سرویس تئاتر هنرآنلاین: مهم‌ترین نمایشنامه‌ها معمولاً آن‌هایی هستند که به موضوعات بنیادین و بسیار تاًثیرگذار اجتماعی که در زندگی بشر مؤثر و یا دغدغه‌زا هستند، می‌پردازند؛ این ویژگی به خودی خود چرایی انتخاب موضوع و تاثیرات آن بر ذهن و روان تماشاگران را به اثبات می‌رساند و عملاً به دلیل خاص و متمایز بودنش و نیز ارتباط و بستگی انکارناپذیرش به موقعیت، شرایط و سرنوشت انسان‌ها جایی برای بی‌تفاوتی باقی نمی‌گذارد.

مارتین مک دونا نویسنده ایرلندی در اغلب آثارش، همواره رویکردی نامتعارف، شخصی و خاص به موضوعاتی دارد که نویسندگان دیگر کمتر به آن صورتی که او می‌بیند، آن را ارائه می‌دهند؛ به همین دلیل آثارش معمولاً تاویل‌دار و نمایشی‌اند؛ در این رابطه نمایشنامه "غرب مغموم " هم که بر اساس آن نمایش "آدم کش" با حذف و تغییراتی نسبی شکل گرفته، نشانگر نگاه خاص او به اضمحلال و استحاله برخی ارزش‌های مهم در فرد و جامعه غرب است.

درام مذهبی اجتماعی و انتقادی "آدم‌کش" به کارگردانی زری اماد که هم‌اکنون در سالن ناظرزاده کرمانی از مجموعه سالن‌های تئاتر ایرانشهر اجرا می‌شود، به کمرنگ شدن و حتی زوال ارزش‌های مذهبی، اخلاقی و اعتقادات انسانی می‌پردازد و همزمان الگویی تلمیحی، قرینه‌وار و امروزینی از قصه "هابیل و قابیل" هم ارائه می‌دهد. این نمایش در کل نشان می‌دهد که در اثر اصلی و اولیه (نمایشنامه غرب مغموم) نشانه‌هایی از "هجویه" هم  وجود داشته که در اجرای فعلی کمتر شده و زری اماد شاکله جدی‌تری به موضوع داده است.

ماجرا در کلیسا رخ می‌دهد و کشیش که سراپا سیاهپوش است، به شکل متناقض و پارادوکس داری بسیار دائم‌الخمرتر از دیگران است؛ او در همان حال اغلب به ناتوانی و بی‌اهمیتی خودش اشاره می‌کند و به طور بسیار متناقضی با گناهکاران هم پیاله شده: کسی که با او به شرب و وصف‌الحال مشغول است به هیچ چیز اعتقاد ندارد، قبلاً پدر خودش را کشته و حالا با برادرش هم وضعیتی شبیه "هابیل و قابیل" دارد؛ با این تفاوت که حالا دیگر هر دو برادر "قابیل" اند؛ آن‌ها دائم در حال مستی و کشمکش و دعوا هستند؛ همدیگر را به کشتن تهدید می‌کنند؛ یکی از این برادران هنجارها و رفتارهای زنانه دارد: یعنی وضعیت آن‌ها به مراتب زشت‌تر، هنجار گسیخته‌تر و بسیار بدتر از موقعیت "هابیل و قابیل" است. کشیش با چنین افرادی معاشرت می‌کند. هدف مارتین مک دونا در اصل نشان دادن بی‌بند و باری و بی‌اعتقادی کشیش‌ها و مراجع مذهبی است، با این تعبیر که خود چنین مدعیانی بیش از بقیه مردم نیاز به نجات و هدایت دارند و جامعه به علت بی‌اعتقادی آنان به مسیحیت و کم‌توجهی به مذهب، عملاً عاری از هرگونه هنجار اخلاقی و انسانی شده است. به تناقضاتی هم که در خود مذهب وجود دارد، اشاره شده است؛ یکی از پرسوناژها صراحتاً به دیگری می‌گوید: "هرغلطی می‌خوای  بکن، ولی  بعدش  توبه  کن! همین!  بعدش می‌ری بهشت! "

  در آخر نمایش کشیش با سرخودگی و مستی به طور کلی کلیسا را ترک می‌کند و به شکل متناقضی نامه‌ای هدایت‌گرانه و روشن‌گرانه هم برای دیگران بجا می‌گذارد: گویی او هم همانند پرسوناژ دیگری که قبلاً به قصد خودکشی در دریا، کلیسا را رها کرده بود، به منظور خودکشی کلیسا را  ترک می‌کند؛ او قبلاً بارها در حالت مستی در دیالوگ‌هایش می‌گوید که نه او به کشیش شباهت دارد و نه آن مکان به کلیسا.

هم عرض با این بی‌اعتقادی‌ها در برخی صحنه‌ها با استفاده بجا از "کنتراست"، خود مسیح به گونه‌ای تمثیلی با لباسی سراپا سفید نشان داده می‌شود؛ او همه را با استناد به نوشته‌های انجیل به راستی، روشنایی و رستگاری دعوت می‌کند؛ مارتین مک دونا با این کار عملاً وضعیت اجتماعی تراژیک زمان فعلی را با شکل مطلوب و غیر تراژیک آن به  قیاس در می‌آورد و بارقه‌ای از امید به جای می‌گذارد.

