سرویس تئاتر هنرآنلاین: "گوریل" برداشتی از گوریل پشمالوی یوجین اونیل است که مهدی رضایی خواسته در این نگرش به شاهکار نمایشی جهان توش و توان خود را متمرکزتر کند بر آنچه که از پس‌اش برخواهد آمد. شاید این رفتار یا نوع برخورد با یک اثر ادبی شناخته شده، همیشه هم شایسته نباشد چون دراماتورژی کاری است سخت و تقریبا نشدنی؛ یعنی باری به هر جهت نیست و هر کسی نمی‌تواند خود را دراماتورژ یا اقتباس‌گر بداند و یا ضرورت‌های این اقتباس‌گری را نداند و در کل نتواند مراد دلش را از این بازنگری و بازآفرینی به صحنه بیاورد.

شوربختانه در ایران ما بر اکثر دراماتورژی‌ها و اقتباس‌ها این نقد وارد هست که به آنچه باید برسند نرسیده‌اند و یا آنچه انجام شده خیلی دور یا دور هست از اصل مطلب و حتی دراماتورژی نیز نه تنها ارزش افزوده فرهنگی نیست که در مدار کژروی‌ها دچار اشکالات عدیده شده است و حالا این دیگر کمابیش هست مگر آن‌هایی که دراماتورژی را بر اساس اصل مطلب یا همان شاهکار ادبی و نمایشی انجام داده باشند و یا اقتباس بر اساس یک رمان یا داستان کوتاه صورت گرفته باشد که هدف عمده نیز بیشتر ضمن وفاداری به اصل مطلب دراماتیزه کردن آن بوده است.

در این جستاری که تاکیدش بر ساختارگرایی است به دنبال بیان شدن‌ها و نشدن‌هایی هستیم که یک کارگردان می‌خواهد به دلخواه خودش استنباطش را در صور ممکن در کلیت اجرایش، تزریق کند اما اصالت‌های متن یوجین اونیل سدی است که در جاهایی بیرون می‌زند از توش و توان این هنرمند جوان که شاید ناکام ماندش را در این رویارویی با یک متن قلدر نمایان می‌سازد.

کارگردانی

مهدی رضایی پیش از این نیز، نمایش‌های «شب بیست‌ویکم»، «گُمستان»، «فریدون»، «بی‌مرگی»، «انواع مرغابی» و «تیمون آتنی» را به اجرا درآورده است که نگارنده نیز برخی از آنها را دیده و درباره‌‌شان یا نقد حضوری و گروهی انجام داده است، بنابراین در بررسی و نقد "گوریل" دارد به یک جمع‌بندی می‌رسد که شاید برای این کارگردان که اصرار بر بودن دارد و خواه ناخواه نیز دارد توان کار کردن را می‌یابد، مفید واقع شود.

مهدی رضایی کارگردانی است که در "گوریل" نسبت به کارهای پیشین‌اش کارگردان‌تر شده است، اما نسبت به آنچه در کارگردانی انتظار می‌رود هنوز باید که بسیار دقیق‌تر شود. کارگردان‌تر شده است چون دیگر می‌داند باید هدف­مندانه­‌تر در صحنه حاضر باشد و در مقام کارگردان باید که بر شیوه‌ها و الگوهای اجرایی تسلط داشته باشد و بر پایه یک اصول درست خودآزمایی کند. در ایران ما هنوز بسیاری هستند بی‌آنکه بدانند دارند ادای کارگردانی را در می‌آورند. در حالی‌که کارگردانی هم هنر است و هم دانش و آگاهی است و هم مدیریت است و هم خیلی چیزهای دیگر... دقیقا همین کار را ناممکن می‌سازد و این درست برخلاف بازیگری است که کافی است استعداد داشته باشی و از درون بازی‌ات بجوشد... کارگردان همه کاره و همه فن حریف است و باید که با شناخت از متن (ادبیات و تفکر)، بازیگری (احساسات، عواطف، آناتومی، روان‌شناسی و...)، وجوه تجسمی (صحنه، لباس، نور، چهره‌آرایی) و شنیداری (صدا و افکت، موسیقی، ضرباهنگ و هماهنگی) بتواند کارگردانی کند؛ تازه اینها هرکدام پیش شرط‌های مفصل خود را دارد و بر اینها باید مطالعات گسترده و مدیریت را نیز افزود. همین دانش حداقلی است که کارگردان‌های ما را از کارگردان شدن به معنای درست و دقیقش بازمی‌دارد و این تازه دلیلی می‌شود که از نقد شدن پرهیز کنند و در واقع جایگاه واقعی خود را به ازای هر اجرای‌شان نیابند. مهدی رضایی همین که مسیر رو به رشدی را دارد می‌گذارند و همین که همواره بر نقد شدن آثارش دارد تاکید می‌کند بنابراین دارد راه درست و در عین حال سخت و ناهموار را برای کار کردن در تئاتر می‌گذراند.

