سرویس موسیقی هنرآنلاین: حسین زمان از خواننده‌های توانایی است که جز آغازگران موسیقی پاپ در تولد دوباره‌اش در دهه هفتاد محسوب می‌شود. داشتن تعهد اجتماعی همیشه از دغدغه‌های اصلی این هنرمند بوده و در آثارش نیز همیشه به معضلات جامعه پرداخته است.

این خواننده بعد از سال‌ها اجازه نداشتن برای برگزاری کنسرت، این روزها توانسته مجوز شش قطعه از آثار سال‌های اخیرش را از دفتر موسیقی بگیرد. با او درباره فعالیت‌هایش در این روزها و نظراتش درباره شرایط فعلی موسیقی به گفت‌وگو نشسته‌ایم.

 

با توجه به اینکه بالاخره مجوزها صادر شد، فعالیت‌های شما به چه شکل پیش می‌رود؟

البته هنوز مجوز کنسرت دریافت نکردم. فقط تعدادی از تک آهنگ‌هایم بعد از 16 سال مجوز گرفته است. پیش‌ازاین کلاً هیچ مجوزی برایم صادر نمی‌شد. قرار بر این است که برای کنسرت هم درخواست کنم و قول مساعد به من داده‌اند. حالا قطعی می‌شود یا نه، معلوم نیست. من بیکار نشسته‌ام و از زمانی که حس کردم ممکن است مجوز بگیرم، شروع کردم به آماده‌سازی گروه. یک گروه خوب متشکل از 18 تا 20 جوان مستعد را پیدا کرده‌ام که از افراد مشهور نیستند، اما در کارشان خبره هستند. خودم هم اصرار داشتم از جوانان استفاده کنم. نوازنده‌هایی که انتخاب کرده‌ام از 17 تا مثلاً 34 ساله هستند. یکی دو ماه است که تمرین می‌کنیم و خیلی هم خوب جلو آمده‌اند. یک اسپانسر هم فعلاً اعلام آمادگی کرده است که کنسرت‌ها را برگزار کند. چند جلسه باهم داشتیم. تهیه‌کننده کار هم مشخص شده است و مدیر هنری و اجرایی و تیمی که قرار است کار را انجام دهند، معلوم شده‌اند و در حال برنامه‌ریزی برای اجراها هستیم. به‌احتمال‌زیاد در تهران این‌طرف سال نمی‌رسیم کنسرت داشته باشیم به این دلیل که از اواخر دی تا 20 بهمن ایام فاطمیه را پیش روداریم که اصلااجرا نمی‌توان داشت، بقیه سالن‌ها هم رزرو شده است و فرصتی وجود ندارد. فکر می‌کنم اولین اجرای ما در تهران برای اوایل اردیبهشت سال جدید میسر شود و ما برای همان زمان خودمان را آماده می‌کنیم. می‌خواهیم تعدادی ویدئو کلیپ بسازیم تا بعد از این غیبت 16 ساله حضوری فعال داشته باشیم و ان‌شاءالله کنسرت‌ها شروع شود.

این تک آهنگ‌هایی که مجوز گرفته، برای چند وقت پیش بوده است؟

بعضی از این کارها را در چند سال گذشته آماده کرده بودم. مثلاً از چهار پنج سال پیش خودم هر سری تعدادی کار را آماده می‌کردم و بعضی از آن‌ها را در فضاهای مجازی منتشر کرده بودم. چند کار است که تابه‌حال منتشر نکرده‌ام و برایشان مجوز گرفتم. نه کار را برای مجوز گرفتن به ارشاد فرستادم که از آن نه کار سه کار مجوز نشر گرفت، سه کار ترانه‌ها و اشعار مجوز گرفته و منتظر هستند که من موسیقی را هم ارائه دهم. به‌احتمال‌زیاد آن‌ها هم مجوز خواهد گرفت. سه کار کامل به ارشاد دادم که ترانه‌هایش مجوز گرفت، اما برای نشر اجازه ندادند. دلیلشان هم این بود که ترانه‌سرای این سه کار صلاحیت ندارد. فعلاً در تلاش برای رفع این مشکلات هستم. اگر مشکل آن کارها حل شود، نه کار کامل به ارشاد دادم و سه اثر در دست اقدام است و تا ده روز دیگر مجموعه کارهایی که به ارشاد داده‌ام 12 آهنگ می‌شود.

دریافت مجوز را به شما خبر دادند یا خودتان برای اطلاع از آن اقدام کردید؟

همان‌طور که قبلاً گفتم در این 16 سال که ممنوع الکار بودم، به‌کرات به ارشاد مراجعه کردم، در دوره‌های مختلف، هیچ‌وقت هم جواب درستی نمی‌گرفتم تا اینکه چند ماه پیش بود که از ارشاد و از دفتر آقای ترابی مدیرکل موسیقی ارشاد، تماس گرفتند و از من خواستند که به آنجا بروم و من هم رفتم. گفتند می‌خواهیم به شما مجوز بدهیم و من خیلی استقبال کردم. واقعاً آقای ترابی خیلی کمک کرد و به من گفت که اول تک آهنگ‌هایت را ارائه بده و مجوز بگیر و بعد برای کنسرت اقدام کن. همین‌طور هم شد. آن‌ها بودند که بعد از سال‌ها پیگیری من، مجوز را صادر کردند.

