‌کند: زن دوست دارد در کنار ساحل بدود و تن به دریا بزند. اما برزخ که در این نمایش استعاره‌ای از سنت و عرف است، این امکان را از او سلب می‌کند. زن بین دو مرد که نماینده‌ دقیق جامعه‌ مردسالار هستند در کش و قوس است؛ برادر و شوهر. زن باید سودای تن به آب زدن را از سر بپراند چون عرف می‌خواهد. تمام منطق مطالبه در این برزخ یک‌سویه است و فقط از یک سمت مطالبه صورت می‌گیرد؛ از سوی مردان. زن موجودیت مستقلی ندارد که بخواهد چیزی را طلب کند، زمانی شخص می‌تواند طلب کند و خواستی داشته باشد که مستقل باشد یعنی صدا داشته باشد و با این صدا طلب کند و بخواهد. در این برزخ صدای زن بریده شده است و زبان او همچون سایر اعضایش در تملک سنت و عرف قرار گرفته پس چگونه می‌تواند چیزخواه باشد. زن حتی ساده‌ترین میل و آرزو را باید به عرصه‌ ‌خیال، تمنا و آرزو بکشاند و در آنجا با خودِ زیر یوغ استبداد رفته، با خود تجزیه شده در مناسبت‌ها و با خود دورافتاده از انگاره‌های ابتدایی انسان مونولوگی بی‌صدا حتی برای خودش، داشته باشد. جامعه در نظام‌های سنتی و در شکل مردسالارش همیشه برزخ زنان است چرا که دو راه در پیش‌شان قرار می‌دهد؛ جهنم یا بهشت. دو راهی که در هر دو انتخاب آزادانه‌ای وجود ندارد بلکه فقط یک چیز در این برزخ سبب می‌شود که راه‌شان به بهشت یا جهنم ختم شود؛ سرپیچی یا فرمانبرداری که هر کدام از این دو راه را برگزینند فرقی در احوالات کنونی‌شان نمی‌کند. اگر سرپیچی کنند، جهان برزخی‌شان یعنی زیست بدنی‌شان با عذاب و تألم و شکنجه خواهد بود و اگر فرمانبرداری کنند باز هم به خاطر رویاها و خواست‌ها و امیال سرکوب‌شده‌ خود در عذاب به سر خواهند برد گرچه در این حال نوید بهشت را خواهند داشت، اما میل؛ آن گمشده‌ ابدی سرکوب می‌شود ولی از یاد نمی‌رود، فقط تغییر شکل می‌دهد و در عرصه‌های دیگر رخ می‌نماید و می‌تواند جهنم درون روانی زن را بسازد.

در نمایش پشت‌کوهی بعد از ۱۵ دقیقه گفتار به میان می‌آید که آن هم بود و نبودش تأثیر چندانی نه در فرم کار و نه در محتوای کار ندارد چرا که قبل از هر چیزی نمایش می‌گوید: در جنگ سنت و عرف با زن‌ها، زبان‌ و زبان‌ها تاثیری ندارند و می‌دانیم که مرز جغرافیایی و گوناگونی زبان در برخورد با زن تفاوت زیادی در اصول نداشته و فقط زمانی که عنصر تغییر در وضعیت زن‌ها حادث شد، تفاوت اندکی در سرعت و نحوه‌ تحول رفتاری با زن‌ها دیده شده است. در مدرن‌ترین جوامع همچنان بر سیاق گذشته، بدن زن در زیر سیطره‌ و تملک مرد است حالا این سیطره به شکل ابزار تبلیغاتی یا شی قابل دست‌کاری برای جهان سرمایه‌داری شده باشد ولی تفاوتی در اصول نگرش طبقه‌ فرادست در بر خورد با زن به عنوان یکی از نماینده‌های طبقه‌ فرودست ندارد.