خوانشی متفاوت

"گوریل" برداشتی از "گوریل پشمالو" هست، مهدی رضایی، در این اجرا با خوانش اقتباسی مدرن و نگاهی متفاوت (در فرم و محتوا) به این اثر دراماتیک شاخص جهان، آن را نگاشته است. شاید اشکال رضایی این باشد که نویسنده نیست و بر دراماتورژی و اقتباس آگاهی و تسلط ندارد وگرنه خیلی بهتر از اینها می‌توانست مقصود خود را از آن متن ناب و بی‌همتا خوشه‌چینی کند.

با آنکه رضایی در همان چهارچوب متن اونیل دارد مسیر را می‌یابد اما باز هم نقص‌های کلی در این اقتباس موج می‌زند که ناشی از عدم درک حداکثری از این متن پیچیده و ژرف است... شاید هم مدل بازیگری چنین سوءتفاهمی را برمی‌انگیزد و شاید در جاهایی عناصر اجرایی با کلیت آن هم‌خوانی ندارد و ما نمی‌دانیم چرا باید این بازیگران این طور رفتار کنند؟! اشاره‌ام از ابتدا گوریل شدن آنهاست چون در متن اصلی اونیل این استحاله شدن مبنایش تدریجی است و در این میان فقط، ینک دارد میدان‌داری می‌کند. ینک هست که می‌پندارد از بقیه بهتر و قدرت‌مندتر است چون به آن کشتی با عظمت دارد در آتشگاهش آتش می‌دهد برای حرکت کردن... ینک است که نیروی مقابله با همه‌کس و همه چیز را دارد و می‌خواهد انقلابی در جهان زحمت‌کشان ایجاد کند بی‌آنکه بداند همۀ اینها توهمی بیش نیست و حتی او در متن اونیل می‌پندارد که گوریل است و در پایان ماجراجویی‌هایش پس از آزادی از زندان، به باغ وحش می‌رود و به سراغ یک گوریل بزرگ می‌رود اما به دست همان گوریل استخوان‌هایش می‌شکند و له و لورده تن به مُردن می‌دهد....

 اما در اجرای مهدی رضایی، از ابتدا بازیگران حالت گوریل را به خود می‌گیرند و همه آنها چنین شده‌اند... در حالی‌که در متن اصلی، ینک باید چنین شود چون متمایز است از دیگر شخصیت‌ها... بنابراین تا اینجا تحلیل هم‌خوانی ندارد با اصل مطلب که متن یوجین اونیل هست. اگر هم رضایی به دنبال بیان اندیشه تازه‌ای است، بازهم ناموفق می‌نماید چون در این استحاله جمعی تناقضی به چشم می‌آید که پاسخگوی آنچه باید نیست، اگر کارگران آتشگاه کشتی هم گوریل شده‌اند، باید راه و روش و عقوبتی مثل ینک داشته باشند نه اینکه بخواهند زیر بیرق آن خانم ثروتمند بروند و نقاب بر چهره بزنند.