وقتی بعد از این‌همه سال مجوز گرفتید چه حسی داشتید؟

قطعاً هرکس دیگری هم به‌جای من بود از این اتفاق خوشحال می‌شد از اینکه بعد از 16 سال محرومیت می‌تواند دوباره کار کند و با مردم در ارتباط باشد. این‌قدر این 16 سال سخت گذشته بود و واقعاً هم‌زمان کمی برای یک هنرمند نیست. این سال‌ها مثل صد سال بود و یک‌عمر است. خوشحال شدم، اما رنج و غمی که بر من حادث شد در این سال‌ها همچنان همراهم است.

این 16 سال چطور گذشت؟

خیلی بد. مثل کسی بودم که دلش می‌خواهد باانرژی و سرعت بدود و یکدفعه دست و پایش را می‌بندند و جلویش را می‌گیرند و هیچ حرکتی نمی‌تواند بکند. البته هیچ‌وقت ناامید نشدم و می‌توانم به جرأت بگویم تا حالا هم اگر توانستم تا این حد جلو بروم و مجوز بگیرم، پیگیری و سماجت خودم بود. کسانی که من را ممنوع الکار کرده بودن یا دنبال این بودند که من خسته شوم و کار نکنم یا آن‌قدر از ذهن مردم دور شوم که از ذهن مردم پاک شوم. آن‌ها با این نیت این کار را کردند، اما من علی‌رغم اینکه در حصر کامل هنری به سر می‌بردم، بالاخره توانستم رابطه‌ام را با مردم حفظ بکنم البته آن‌هم به برکت فضای مجازی بود. اگر این فضای مجازی نبود، کار سخت‌تر می‌شد. در این فشار با مردم ارتباط برقرار کردم و با تمام سختی‌هایی که داشت، طی سال‌های اخیر هفت هشت کار آماده کردم و در فضای مجازی در اختیار مردم گذاشتم. خوشبختانه اتفاقی که خواسته کسانی بود که من را محروم کردند، نیفتاد. من کاملاً از ذهن مردم حذف نشدم، اگرچه خیلی فاصله افتاد و نسل جدید و کسانی که حدود 27 سال هستند به‌سختی من را می‌شناسند. دلیلش هم روشن است به این خاطر که وقتی من ممنوع‌الکار شدم، آن‌ها هفت‌ساله بودند! وقتی با موسیقی هم آشنا شدند، من دیگر ممنوع‌الکار بودم. کسانی که بالای 30 سال هستند هنوز من را در ذهن دارند. به‌هرحال من تلاشم را کردم و اجازه ندادم آن اتفاق بیفتد و فکر می‌کنم اگر اجراهای زنده‌ام شروع کنم، نشان‌دهنده این است پروژه حذف من از ترس، پروژه موفقی نبوده است.

در این 16 سال منبع درآمدی هم داشتید؟

از ابتدا فعالیت‌های هنری منبع درآمد من نبوده است. بیشترین انرژی‌ام طی سال‌های گذشته پای تدریس و تخته کلاس‌ها بوده است. تدریس کردنم را هم از اواخر دوره ریاست جمهوری احمدی‌نژاد جلویش را گرفتند. من سابقه تدریس زیاد داشتم. زمانی که جلوی تدریس من در پردیس بین‌المللی کیش را گرفتند، من حدود 28 سال سابقه تدریس داشتم. نزدیک به 5-6 سال است که تدریس هم نمی‌کنم. به‌هرحال به این دلیل که تخصصم درزمینه آی تی بود، در این سال‌ها به برخی از شرکت‌ها که زمینه کاریشان این بود، خدمات مشاوره ارائه می‌دادم. اندک درآمدی را برای اینکه بتوانم زندگی‌ام را بگذرانم، به دست می‌آوردم. منبع اصلی درآمدم را هم در عرصه هنر و هم در عرصه آموزش تا جایی که توان داشتند زدند. سخت بود، ولی گذراندم.

حسین زمان

هزینه‌های کنسرت‌هایتان به چه شکل پرداخت می‌شود؟ توسط اسپانسر؟

این هزینه‌ها به چند شکل انجام می‌شود، اول اینکه کسانی که با من کار می‌کنند، همه دلی و عاشقانه حضور دارند و فعلا مطالبه‌ای ندارند تا اینکه اجراهای ما شروع شود. حتی بچه‌های گروه برای تمریناتشان دستمزدی نمی‌گیرند. ما این مسائل را موکول کرده‌ایم به زمانی که اجراها آغاز شود و حق‌وحقوق همکاران را پرداخت کنیم. اندک هزینه‌ای که وجود دارد مثل اجاره استودیو و... را خودم با سختی تأمین می‌کنم، از حالا به بعد را هم اسپانسر می‌خواهد تأمین کند و یکی دو ماه است صحبت شده وبه هر سختی که بود، خودم تأمین‌کننده هزینه‌ها تابه‌حال بودم.