یکی از مسائل مطرح در این نمایش مسأله‌ "ناموس" است. ناموس دالی‌ست که گویی فقط یک مدلول دارد: زن. زن ناموس و به نوعی ملک طلق مرد است و تعرض به حدود و ثغور آن جز با اجازه و رضایت مرد صورت نخواهد گرفت. زن قبل از ازدواج ملک طلق پدر و برادر خود است و با اجازه و رضای آنها می‌تواند به مالکیت مرد دیگری در بیاید و بعد از این جابه‌جایی سندی، شوهر می‌تواند با ملک خود هرگونه که خواست عمل کند. در این نمایش مرد به زن خود شک می‌کند، پس طبق آنچه که گفته شد می‌تواند او را در دم بکشد اما او و برادر زن، بازی‌شان گرفته پس ترجیح می‌دهند زن را مورد آزمون قرار دهند و با اجیر کردن یک مرد او را آزمایش کنند. در اینجا نکته‌ مورد تأمل این است که برای این دو مرد نتیجه‌ واقعی و حتی حقیقی آزمون مهم نیست، زن باید کشته شود اما در این اثنا تفریحی هم با روان رنجور و بیمار خود می‌کنند و بعد زن را می‌کشند.

نمایش از طنز تلخ و زننده‌ای برای انتقال مفاهیم خود چه در حرکات و چه در زبان استفاده کرده است. طنزی که به صورت مخاطب می‌تواند خنده بنشاند و مخاطب را فریب دهد که حتی تو هم از موقعیت زنی اینگونه مفلوک و یا به حماقت مردانی در این حد بیمار و ستمگر می‌خندی. اما مخاطب در حین خنده، جا می‌خورد چون واقعاً در حال خندیدن به فلاکت انسان‌هاست. عنصر طنز در این نمایش نقش مهمی را به عهده دارد، طنز سبب می‌شود به فقدان شعور و احترام برای انسان برسیم و نرسیم. نمایش نمی‌خواهد بار صدها سال سنت‌ستیزی و مبارزه علیه استبداد و نادیده انگاشتن حقوق زنان را یک تنه به دوش بکشد از این رو نویسنده و کارگردان با ذکاوت این تلخی و سیاهی و نومیدی را با خارج کردن زبان و حرکات بدن بازیگرها از نرم به طنز محول می‌کند که این کار را با اقتباس جالبی از فیلم Pulp Fiction اثر کوئنتین تارانتینو انجام می‌دهد. پشت‌کوهی از مشخصه‌های ظاهری تیپ‌های اصلی فیلم تارانتینو به نفع نمایش خود استفاده می‌کند. تیپ‌هایی که از لحاظ ظاهر به خاطر شباهت به دو بازیگر اصلی فیلم، به طنز کار افزوده است. دو بازیگر نمایش از لحاظ تیپیک، رفتار و ظاهر شباهت بسیاری به جان جوزف تراولتا و ساموئل ال. جکسون دارند. دو شخصیت خلافکار و گنگستری که رفتارهای ساده‌لوحانه و گفتگوهای مضحک‌شان، لایه‌ای از طنز را چنان برجسته می‌کند که مخاطب به جای آنکه از آنها خشمگین شود، با آنها همدلی نیز می‌کند. در نمایش نیز کارگردان از ظرفیت این دو شخصیت به همین منوال بهره برده است. این دو شخصیت بعد از اینکه زن و خواهر خود را می‌کشند، با رفتارهای هجو و طنزآلود خود، بیشتر سبب خنده‌ مخاطبان می‌شوند تا اینکه خشم آنها را برانگیزانند. در همین لحظات نمایشی‌ست که عناصر بومی در خدمت طنز به صحنه می‌آید. پشت‌کوهی از طریق فاصله‌گذاری بین هنجار پذیرفته شده که سیاق زیستن شهری و به خصوص کلان شهر، با جنوب و رمزها و اشارت‌های دور از کلان‌شهر، این رئالیسم جادویی را به موازات طنز کلامی و فرمی در خدمت نمایش خود در می‌آورد.

عناصر موسیقی، ویدئو، نور نیز به نوبه‌ خود نقش‌آفرینان ویژه‌ای در این نمایش هستند. در صحنه‌ جذاب ستیز، کارگردان از ویدئوی صحنه‌ مبارزه‌ عروس و اورن‌اشی فیلم "بیل را بکش" کوئنتین تارانتینو استفاده می‌کند که تم طنز حرکات سه بازیگر نمایش "کمدی الهی: جلد برزخ"، همراه با خشونت و جدیت جنگ عروس و اورن‌اشی که هر کدام برای اصل بقاء تن به این مبارزه‌ مرگ‌بار داده‌اند، با هم قاب طنزآلودی را به وجود آورده‌اند.

نمایش "کمدی الهی: جلد برزخ" نمایش گروتسکی است که روایت و قصه در خدمت فرم نمایش درآمده و طنز و دگرگونه کردن مفاهیم در کل نمایش حضور واضحی دارند.