از سوی دیگر بر اقتدار میلدر داگلاس، دختری از خانواده ثروتمند و ضد قهرمانی که مقابل ینک می‌ایستد، افزوده شده است در حالی‌که آن دختر در ابتدا با ترس و لرز پا به آتشگاه کشتی و در میان آتشگران می‌گذارد و در ادامه خود را بر ینک غالب می‌کند چون نمی‌خواهد تحت سیطره‌اش واقع شود. شاید یک جای دیگر نیز استفاده از ماسک باشد که نمی‌تواند برای این نمایش مساله‌ای را مطرح کند چون دو رویی و بریدن از ینک نمی‌تواند یک مساله عمده در این نمایش باشد و در واقع بیشتر تک‌سویه‌گی و توهم ینک است که باید محور اصلی این متن و اجرا باشد. مردی که دچار بحران هویت است و به اشتباه خود را همتراز با یک گوریل می‌پندارد اما مثل گوریل در معنای حقیقی کلمه نیست. در نمایشنامه "گوریل پشمالو" آن‌چه بیش از همه مورد توجه است، فقدان روابط انسانی و بحران در هویت فردی و عدم تعلق است. کاراکتر ینک؛ منحصر به نیروی عضلانی است، در واقع یدی است. نماینده‌ای از انسان تراژیک مدرن امروزی است و بزرگ‌ترین دغدغه‌اش، بحران در هویت فردی و عدم تعلق است. ینک نیروی جسمانی بدون تعقل دارد. او قلابی دارد که به او احساس تعلق می‌دهد و با از دست دادنش انگار هویتیش را از دست داده و مدام دنبال هویت می‌گردد، به یک کلیسا پناه می‌برد و جالب اینجاست، مردم کلیسا حتی او را نمی‌بینند. ینک در جامعه هم دنبال هویت است ولی حتی در زندان هم جایی ندارد و مرگ تنها جایی‌ست که او را جذب می‌کند.

از سوی دیگر بازیگری که برای این نقش انتخاب شده، به لحاظ فیزیک برخوردار از حال و هوای یک آدم شبیه‌تر به گوریل نیست و درواقع فیزیکش بیانگر این شباهت نخواهد بود، چون گوریل بسیار درشت‌تر و پر قدرت‌تر می‌نمایند تا اینکه مردی در قامت معمولی و متوسط بخواهد چنین حیوانی را نمایان سازد.

استفاده از ماسک به لحاظ درک معنایی از این کارگران چندان جالب نمی‌نمایند هر چند تکنیک استفاده از ماسک می‌تواند بسیار زیبا و کارآمد باشد.

ماسک و ژانر

"گوریل پشمالو" اونیل یک تراژدی است که در آن لحظات طنز نیز ملاحظه می‌شود چون مردان آتشکار برای گریز از خستگی‌ها گاهی دچار مسخرگی‌ها مرسوم در محیط‌های کار مردانه می‌شوند و نفوذ آن دختر جوان نیز چنین چیزی را بیشتر رقم می‌زند.

اما در نمایش "گوریل"، مهدی رضایی دارد در میان رئالیسم و سورئالیسم اجرایش را پیش می‌برد... شاید نمی‌خواسته دلبسته اکسپرسیونیسم حاکم بر متن اونیل باشد و همه چیز را در یک بستر دوگانه خاص خویش می‌خواهد روایت کند و حضور ماسک و عروسک هم می‌تواند بر فانتزی‌ها و خیال‌انگیزی‌های سورئالیسم تاکید کرده باشد و ما را از رئالیسم دور کند.

‌ ماسک در زبان فارسی به معانی صورتک، صورت کردن، نقاشی کردن، صورت بازی، صورت و نقاب به کار می‌رود. ریشۀ واژه‌ "ماسک" در زبان انگلیسی از واژه‌ عربی «مسخره» به معنای مضحک و خنده‌دار می‌آید. بیضایی نیز در نمایش در ایران می‌نویسد: شاردن جهانگرد فرانسوی که بازی‌های «مسخره‌چی‌ها» یا «مسخره‌بازان» معروف به «کل عنایت» را در ایران دیده بود، تصور می‌کرد که واژه ماسک از واژه‌ مسخره می‌آید.