استارت فعالیت‌ها از کجا خورده شد؟

من سال 75 فعالیت هنری‌ام را آغاز کردم. بعد از پنج سال یعنی سال 80 فشارها زیاد شد. دلیلش هم این بود که سال 76 آقای خاتمی رئیس‌جمهور شد و من از او حمایت کردم. نگاه‌های بعضی از مسئولان نسبت به من عوض شد و از صداوسیما هم آغاز شد. کسی به من نمی‌گفت که ممنوع‌الکارم، اما کارشکنی‌ها آن‌قدر زیاد بود که نمی‌توانستم کاری کنم. مثلاً در بعضی از شهرها تهیه‌کننده می‌رفت و سالن می‌گرفت برای کنسرت، کلی هزینه می‌شد، یک روز قبل از اجرا یک‌دفعه به ما می‌گفتند فلان ارگان یا سازمان گفته اجازه برگزاری کنسرت ندارید یا اینکه می‌ریختند و توسط عوامل انتظامی جلوی فروش بلیت را می‌گفتند، پوسترها را پاره می‌کردند. این اتفاق در اراک افتاد. در اصفهان جلوی سینما قدس ریختند و گفتند اگر فلانی اینجا کنسرت بدهد، سینما را به آتش می‌کشیم! شرایط خیلی برایم سخت شد و تهیه‌کننده‌ها دیگر ریسک نمی‌کردند به این دلیل می‌دیدند سرمایه‌هایشان از بین می‌رود. این‌طور بود که از سال 80 روند به این صورت بود و از 81 دیگر کار بسته شد و نشد دیگری کاری کنم. یکی دو سال بعد که به ارشاد مراجعه کردم گفتند شما اصلاً مجوز ندارید. کارشکنی‌ها از اواخر دولت آقای خاتمی آغاز شد که دیگر دولت هم‌ دستش بسیار بسته بود. در دوره‌های آقای احمدی‌نژاد و حتی آقای روحانی هم این مسئله ادامه پیدا کرد و تا همین اواخر که توانستم اقدامی کنم. تقریباً می‌توانم بگویم از سال 80-81 دیگر نتوانستم کاری کنم.

رزومه‌تان را که نگاه می‌کنم می‌بینم فعالیت‌های سیاسی زیادی داشتید. فکر نمی‌کنید به این دلیل بوده که این اتفاقات برایتان افتاده است؟

