سرویس تئاتر هنرآنلاین: "موضوع " به خودی خود به هیچ اثر ادبی و هنری شکل نمی‌دهد، مگر آن‌که طراحی و ساختاردهی شود و در آن همه عناصر الزامی  و ساختاری به کار گرفته شوند، طوری که حوادث و موقعیت‌های گره‌دار تعلیق‌آمیز و تاویل‌دار در آن شکل بگیرد ؛ ضمن آن‌که همه چیز به گونه‌ای روایی و داستانی پیش برود.  بدیهی است  در چنین ساختار معمول، ساده و شناخته شده‌ای ضرورتاً شیوه دیالوگ‌نویسی‌ها طی روند ادامه‌دار موضوع، تعیین‌کننده است؛ ضمن آن‌که غایت‌مندی و نتیجه‌گیری مستقیم یا غیرمستقیم که همه چیز اساساً به خاطر آن آغاز می‌شود، بسیار اهمیت دارد. در این رابطه معمولاً نویسندگان توانمند و فرزانه به الزامات هنرمندانه و خلاقانه‌ای، از جمله استفاده نشانه‌وار و تاویل‌زا، از عناصر ساختاری اثر هم توجه خاصی دارند.

نمایشواره "مودیلیانی" به نویسندگی احسان بدخشان و مهسان عطائی و کارگردانی علیرضا یزدانی که هم اکنون در خانه نمایش اجرا می‌شود، تماماً در تاکید بر نوع موضوع خلاصه می‌شود و توجهی به ساختاردهی و چگونگی پردازش نمایشی و دراماتیک آن نشده است؛ همه چیز در یک محفل خلاصه می‌شود که چگونگی شکل‌گیری آن از این قرار است: "ژان" همسر "مودیلیانی" در گوشه یک کافه گالری سر بر میز می‌گذارد و ظاهراً به خواب می‌رود؛ یکی از بازیگران به‌گونه‌ای خطابی اظهار می‌کند: "او خوابیده و ماها (بقیه پرسوناژها) همه در خواب او نقش بازی می‌کنیم. ژان در ذهنش خاطره بازی می‌کند"؛ گویی از نظر نویسندگان متن، مقوله خواب و رؤیا ترکیبی رئالیستی دارد، در حالی که خواب دیدن پر از آمیزه‌های "سور رئالیستی" است. با آمدن دو نقاش، یعنی مودیلیانی و  پیکاسو  و متعاقباً همسر پیکاسو و نیز پدر "ژان" که ظاهراً یک پدر روحانی است و از قبل سر و روی خود را پوشانده و در گوشه کافه نشسته، جمع آن‌ها در کافه کامل می‌شود. طی ادامه اجرا معلوم می‌شود چشم "پیکاسو" که همسر خودش هم جزو جمع  است، دنبال همسر مودیلیانی است و در ادامه، روی عیش‌طلبی پیکاسو تاکید می‌شود. به طور جنبی به بچه نامشروع هم اشاره شده، زیرا همسر مودیلیانی( ژان) آبستن است. مجادلاتی هم بین  پدر روحانی و ژان که در حقیقت دخترش است، صورت می‌گیرد.

اجرا با گفت‌وگوهای معمولی و گاه تلویحی و مبهم تا آخر ادامه می‌یابد و بر روی صحنه حادثه‌ای نمایشی و دراماتیک رخ نمی‌دهد، جز آن‌که یک طبال به همراه زنی بزک کرده وارد کافه می‌شوند و زن هم به خواب و رویای "ژان" اشاره می‌کند؛ او هم جمله مبهم مورد تاکید واقع شده را می‌گوید، مبنی بر آن‌که همه در ذهن "ژان" هستند و نقشی دارند در خاطره بازی‌های او (!؟) با توجه به موارد ذکر شده اساساً چیزی به نام داستان و یا تاکید  بر یک موقعیت کنش‌زا و دراماتیک که به تعمق، تاویل و تهییج بینجامد، مطرح نمی‌شود؛ نویسندگان این اجرا صرفاً محفل و موضوع آن را با نگاهی گذرا و سطحی به توصیف درمی‌آورند. غایت‌مندی معین و مهمی در اجرا نیست و نمی‌توان آن را نمایش به حساب آورد: عملاً صحنه‌ای ادامه‌دار و بی‌سرانجام به شمار می‌رود که اطلاعاتی اندک و خبری در مورد روابط خصوصی چند نقاش و همسران‌شان به مخاطب می‌دهد: کلاً از لحاظ "چیستی" و "کارکرد اجرایی" در چارچوب یک گزارش صحنه‌ای و بصری محدود می‌گنجد. موضوع با آن که ظاهراً به پرسوناژهای پیکاسو و  مودیلیانی بیشتر از بقیه مربوط می‌شود، اما حتی خود آن‌ها خیلی عمیق  و کنش‌زا، درگیر ماجرا نشان داده نشده‌اند.   

