سرویس تئاتر هنرآنلاین: کوشش برای نامتعارفنمایی و ارائه نگاه و رویکردی خاص به اجرای یک نمایشنامه، از وظایف یک کارگردان خلاق است و تئاتر بخشی از تحولات ساختاری و نمایشیاش را مدیون چنین نگرهای است، اما این به آن معنا نیست که همه چیز بر دلبخواهیهای شخصی متکی باشد: برای چنین نگاه خلاقانهای هم اصول ایجابی و معینی وجود دارد؛ مثلاً در رابطه با اجراهای مدرن نمیتوان اثری رئالیستی، تاریخی یا "تاریخینما" را فقط از لحاظ شاکله اجرائی و بی آنکه موضوع و حتی ساختار متن انتزاعی و تمثیلی باشد، اجرا کرد؛ چنانچه یک کارگردان به چنین ترفندی متوسل شود، نه تنها مضمون و محتوای اثر، بلکه حتی ژانر آن نیز به شکل متناقضی تغییر میکند و نهایتاً به نفی موضوع، ژانر و ساختار اثر اصلی میانجامد ؛ در کل خود اجرا هم متناقض جلوه میکند. ضمناً ژانرهایی هستند که میتوانند با هم ترکیب شوند، مثل ژانرهای تراژدی و کمدی. در تضاد با این مقوله، ژانرهایی اساساً به نسبتهای زیاد و قابل توجه قابلیت ترکیبی تاثیرگذاری ندارند و اگر همانند ژانرهای مورد ذکر (تراژدی و کمدی) ترکیب شوند، همدیگر را کاملاً نقض میکنند و اجرا باورپذیر از کار در نمیآید، مثل دو ژانر تراژدی و موزیکال؛ در چنین ترکیبی معمولاً دادههای موزیکال بیش از حد، ژانر تراژدی یک اثر را که اساساً متکی و مبتنی بر چنین ژانری هستند، کم اثر و کم رنگ جلوه میدهد.
نمایش "شاه لیر" اثر ویلیام شکسپیر به کارگردانی مسعود دلخواه که هماکنون در سالن اصلی تئاتر شهر اجرا میشود، از لحاظ شکله اجرایی چنین خصوصیاتی دارد.
متن تراژدی شکسپیر همان است، اما بازیگران همه لباسهای امروزی گوناگون به تن دارند و برخی هم روی همان لباس امروزی شمشیر به کمر بستهاند: این خصوصیت نه تنها اجرا را انتزاعی نکرده، بلکه نگرههای کاریکاتوریکی و کولاژگونه وارد اجرا کرده است. در مورد همه اجزاء و عناصر صحنهها چنین نگرشی صدق میکند و در کل، مضمون تراژیک و فاجعه بار اثر تحتالشعاع موزیکال بودن شیوه اجرا قرار گرفته است. نمایش را دیگر نمیتوان به عنوان یک تراژدی ارزیابی کرد؛ صرفاً در ژانر ترکیبی و بسیار متناقض "تراژدی موزیکال" میگنجد که عملاً ژانری باورناپذیر است. این احتمال هم وجود دارد که مسعود دلخواه به غلط و برای خوشامد تماشاگران و رونق گیشه به چنین کاری توسل جسته باشد؛ در هر حال، تراژدی "شاه لیر" کم رنگ و کم اثر شده است و اگر تماشاگران تا آخر اجرا را تحمل میکنند، به سبب متن ساختارمند، دیالوگها و وجوه تماتیک و داستانی اثر شکسپیر است، گرچه کم رنگ شدهاند، اما هنوز جذابیت دارند و لابلای جنبههای کارناوالی (استفاده از گروه نوازندگان دورهگرد که شبیه کولیها هستند، لباسهای امروزی رنگارنگ و گوناگون بازیگران و کاربری ابزارهایی مثل شمشیر، تپانچه، باتوم، دوربین عکاسی، دوربین فیلمبرداری، ضبط صوتهای کوچک، عینک، فندک، وجود یک مصدوم با کیسه سرم، سوت، سیگار، ویلون، تار، دایره زنگی، میکروفون و نیز استفاده نسبی از ماسک و آرایههای ظاهری در تجمعهای گروهی بازیگران) و زیر لعاب موزیکال بودن اجرا که نمایش را در جاهایی حتی به "هجویه" هم کمی نزدیک کرده است، هنوز زیبایی و تاثیرات خود را به طور نسبی آشکار نمودهاند و همانها برای تماشاگر در همان چارچوب محدود و در مقاطعی از اجرا پذیرفتنیاند.
موزیکال بودن اجرا به انسجام و ادامه مرتبط حوادث داستانی نمایشنامه "شاه لیر" آسیب زده و بین آنها وقفه ایجاد کرده است. شاه لیر سوتی به گردن دارد که گاهی برای احضار دیگران مثل یک داور فوتبال سوت میزند: در صحنهای که به شدت از اظهارات "کوردلیا" خشمگین است، با آن به همان منظور ذکر شده سوت میزند و صحنه به طور متناقض و دافعهزائی تا اندازهای کمیک میشود. باید خاطرنشان کرد فضاسازی عینی و حسی از الزامات نمایشهای تاریخی است، چون مابهازاءهای بصری و دراماتیک دارند و همزمان از نظر زیبائی شناختی جزو عناصر جذاب و مضموندار این نوع نمایشها محسوب میشوند. نگاه مدرن به اجرای یک نمایش تاریخی فقط شامل طراحی امروزین لباس و چهره نیست؛ استفاده از چنین ذهنیتهایی، ساختار و مضمون و هر نمایشی را دو یا چندگانه نشان میدهد؛ ضمناً هرگز آن را با شاکله "انتزاعی و تمثیلی" که خصوصیت محوری اجراهای مدرن است، جلوه نمیدهد.