من قبلاً هم گفته‌ام و بازهم می‌گویم؛ من اصلاً آدم سیاسی نبوده و نیستم. اگر قرار بود سیاسی باشم جایگاهم خیلی بهتر از اینکه هست می‌بود. علت اینکه من همیشه ضربه و لطمه خوردم این بوده است که سیاسی نبودم. من اگر به یکی از گروه‌های سیاسی می‌چسبیدم، بالاخره یکی از قدرت‌های سیاسی حاکم باید به من سودی می‌رساندند. شاید همه تصورشان این بود که باید در دوره خاتمی همه‌چیز برای من گلستان شود، درحالی‌که این‌طور نبود و اتفاقات خیلی از مشکلات از همان‌جا آغاز شد. هیچ‌وقت به هیچ گروه و جناح سیاسی وابسته نبودم، اما باورها و تفکراتم شاید بیشتر به جناح اصلاح‌طلب نزدیک بوده است. به همین دلیل شاید فکر می‌کردند من آدم سیاسی هستم درحالی‌که شدیدترین انتقادات را من به همین حزب به‌عنوان یک هنرمند داشتم، به این دلیل که هیچ‌گاه باور به تقسیم‌بندی‌های این شکلی نداشتم. از 14-15 سالگی من خط مش سیاسی خودم را مشخص کرده بودم. نه انقلابی بعد از انقلاب بودم و نه سیاسی به آن مفهومی که وجود دارد. من تحت تاثیر کتاب‌های دکتر شریعتی بودم. او را استاد خودم می‌دانستم و برای او احترام قائل بودم. من از همان دوره فعالیت‌هایم را شروع کردم، یعنی از دبیرستان. بعد از انقلاب هم همه چیز را درواقع بر آرمان‌هایی که به آن‌ها باور داشتم استوار می‌کردم و با آن دید چشم می‌انداختم. بعد از انقلاب هم بر اساس همان تفکرات جلو آمدم. در عرصه هنر من یک باور دارم، این باور همیشه همراهم بوده و حرکاتم نیز بر اساس آن شکل گرفته است. آن باور این بوده است که هنرمند کسی است که همیشه واقعیت‌های جامعه را خوب می‌فهمد و درک می‌کند و باید هم این کار را بکند و بر اساس این درک درستی که از باورهای جامعه پیدا می‌کند، بایستی واقعیت‌های جامعه را به زبان زیبای هنر بیان کند تا بتواند روشنگری کند و آگاهی ببخشد به جامعه. اگر کسی این کار را نکند دیگر هنرمند بودن واقعی ندارد. فقط می‌شود یک خواننده. وزارت ارشاد که من را خواست گفتند فقط تو بخوان و کاری به چیز دیگر نداشته باش. من گفتم خوانندگی و هنرمند بودن که این نیست. من باید دردهای جامعه را بگویم. واقعیت‌های جامعه فقط شیرینی نیست، من باید تلخی را هم بیان کنم. هنرمند باید همه این‌ها را بفهمد و به زبان هنر بیان کند. مثلاً اگر در جامعه‌ای ظلم می‌شود، من باید با زبان هنرم آن ظلم را بیان کنم. اگر این کار را نکنم، خیانت کرده‌ام. من به اعتبار مردم است که حضور دارم و آدم‌بزرگی شده‌ام و جایگاهی دارم و شهرت پیدا کرده‌ام. پس هنرمند به مردم مدیون است. اگر هنرمند مردمش را می‌بیند که زجر می‌کشند و ساکت بنشیند درست نیست. این روزها به سمتی داریم می‌رویم که من خوشم نمی‌آید. قبول دارم که عملکرد برخی از هنرمندان درست نبوده است، اما این روزها تلاش می‌کنند که معنای سلبریتی را خراب کنند، طوری که هنرمندان حق ندارند نسبت به مسائل سیاسی و اجتماعی حرف بزنند. هنرمندان را صاحب‌نظر نمی‌دانند و می‌گویند بازیگر برود بازی‌اش را بکند، خواننده آهنگش را بخواند و... درصورتی‌که هرکدام از آن‌ها می‌توانند تاثیر زیادی در جامعه داشته باشند. هنرمندان باید آگاهی داشته باشند، داخل مردم بروند و دردشان را به شکل درست احساس کنند. اینکه بخواهیم هنرمندان را از این عرصه خارج کنیم غلط است. برای اینکه ما را بکوبند می‌گفتند فلان هنرمند سیاسی است. یک‌بار خاطرم هست به صداوسیما اعتراض کردم که چرا شما نوازنده‌ها را پشت گلدان‌ها پنهان می‌کنید؟ این بی‌احترامی به هنر و نوازندگی او است. او برای خودش شخصیت دارد و سال‌ها تلاش کرده تا توانسته ساز را در دستش بگیرد. اگر نوازنده‌های موسیقی را قبول ندارید و برایتان بی‌مفهوم است، اصلاً آن‌ها را به تلویزیون نیاورید، اما وقتی در هر فرصتی از آن‌ها استفاده می‌کنید، اما سازش را پنهان می‌کنید، خیلی زشت است. این اعتراض من خیلی قدیمی است مربوط به سال 72-73. یکی از دلایلی که با من مشکل داشتند همین بود که من گفتم برنامه‌هایی که من را دعوت می‌کنید تا برایتان پلی بک کنم، نمی‌آیم. وقتی اجازه نمی‌دهید نوازنده‌ام را همراهم بیاورم که زنده اجرا کند، به تلویزیون نمی‌آیم. این اعتراض‌ها که سیاسی نبودند. ما این حرف‌ها را می‌زدیم به این دلیل که می‌خواستیم زبان مردم باشیم و درنهایت بهمان انگ سیاسی بودن زدند. فکر می‌کردم وظیفه‌ام را انجام می‌دادم و انگیزه سیاسی نداشتم.

سال‌ها پیش سفری به آمریکا هم داشتید؟

من سال 56 وارد دانشگاه صنعتی اصفهان شدم. سال دوم دانشگاه به دلیل فعالیت سیاسی توسط ساواک دستگیر شدم و از دانشگاه معلق شدم. به این دلیل که به درس خواندن علاقه داشتم و از دانشگاه هم بیرون شده بودم، تصمیم گرفتم و به آمریکا رفتم. تصمیم بسیار سختی بود به این دلیل که پدر پولداری نداشتم و حقوق بازنشستگی ارتش می‌گرفت. پدرم با مصیبت هزار دلار پول جمع کرد و با همان پول به آمریکا رفتم و در آنجا مشغول به کار در رستوران و پمپ‌بنزین و تدریس خصوصی و ...شدم. در ایران جنگ شد و من نتوانستم طاقت بیاورم و به ایران برگشتم. بلافاصله به بسیج و بعد جبهه رفتم و در تمام دوران جنگ پایم را این‌طرف نگذاشتم. قصه آمریکا رفتن من این بود و 100 واحد هم گذرانده بودم و شاگرد اول کالج شده بودم. بعد هم انقلاب فرهنگی شد و پشت در دانشگاه ماندیم و برای ادامه تحصیلم دوباره به دانشگاه صنعتی اصفهان رفتم.