نکته حائز اهمیتی را باید یادآور شد: نویسندگان این اجرای تک‌صحنه‌ای عملاً "خارجی‌نویس" محسوب می‌شوند، زیرا توجهی به موضوعات  جامعه ایرانی خودشان نداشته‌اند؛ معمولاً اگر کارگردانی به موضوعات و نمایشنامه‌های خارجی علاقمند باشد، یکی از نمایشنامه‌های ترجمه شده ساختارمند و زیبا را انتخاب می‌کند که فواید و ویژگی‌های محتوایی ارزشمند و نتیجه بخشی هم برای تماشاگران داشته باشد.

دیالوگ‌ها با محفل و نوع آدم‌ها که هنرمند هستند یا به گونه‌ای به هنرمندان مربوط می‌شوند، تناسب و هم‌خوانی ندارند؛ در جاهایی بسیار معمولی و ساده‌اند و در جاهایی تلویحی و نیز مبهم‌اند، ضمن آن‌که گاهی اساساً به موضوع اجرا ربط ندارند: "الان من خوابیده‌ام؛ همه ما خوابیده‌ایم"، یکی می‌گوید: "چه کار باید کرد؟" دیگری در جواب اظهار می‌دارد: "باید خوابید، باید چشم‌ها را بست و خوابید؟" این در شرایطی است که هیچ بن‌مایه موضوعی اجتماعی، روانشناختی یا جامعه‌شناختی که توجیه‌گر این دیالوگ‌ها باشد، مطرح نشده و فقط قبلاً به شکل گذرا  به شروع و پایان جنگ اشاره شده است.   

طراحی صحنه و دکور خیلی خوب انجام شده و به این ویژگی باید طراحی سنجیده و هوشمندانه چهره‌پردازی و لباس را هم افزود. نور کاربری  معمول خود را داراست. موسیقی با یک هماهنگی نسبی اجرا را همراهی می‌کند. بازیگری که در نقش پدر "ژان" ظاهر می‌شود و بازیگر زنی که  نقش خود "ژان" را ایفا می‌کند، بازی‌های خوبی ارائه می‌دهند. کیفیت بازیگری سایر بازیگران نسبی است: گاهی خوب و در جاهایی هم ضعیف جلوه کرده‌اند: ارزیابی نوع بازی بازیگران صرفاً با توجه به شخصیت هنری نقاشان شناخته شده (پیکاسو و مودیلیانی) و همسران چنین هنرمندانی در قالب یک قیاس نسبی برون اجرایی انجام شده، وگرنه در اجرا آدم‌های نمایش شخصیت‌پردازی نمی‌شوند و پرسوناژی شکل نمی‌گیرد، چون داستانی در بین نیست. شخصیت محوری این نمایشواره تک‌ صحنه‌ای "پیکاسو" است، اما عنوان  نمایش به "مودیلیانی" اختصاص یافته که نقش و سهم حضوری تعیین‌کننده‌ای ندارد.

کارگردانی این اجرای کوتاه و گزارشی در کل نسبتاً خوب انجام شده است؛ عوارض اشاره شده، به متن و همزمان به اشتباه عیان کارگردان در انتخاب چنین موضوع و متنی ارتباط دارد.

 به عنوان "دریافت نهایی و کلی" باید گفت که متن نمایشواره تک صحنه‌ای و حدوداً پنجاه دقیقه‌ای "مودیلیانی" به  کارگردانی علیرضا یزدانی به علت فقدان ساختار دراماتیک و عدم ارائه موضوعی مهم، نمایشنامه تلقی نمی‌شود؛ آنچه به اجرا در آمده، عملاً خصوصیات "گزارش نمایشی و صحنه‌ای" یک موضوع خبری را دارد.