شاه لیر سیگار میکشد و از هفت تیر هم استفاده میکند که اینها هم در راستای همان حرکت متناقض "سوت زدن" او است که با آن هرگز هجویهای تحلیلپذیر هم شکل نمیگیرد، زیرا ذهن تماشاگران را به متن اصلی یا به " شاه لیر اصلی" ارجاع انتقادی نمیدهد. در ارتباط با موارد فوق و تمهیدات صرفاً شخصی و خاص کارگردان باید یادآور شد که تاریخ را ولو به گونهای قراردادی و حتی فرضی ارائه شده باشد، نمیتوان جلوتر آورد؛ تاریخ همیشه سر جای خودش است، فقط میتوان تعابیر و شاکلههای اجرائی ابتکار آمیزی که تغییراتی در متن را هم ایجاب میکند، از آن ارائه داد؛ در چنین حالتی "آدابته کردن هردو مقوله" متن و اجرا ضرورت دارد، نه آنکه تمامیت نسبی متن و محتوا حفظ شود و مقدار نامتعارفی از دادهها و داشتههایی شخصی به آن اضافه شود: این به سنخیت حوادث، ساختار، ژانر و حتی شخصیتپردازی پرسوناژها آسیب میزند. در این اجرا هم چنین عارضههایی مشهود است؛ وقتی پرسوناژی ظاهراً تاریخی است، اما لباس امروزی به تن دارد و شمشیری هم از کمرش آویزان است یا گاهی با تپانچه شلیک میکند، عملاً نوعی "کولاژ موضوعی و اجرائی" ارائه میشود که نه امروزی است و نه تاریخی (همان طور که قبلاً اشاره شد، چون انتقادی آمیخته با وجوه کمیک دربر ندارد، هجویهای تحلیلپذیر هم نیست). زمان، تاریخ و شرایط اجتماعی دوران هم در این که پرسوناژی مثل "شاه لیر" موجودیت تراژیک دارد، دخیلاند و اگر یکی از دیالوگهای خود او را در نمایشنامه اصلی در نظر بگیریم: "طبیعت همیشه برتر از هنر است"، در آن صورت باید شاه لیر ویلیام شکسپیر در زمان طبیعی، تاریخی یا فرضی خود بماند و ما شاه لیرهای متفاوت، متناقض و امروزی زمان خودمان را که به واقعیتهای تاریخی، اجتماعی و سیاسی دوران ما ربط دارند، روی صحنه نشان بدهیم.
طراحی صحنه در چند پلکان و پردههای زیاد از سقف آویخته، خلاصه میشود و همین اجرای نمایش "شاه لیر" اثر ویلیلم شکسپیر به کارگردانی مسعود دلخواه را به یک "تمرین نهائی قبل از اجرا" شبیه کرده است. تنها ویژگی و جذابیت اجرایی نمایش، بازی خوب و زیبای برخی از بازیگران نقشهای اصلی است که جذابیتهای محتوایی، داستانی و نیز زیبایی دیالوگهای نمایشنامه شکسپیر در آن بسیار دخیل است و باید آنها را مکمل بازی بازیگران و دخیل در مقبولیت آنان به حساب آورد.
نمایشنامه اصلی "شکسپیر" صحنههای بیرونی زیادی دارد، اما اینجا گویی همه چیز در یک یا دو مکان میگذرد. در صحنهای که از ابزار حداقلی میزها و اشیاء روی آن به منظور پذیرائی احتمالی از شاه لیر و تعدادی از همراهانش تدارک دیده شده، صحنه "تا حدی" شاکله نمایش پیدا کرده است. دو ساعت آغازین اجرا، سه ساعت به نظر میرسد و این در مورد دو ساعت دوم هم صدق میکند که نشانگر خستهکنندگی و ملالآوری اجراست؛ عملاً ثابت میشود که یک اجرای طولانی را نباید طولانیتر کرد. ترانههائی هم که همراه موسیقی، به زبان فارسی و به منظور موزیکال کردن اجرا ارائه شده، چیز محتوا داری به نمایش نیفزوده و آشکارا نامتجانس و عاری از سنخیتاند؛ این دادهها حتی به رغم محتوای عمیق، انسانی و تفکرزای اثر شکسپیر، نمایش را اجرایی غیرجدی نمایاندهاند.
در این نمایش بین دو مقوله "تاریخ" و "تم" یک تعلیق تحلیل نشدنی ایجاد شده و در کل، از لحاظ کیفیت اجرا، به نمایشنامهای حداکثری، نگاهی حداقلی شده است.
کارگردان از فضای داخل سالن برای ورود بازیگران استفاده میکند؛ اما آنچه روی صحنه به نمایش درمیآید، از نظر کارگردانی صرفاً با پیشبرد داشتهها و ذهنیتهای شخصی از داستان نمایشنامه شکسپیر و همزمان با نگاه سلیقهای و نهایتاً زایل شدن انسجام محتوائی، ساختاری و همزمان تغییر ژانر اثر اصلی اجرا میشود و اثری فاخر و غنی از دادهها و داشتههای اخلاقی، انسانی، تاریخی، حتی فلسفی و تلویحاً سیاسی و اجتماعی، که روشنگرانه و روشنفکرانه است، جای خود را به رغم تراژدی بودنش، به نمایشی کارناوالی با ترکیبی از تراژدی و ژانر موزیکال داده است؛ این خصوصیت در کل، بنمایههای عمیق و انسانی اثر را کم رنگ و به طور نسبی دور از ذهن کرده و در نتیجه، اجرا واقعاً ملالآور شده است.