سرویس سینمایی هنرآنلاین: سیاوش اسعدی فیلم "درخونگاه" را به مسعود کیمیایی پیشکش کرده و زمان داستانش را به سال 1370 برده تا به کمک رنگ و بوی گذشته، راحت‌تر داستانی در باب رفاقت و خیانت و هم‌خونی و نامردی تعریف کند. ایده اصلی فیلم پیرامون بازگشت جوانی از ژاپن که توانسته در برابر یاکوزاها دوام بیاورد اما در وطن توسط خودی‌ها از پا درمی‌آید، به اندازه کافی دراماتیک و جذاب است و از آن می‌توان معانی ضمنی و فرامتنی مختلفی را درباره وضعیت مملکت در هشت سال جنگ برداشت کرد اما اسعدی با دیالوگ‌های کیمیایی‌وارش آن‌قدر آن‌ها را به رخ می‌کشد و استعاره‌ها را آشکارا به کار می‌برد و خودش از آن‌ها رمزگشایی می‌کند که ایده اصلی تحلیل می‌رود و تهی می‌شود و هیچ از آن باقی نمی‌ماند.

فیلم با پنهان کردن موضوع مهمی از رضا (امین حیایی) توسط خانواده‌اش آغاز می‌شود اما به جای اینکه به‌تدریج بسط و گسترش بیابد و به گرداب هولناکی تبدیل شود که کل خانواده را ببلعد، در میانه فیلم به حاشیه می‌رود و داستان با موقعیت‌های اضافی و زائد کش می‌آید و ماجرای نارو زدن رضا به رفیقش در دیدار دونفره‌شان در تیمارستان جایگزین قصه اصلی می‌شود تا فیلمساز بتواند در وصف رفاقت و دوستی سخن سر دهد اما کدام رفاقت و دوستی؟ صحنه‌ای که رضا، زن بازیافته زندگی‌اش را برای نظربازی نزد رفیق دیوانه‌اش می‌فرستد، یکی از توهین‌آمیزترین صحنه‌ها در جهت تخفیف زن به‌حساب می‌آید که حتی مرام و مردانگی و غیرت و رفاقت را نیز زیر سؤال می‌برد. مهم نیست که فیلم در سال 70 می‌گذرد و در سال 97 به نمایش درمی‌آید. آنچه بر داستان و مناسبات و روابط و فضای فیلم حاکم است، همان نگاه سخیف و مبتذل فیلمفارسی است که همچنان در نسخه امروزی‌اش بازتولید می‌شود.

در فیلم "مردی بدون سایه" ساخته علیرضا رئیسیان فیلمسازی در جهت هشدار به جامعه پیرامون خشونت خانگی مستندی ساخته که توقیف شده است و در طول فیلم، خودش گرفتار همان خشونتی می‌شود که آن را مورد نقد قرار می‌دهد و معلوم می‌شود که حق با نهاد سرکوب گری است که جلوی پخش فیلم را می‌گیرد و آن را به ضرر جامعه می‌داند و رئیسیان خواسته یا ناخواسته، دانسته یا نادانسته در جهت تأیید سانسور و توقیف فیلم‌ها گام برمی‌دارد و فیلمساز را نه به‌عنوان هنرمند و روشنفکری که می‌تواند نقش نقادانه و روشنگرانه در جامعه خودش داشته باشد، بلکه در حد موجود تأثیرپذیر و منفعلی تقلیل می‌دهد که به یک قیم و بزرگ‌تر نیاز دارد تا راه را از چاه نشانش دهد.

در آغاز شاهد کشته شدن زن جوانی توسط شوهرش در مستند ماهان (علی مصفا) هستیم و قرار است در ادامه از طریق دنبال کردن رابطه او و همسرش (لیلا حاتمی) ببینیم که چطور می‌شود مرد عاشقی به آدمکشی تبدیل شود و دست به خشونت بزند اما درک و تلقی رئیسیان از روابط زن و مرد در زندگی مشترک آن‌قدر سطحی و پیش‌پاافتاده و عوامانه است که اساساً نمی‌تواند فضای پر از تردید و سوءظن و بی‌اعتمادی و بدگمانی را پیرامون شخصیت‌ها بسازد که استحاله مرد را توجیه کند و زمینه قابل قبول و باورپذیری را برای کنش نهایی او فراهم آورد و از این رو با یک ملودرام خنثی و بی‌خاصیت روبرو هستیم که به هیچ آسیب‌شناسی و ریشه‌یابی در بحث خشونت خانگی دست نمی‌یابد و نمی‌تواند آن را امری فراگیر و شایع در اجتماع نشان دهد که ممکن است گریبان هر کسی را بگیرد.