 چرا همان‌جا نماندید و موسیقی را دنبال نکردید؟

من آن زمان اصلاً وارد عرصه موسیقی نشده بودم. یک‌بار در سن 17 سالگی قبل از انقلاب در اثر تصادف در یک مجلسی از من خواستند بخوانم. یک نفر از عوامل رادیو و تلویزیون خیلی خوشش آمد و خواست که من را وارد عرصه موسیقی کند. آن زمان قسمت نبود. نه من می‌توانستم و نه پدرم راضی بود و سرنوشت این‌طور شد که به‌جای سال 55 سال 75 خواننده شدم.

چطور موسیقی را آموختید و ادامه دادید؟

سال 75 بازهم تصادفی یک نفر می‌خواست ویدئو کلیپی برای ماه رمضان بسازد که مرثیه‌ای برای حضرت علی (ع) بود. آن‌ها دنبال یک خواننده ارزان‌قیمت می‌گشتند که پول زیادی نگیرد و متوقع نباشد. یک نفر من را معرفی کرد. اصلاً  آن تهیه‌کننده را نمی‌شناختم. به من گفت برویم پیش آقای شهبازیان قائم‌مقام مرکز موسیقی صداوسیما. شهبازیان ابتدا اکراه داشت و گفت این‌ که اصلاً خواننده نیست! دوست ما اصرار کرد و شهبازیان یک کاست داد و با پیانو برایم زدند و گفتند برو این شعر را بخوان و ضبط کن بیاورم. آن زمان من رفتم خانه با ضبط‌های قدیمی خواندم، بدون هیچ ساز یا افکتی. کاست را به آقای شهبازیان دادم و او گوش داد و به تهیه‌کننده گفت برایش می‌سازم و اگر نتوانست بخواندهمه هزینه‌ها را از خودش می‌گیرم. قصه ساختش بسیار مفصل است. در استودیو خواندم و شهبازیان واقعاً خوشش آمد و حمایت او بود که دو سه ویدئو کلیپ بسازم و از تلویزیون پخش شد و شروع حرفه‌ای فعالیت‌هایم شکل گرفت.

چرا برای مثلاً دریافت مجوز از این سابقه استفاده نکردید؟

یکی از دلایلی که گفتم من آدم سیاسی نیستم همین است. من اگر می‌خواستم از سوابق این‌گونه استفاده کنم، بهره زیادی می‌بردم. مسئله اینجا است که بدون رودربایستی و رک می‌گویم، من بعد از جنگ با برخی سیاست‌ها و عملکردها موافق نبودم. من از افرادی بودم که در انقلاب حضور داشتم و برخی جوانان امروزی ما را مورد پرس‌وجو قرار می دهند که چرا انقلاب کردید. ما آنچه برایش تلاش کردیم و انقلاب را شکل دادیم، قبول داریم و حالا هم پشیمان نیستیم.

حسین زمان

پنج شش آلبومی که از شما دیدم، هرکدام انگار یک فضای جداگانه دارند درعین‌حال به نظر می‌رسد دنباله هم هستند. به نظر می‌رسد خط مش خاصی را طی می‌کردند. خودتان عمداً این‌طور پیش می‌رفتید یا سهواً صورت می‌گرفت؟