همه پرسوناژهای مرد نمایش دو به دو با هم متناقض‌اند: کشیش سیاهپوش دائم الخمر در تقابل با مسیح سفید جامه و هدایت‌گر، دو برادری که دائم با هم در کشمکش و جدال‌اند و چیزی به نام برادری برای‌شان بی‌معناست. تنها زنی هم که در نمایش حضور دارد، خواسته و ناخواسته عاملی برای تشدید همه این تناقض‌هاست.

طراحی صحنه که توسط خود کارگردان انجام شده، بر اساس ذهنیت‌های قراردادی شکل گرفته و تقریباً شباهت‌هایی به کلیسا دارد، اما از محراب و جایگاه اختصاصی کشیش نشانی نیست. ضمناً استفاده از حروف انگلیسی در نمایشی که به زبان فارسی اجرا می‌شود، مناسبتی ندارد و حتی نشانه‌واری یک مضمون خاص را القاء نمی‌کند. طراحی لباس‌ها، مخصوصاً تضاد کامل رنگ لباس کشیش و ردای مسیح، توسط کوروش مرادتهرانی خوب و اصولی انجام شده است. طراحی نور حمیدرضا جلالی نیز به تناسب موقعیت‌ها و تاکیدات نسبی که استفاده از هر دو نوع نور رها و نور موضعی را ایجاب کرده، نسبتاً پذیرفتنی است. انتخاب و بهره‌گیری از موسیقی کلیسایی و غیرکلیسایی به تناسب وجوه تماتیک صحنه‌های  مربوطه، خوب و ستودنی است.

بازی بازیگران، مخصوصاً بازی اتابک نادری در نقش کشیش سیاه‌طینت، ضعیف‌النفس و گناهکار که تقریباً ایمان به مسیح و اعتماد به نفس خودش را از دست داده یکی از ویژگی‌های نمایش است؛ او اغلب با دست صلیب روی سینه‌اش را زیر ردایش پنهان می‌کند تا کسی – و شاید بیش از همه، خودش – متوجه آن نشود؛ او دوگانگی و ضعف شخصیت کشیش را خیلی خوب نشان داده است. بازی مجید سعیدی و محمود موسوی نیز با تمایزاتی نسبی قابل قبول است: تفاوت‌های باطنی دو برادر را که در تقابل با همدیگرند، خیلی خوب آشکار کرده‌اند. فقط چهره‌پردازی برادری که رفتار و هنجار زنانه دارد، ضعفی  آشکار تلقی می‌شود: او به تناسب نقش‌اش باید بی‌سبیل و با صورتی بی مو ظاهر می‌شد. بازی خود زری اماد هم  که همزمان کارگردان نمایش و تنظیم‌کننده متن محسوب می‌شود، در راستای نشان دادن همان پرسوناژی است که نقشش را ایفا می‌کند. بازی مسعود رحیم‌پور که نقش مسیح را ایفا می‌‌کند، زیبا و واقعاً در خور نقش است.

کارگردانی نمایش به طور نسبی شامل نقاط مثبت و ضعف‌هایی نسبی است: هدایت بازیگران و تاکید روی برخی حرکات محدود، به تناسب مضمون دیالوگ‌ها و واکنش‌های تقابل‌گرایانه پرسوناژها و نیز استفاده تمثیل‌وار از سالن اجرا به عنوان کلیسا و حتی چگونگی ترک مکان با آوردن  کشیش به لبه سن و درآوردن کفش و متعاقباً ترک کردن مکان، جزو نقاط عطف و ویژگی‌های نمایش است؛ این موضوع نشان می‌دهد زری اماد بر طراحی مکان و چگونگی اغلب میزانسن‌ها تاکید داشته است. اما میزانسن نسبتاً طولانی، درجایی  و  به حالت نشسته تا اندازه‌ای فرصت حرکت، کنش‌های نمایشی و ژست‌های رفتاری را از بازیگران گرفته و صحنه‌هایی را به دیالوگ‌گویی و برخی تغییرات چهره و حالت محدود کرده است؛ این نکته از پویایی بیشتر و تاًثیرگذاری عمیق‌تر نمایش تا حدی کاسته است.

عنوان جدید "آدم‌کش" که برای اثر مارتین مک دونا انتخاب شده، یک عنوان ساختگی و صرفاً جنایی است، زیرا محتوای اضمحلال و استحاله زیبایی، پاکی فطرت، شخصیت  فردی و اجتماعی انسان و جامعه غرب و همزمان بازخوردی شدن داده‌های مذهبی، اهداف انسانی و دعوت به  رستگاری بشر را که "نمایش با تاًکید بنیادینی به آن‌ها می‌پردازد"، عملاً و در ظاهر نقض کرده است. 

در کل، باید اذعان داشت نمایش "آدم‌کش" با تنظیم و بازنویسی نمایشنامه مهم "غرب مغموم" اثر مارتین مک دونا توسط زری اماد و کارگردانی  نسبتاً خوب خود او، به دلیل انتخاب متنی که به شکلی دراماتیک به موضوعی مهم می‌پردازد و مضمون و محتوایی جدی و تفکرزا دارد و نیز به سبب بازی خوب بازیگران اجرایی دیدنی است.