به هر روی بدیهی است که ماسک برای پوشاندن صورت است و نشانۀ تغییر کردن هست و در این نمایش نیز مردان ماسک بر صورت می‌زنند و با آن دختر جوان پاسور بازی می‌کنند و دیگر وابستگی‌ای به ینک ندارند. شاید این بریدن و دور شدن با همان صورت‌های واقعی و بدون شرمناک بودن بتواند تاثیر بیشتر بر تماشاگر بگذارد چون در اینجا خود واقعیت اندوهناک است.

اما در نمایش "گوریل" در صحنه مواجهه میلدر داگلاس با عمه‌اش به شیوه بازی در بازی دختر و یک عروسک با هم مواجهه می‌شوند که عروسک نمایانگر عمه است و دختر صدای خود و عمه را درمی‌آورد و یک بازی‌دهنده که ماسک بر چهره دارد، عروسک عمه را به بازی می‌گیرد. شاید این تصنع در زمینه بسترسازی اجرا مناسبت بیشتری بیابد و بتواند مواجهه ینک را در برابر او بهتر نمایان کند، چون این دو از دو بستر متفاوت طبقاتی بسیار پایین و بالا می‌آیند. یکی مثل ینک در طبقه پایین و درمانده است و دیگری در ناز و نعمت به سر می‌برد و به نوعی دارد بر جهان پیرامونش فرمانروایی می‌کند.  

به هر روی، رضایی شیوه خود را دارد و در جاهایی نیز موفق است چنانچه رئالیسم جانکاه او در دقایقی روابط مردان آتشکار را با همه خشونت ممکن بر ما آشکار می‌کند.

پایانه متفاوت

ماهیتِ اعتراض به سرمایه‌داری و بی‌عدالتیِ اقتصادی، تنها وجه درونی کاملاً مشترک این اثر نمایشی با نمایشنامه "گوریل پشمالو" یوجین اونیل است. البته این مساله در پایان به درستی نمایان می‌شود، یعنی پایان‌بندی نمایش مهدی رضایی با همه تفاوتی که با متن اونیل دارد، اما در نوع خودش نیز می‌تواند قابل پذیرش باشد چون در آن ینک از یک مکعب بیرون می‌آید و تابع اوامر دختری است که بر بلندای این صندوق دارد قدرت‌نمایی می‌کند.

مهدی رضایی می‌خواهد که کارگردان باشد و یقینا هم هست اما او هم هنوز در راه و مسیر آموزش دیدن هست و این امر طبیعی است چون همه این طی طریق را دارند و زمانی سلوک‌شان به ساحت‌های روشنگری می‌رسد که دیگر با چشم‌انداز روشنی رودررو می‌شوند.

این اثر نمایشی، حاصلِ کارِ کارگاهی در کنار پژوهش و پرورش در کارگاه اشتراک به سرپرستیِ مهدی رضایی بوده و همین خود می‌تواند دیباچه‌ای برای پذیرش اولیه این کار باشد. به هر تقدیر این بازیگران خیلی تمرین کرده‌اند که می‌توانند همدیگر را در طول اجرا بیابند و بده بستانی درست نیز نسبت به همدیگر داشته باشند و دعواها و مرافعه‌های‌شان معنا بیابد و بدانیم که ریشه این اختلافات دقیقا کجاست.

 

منابع:

اسمعیل زادگان، یاسمن. نمایشنامه گوریل پشمالو نوشته‌ی یوجین اونیل، فاجعه ای به نام انسان، نت نوشت، 16 تیر 1397.

الر، جک دیوید. کاربردهای مناسکی ماسک ها، بدن، و ابزارها و اشیاء، ترجمه ی جبار رحمانی، سایت انسان شناسی و فرهنگ.

بیضایی، بهرام. 1383. نمایش در ایران. تهران: انتشارات روشنگران و مطالعات زنان.

یزدانی، کیقباد. 1392. ماسک در ایران- از ایران چه می‌دانیم؟ /112. چاپ اول، تهران: دفتر پژوهش‌های فرهنگ.