نه. در دوره‌ای که اجازه داشتیم کار کنیم، مجوز فعالیت داشتیم، اما در انتخاب کارها بسیار دست‌وبالمان بسته بود، برای مثال ما می‌خواستیم ارکستر را تنظیم کنیم، این مربوط به دهه 70 است، اجازه سالن را به‌تنهایی نمی‌دادند. این‌قدر به ریز مسائل دست می‌گذاشتند. ترانه‌ها در حال حاضر خیلی ممیزی کمتری می‌خورد، ولی این که هنری‌تر شده‌اند یا ارزشی هست بحث جداگانه دارد و من در موردش خیلی حرف دارم. امروز از واژه‌‌های مثل "عشق" و "آغوش" استفاده می‌شود - یکی از کارهایی که خودم مجوز گرفته‌ام اسمش "حصر آغوش" است، کاری عاشقانه و زیبا که هیچ مشکلی هم از نظر مفهومی ندارد - در حالی که این واژه‌ها آن زمان مجوز نمی‌گرفتند. آن زمان دست ترانه‌سرا بی‌نهایت بسته بود و نمی‌توانست هرچه از دورنش می‌جوشد را بیرون بدهد. آهنگساز هم نمی‌توانست هر آهنگی را سوار برکار کند. تنظیم‌کننده اجازه نداشت هر سازی را با هر تنظیمی بیرون دهد. کارهایی که ما آن دوره بیرون دادیم، برخاسته از همه عوامل موردنظرمان نبود. من شش آلبوم و حدود 10 آهنگ و چیزی نزدیک به 60-70 ترانه دارم. اگر از من بپرسید می‌گویم تنها آلبومی که نزدیک به 80 درصدش خواسته من بود، آلبوم "قصه شب" بود. این آلبوم دوره آقای خاتمی منتشر شد و کمی فشارهای ممیزی رویش کمتر بود. به نظر من بهترین کاری که در کارنامه من هست، همین آلبوم است که مرحوم قیصر امین پور شاعرش بود. این کارها باب میل ما بود. ما در آن دوره چاره‌ای نداشتیم جز اینکه برای حضور داشتن، زیر بار چنین کارهایی می‌رفتیم که موردپسندمان نبود. در مورد کارهای خودم بخصوص آثاری که سروش منتشر کرد بود این وضعیت را داشت. دو سه آلبوم من را سروش منتشر کرد. سروش درون خودش غیر از ارشاد ممیزی جداگانه‌ای هم داشت. دست ما به همین دلایل خیلی بسته می‌شد. اولین آلبومی که از منتشر شد به اسم "شب دل‌تنگی" و اولین آلبومی که از دوستم علیرضا عصار منتشر شد به اسم "کوچ عاشقانه" یا "دل‌شوره" خشایار اعتمادی یا "حسرت" از محمد اصفهانی که همه در یک مقطع زمانی تقریباً بیرون آمدند، دیگر در تاریخ مملکت ما تیراژ فروش آثار موسیقی به‌اندازه آن‌ها نرسید. فروش این آلبوم‌هایی که اسم بردم آن زمان به یک‌ میلیون رسید که بی‌سابقه بود و هنوز در آن حد و اندازه ما فروش نداشته‌ایم. سعی کردیم کارهایی خوبی بیرون بدهیم، ولی دستمان خیلی بسته بود. ما در آن شرایط آلبوم‌ها را کار کردیم. امروز اندکی به لحاظ ممیزی، شرایط بهبودیافته و مجموعه عوامل تولید اثر برای بیرون دادن یک آهنگ خیلی کار سختی ندارد، اما اتفاقی که افتاده این است که ذائقه‌ها بد تربیت شده است، یعنی اگر کار خوب هم بیرون بدهید، متأسفانه شنیده نمی‌شود. اگر اجازه می‌دادند روندی که ما در سال 75 شروع کردیم ادامه پیدا کند، حالا می‌توانستیم نتایج بهتری بگیریم. بازار امروز آشفته شده است و کارهای خوب خیلی شنیده نمی‌شود. اسپانسر من یکی از نگرانی‌هایش این است که کارهای من خیلی بازاری نیست. به من می‌گفتند یکی دو کار بازاری هم انجام بده و من گفتم شرمنده من اصلاً به آن کارها اعتقادی ندارم. مگر می‌شود آدم کاری که به آن اعتقاد ندارد را بخواند؟! من همین فضا را دوست دارم. کسانی که این فضای من را می‌پسندند به کنسرت‌هایم می‌آیند و گوش می‌دهند. آن‌هایی که دوست ندارند به کنسرتم نمی‌آیند، اما همه این‌ها دلیل نمی‌شود که من پا بر اعتقادات هنری خودم بگذارم، به این دلیل که بازار چیز دیگری می‌پسندد!

حسین زمان

 در مقایسه با دوره خودتان و دوره فعلی، کدام دوره را ترجیح می‌دهید؟ سیاست‌ها حالا بهتر است یا قبلاً؟

به نظرم هیچ‌کدام ایده آل نبوده است. آن زمان به این دلیل که ممیزی‌های بی‌حدوحصر و نابه‌جا وجود داشت و دست همه را می‌بست برای اینکه بتوانند کار خوب بیرون دهند. امروز به این دلیل که فضای موسیقی آشفته شده است، کارهای خوب را هم اگر آزاد باشید که انجام دهید، جرأت نمی‌کنید به سمتش بروید، به این دلیل که ممکن است مخاطب نداشته باشد. آن زمان مخاطب برای کارهای خوب خیلی بیشتر بود، امروز با این‌ وجود که تولیدات موسیقی خیلی بالا رفته است، مخاطب برای کار خوب بسیار کمتر است. آن زمان مثلاً سالی پنج تا شش آلبوم از خواننده‌های پاپ عرصه موسیقی منتشر می‌شد. در مورد سنتی اطلاعی ندارم که چیزی بگویم. حالا فکر می‌کنم با این‌ وجود که آمار دقیق ندارم، 150 تا 200 آلبوم منتشر شود، آن‌ هم از خواننده‌هایی که مدعی هستند 256 کنسرت در سال داده‌اند. این نشان می‌دهد وضعیت چگونه است یا ترانه‌سرایی که افتخارش این است که در طول سال توانسته 200 ترانه بگوید یا آهنگسازی که می‌گوید با 50 خواننده امسال کار کرده است. همه این‌ها نشان می‌دهد که کیفیت امروز اصلاً مطرح نیست. خاطرم هست وقتی مرحوم بابک بیات "مسافر" را برای من می‌ساخت و من خدمت او می‌رفتم، می‌گفت قبل از انقلاب برای آنکه ترانه‌ای خلق کنیم، من به‌عنوان آهنگساز، خواننده اثر، ترانه‌سرا و بعضی وقت‌ها حتی تنظیم‌کننده، همه باهم شاید 15 روز می‌رفتیم در یک خانه هم‌خانه می‌شدیم و بعد از یک ماه اثری خلق می‌شد و آن اثر برای خودش وزنی داشت. اعضای گروه‌ها هم‌نفس بودند. امروز ترانه‌سرا یک ترانه می‌گوید و در تلگرام برای خواننده می‌فرستد، خواننده به آهنگساز می‌دهد و آهنگساز دو روز بعد می‌گوید بیا در استودیو ضبطش کن! واقعاً روند همین‌قدر سرعتی خلق می‌شود و رویش کار می‌کنند. برای همین است که ترانه‌های دهه 50 ما زنده هستند و آدم از گوش دادنش لذت می‌برد. تاریخ‌ مصرف آهنگ‌های جدید به دلیل عدم وجود همین ویژگی‌ها زود تمام می‌شود. کسی که 256 کنسرت در یک سال می‌گذارد، دو سال دیگر از عرصه موسیقی حذف می‌شود، به این خاطر که چنین کارهایی بی‌عشق و علاقه و تلاش تولیدشده‌اند و فقط فکر پول بوده‌اند که کنسرت بگذارند و پول به دست آورند. برای آهنگساز مهم نیست خواننده اثر چه کسی است. فقط می‌خواهد پولش را بگیرد و کارش تمام شود. دهه 50 دوران نوجوانی من بود. خاطرم هست آن زمان ما روزها با حسرت و انتظار می‌نشستیم که ببینیم فلان خواننده کی کارش جدیدش به بازار می‌آید؟ پیگیری می‌کردیم خواننده موردعلاقه ما آیا امسال آهنگ جدید خوانده است یا نه و اینکه آلبوم بیرون می‌دهد؟! امروز کنسرت اگر ندهند، آهنگ جدید می‌سازند و پخش می‌کنند.

فکر می‌کنید علت موفقیت نسل شما وجود رقابت سالم بوده است؟ برخلاف امروز که رقابت یا رقابت درست اصلاً وجود ندارد. چقدر این حرف را قبول دارید؟

سال 75 که من، محمد اصفهانی، علیرضا عصار، خشایار اعتمادی و به فاصله چند وقت بعد از ما قاسم افشار، شادمهر عقیلی و... کارمان را شروع کردیم، همه انگار هم‌قسم شده بودیم در موسیقی پاپ کشور انقلاب به پا کنیم. به نظر می‌رسد همه ما بر این باور بودیم موسیقی پاپ در دهه 50 جا مانده و به بعد از انقلاب راه نیافته است. ما می‌خواستیم آن را گسترش دهیم و دو مرتبه به گوش مردم برسانیم. حتی خاطرم هست هماهنگ می‌کردیم فلان کار را نرویم که ضرر نکنیم و... خاطرم هست با آقایان شهبازیان و بابک بیات در مورد اینکه چه اثری بخوانیم و نخوانیم مشورت می‌کردیم و به ما می‌گفتند کدام آهنگ را بخوانیم و کدام را نخوانیم. ما دنبال رقابت نبودیم، دوست داشتیم کارمان بهتر باشد، اما درمجموع می‌خواستیم کمکی به موسیقی کرده باشیم. برای همین به خیلی چیزها پایبند بودیم.

 خودتان را چقدر خط‌شکن یا جاده بازکن دیگران می‌دانید؟

خیلی زیاد. ما اصلاً برای خط‌شکنی وارد این کار شدیم. کسی باور نمی‌کند سال 75 موسیقی پاپ سبک دهه 50 ایران دوباره شکل بگیرد، اما اصلاً هدف ما همین بود. می‌گفتند موسیقی دهه 50 را دوباره زنده کنید و به کشور بیاورید، به این دلیل که وقتی موسیقی این دهه به خارج از ایران همراه خواننده‌هایش کوچ کرد، دیگر بدشکل و شمایل قبلی تولید نشد و اگر هم شد خیلی اندک بود. من هنوز هم اعتقاد دارم موسیقی پاپ دهه 50 ما با موسیقی امروز خیلی فاصله دارد، یعنی هنوز آن دهه خیلی از حالا جلوتر است. اولین کاری که باید می‌کردیم این بود که جلوی کسانی که با این موسیقی مخالف بودند بایستیم. ما کارهایی بیرون دادیم که هیچ انگی نتوانند به آن بچسبانند و هیچ ایرادی به آن وارد نشود. این کار را کردیم و بعد آلبوم‌ها بیرون آمد و خیلی از چیزهایی که ناممکن تصور می شد از بین رفت و همه به این نتیجه رسیدند که بله می‌شود بعد از انقلاب هم موسیقی پاپ کار کرد. امثال آقای شهبازیان به ما کمک کرد به این دلیل که خودش در رادیو و تلویزیون بود. موسیقی پخش شد و مردم شنیدند و اول تعجب می‌کردند که چطور چنین کارهایی از تلویزیون پخش می‌شود. اکثر ما وقتی کارهایمان پخش می‌شد، هم هیجان مردم را برمی‌انگیخت و هم خوب استقبال می‌شد. کارها به این مرحله رسید و ما خواستیم کنسرت برگزار کنیم و واقعاً کار سختی بود، ولی بالاخره ما از جان‌ مایه گذاشتیم. در بعضی از شهرها با پنجه‌بوکس و زنجیر به ما حمله می‌کردند. پوسترهای ما را پاره می‌کردند و کنسرت‌ها را به هم می‌ریختند. امروز نمی‌گویم این شرایط نیست، اما خیلی کمتر شده است. در آن دوره هر جا که می‌خواستیم برویم، با این مشکلات مواجه بودیم و برای رفتن به هر شهری باید پیش‌بینی می‌کردیم که ممکن است خطر جانی برایمان وجود داشته باشد. در نهایت رفتیم اجرا کردیم و طلسم شکسته شد. این خط‌شکنی‌ها وجود داشت. در تهران، اولین کنسرت پاپ بعد از انقلاب را من در فرهنگسرای بهمن، سالن آوینی برگزار کردم. اولین کنسرت موسیقی پاپ در اصفهان را هم من برگزار کردم در سینما قدس. در دانشگاه مشهد، برای اولین بار من اجرا داشتم. در خیلی از شهرها این اتفاق افتاد. دوستان دیگر بعد از آن کم‌کم شروع کردند.

 در سال‌هایی که اجازه کار نداشتید، چقدر فضای موسیقی را دنبال می‌کردید؟

خیلی زیاد. هیچ‌وقت زندگی‌ام از موسیقی دور نشده است. از همان 14-15 سالگی به موسیقی گوش می‌دادم و همه جور موسیقی هم گوش کردم. ذهنم دایرة‌المعارف موسیقی است، از موسیقی سنتی، غربی و... من همیشه همه سبک‌های موسیقی داخلی و خارجی را گوش می‌دادم.

آثار کدام‌یک از خواننده‌های دهه جدید را بیشتر دوست دارید و دنبال می‌کنید؟

من همه آهنگ‌ها را گوش‌داده‌ام. اسم بردن از کار خواننده‌ای که بگویم بهتر و دوست‌تر بوده، شاید حرفه‌ای نباشد، اما در بین آثار مختلف من کارهای خوب زیاد شنیدم، مثلاً برخی آهنگ‌های احسان خواجه‌امیری را دوست دارم و به نظرم واقعاً خوب و قابل دفاع هستند. بعضی از کسانی که سبک متفاوتی داشتند و گروهی کار می‌کردند، مثل گروه چارتار که از آن‌ها خوشم می‌آید. به نظر من تفکری پشت‌کارهایشان وجود داشت. همین حالا هم خواننده خوب کم نیست، اما متأسفانه فضای موسیقی آلوده است و به همین خاطر کارهای خوب آن‌طور که باید شنیده نمی‌شود. موسیقی مملکت ما همانطور که می‌دانید دست دلالان است! از سال‌ها قبل هم همین وضع بوده است. همین حالا بخواهم برای کنسرت از سالنی وقت بگیرم، می‌گویند تمام‌روزها پر است و وقتی بررسی می‌کنم، می‌فهمم همه روزها که طبیعتاً پر نیست. مشخص است که این سالن‌ها را از قبل پیش‌خرید کرده‌اند و هر کس را دوست دارند می‌آورند.

اگر به عقب برگردید، همین روال را در عرصه هنر طی می‌کنید؟

بله. برای اینکه هر کاری در عرصه هنر کردم، به آن اعتقاد داشتم؛ چه زمانی که کارم را شروع کردم و چه زمانی که تولیدات داشتم، پشت اجراهای زنده‌ام همیشه فکر بود. 16 سالی که ممنوع‌الکار شدم، به خاطر اعتقاداتم بود. می‌توانستم کنار بیایم و حرف نزم. شرایط فراهم بود که کار کنم. سال 77 پیشنهاد مسئولیت اجرایی در عرصه موسیقی هم داشتم. نمی‌گویم کجا، اما رده بالایی بود. این ماجرا مربوط به قبل از ممنوع‌الکاری من است. اصلی‌ترین دلیل که آن پیشنهاد را نپذیرفتم این بود که خودم را در آن زمینه صاحب‌نظر نمی‌دانستم. هیچ‌گاه تن به ستایش و فرمایش آقایانی ندادم که در این حوزه حضور داشتند. امیدوارم این حرف‌ها به گوش کسانی که باید، برسد و هنر از حصر در بیاید. ما واقعاً مشکلات عمیق و ریشه‌ای در هنر داریم. دعا می‌کنم کسانی که کارشان این نیست،  دستشان را از این کار بردارند.