سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: فردا ٢٩ ذوالقعده سالروز شهادت امام محمد تقی علیه السلام  است. محمد بن علی بن موسی مشهور به امام جواد و امام محمدِ تقی در سال 220 هجری قمری در چنین روزی به شهادت رسیدند. امام نهم شیعیان ۱۷ سال امامت کردند و در میان امامان جوان‌ترین امام به وقت شهادت بودند.

ارتباط امام جواد(ع) با شیعیان بیشتر از طریق وکلاء و نامه‌نگاری انجام می‌گرفت. مناظرات علمی امام جواد(ع) با عالمان فرقه‌های اسلامی در مسائل کلامی همچون جایگاه شیخین(خلیفه اول و دوم) و مسئله‌های فقهی مانند حکم قطع کردن دست دزد و احکام حج، از مناظرات معروف امامان معصوم است.

چند شعر در رثای ایشان می‌خوانید:

 

جعفرابوالفتحی

خانه  دل از غمت ای آشنا آتش گرفت

با که گویم قلبتان هم از جفا آتش گرفت

زهر کینه همچو میخی روی سینه جا گرفت

سینه و قلب و همه جای شما آتش گرفت

آنقدر از چشم خود خون جگر می ریختی

تا که از هرمش همی چشم شما آتش گرفت

جای آنکه او بنوشاند تو را از آب و شیر

جای آن از زهر جسمت تا به پا آتش گرفت

گرچه می سوخت اما قبل از این ها این جگر

از غم داغ غریب کربلا آتش گرفت

***

کفتر قلبم زده پر سوی قبرت یا جواد

بر مشامم می رسد از بوی قبرت یا جواد

کاش من آیم ببوسم آن ضریح پاک تو

کاش شمعی من گذارم روی قبرت یا جواد

آهوی قلبم به عشق تیر عشقت می دود

صید کن با تیر خویش آهوی قبرت یا جواد

کاسه ی چشم مرا کن جوی عشق و عاشقی

پر بکن از اشک عشق این جوی قبرت یا جواد

بِین حجره ناله می کردی که می سوزد جگر

این کلامت شد برون از توی قبرت یا جواد

***

حسین میرزایی

من که از سوز عطش در تب تابم مادر

تشنه ام تشنه ی یک جرعه ی آبم مادر

اجل آمد به سراغ من و در این دم مرگ

نه به بالین پسرم هست نه بابم مادر

ز غریبیم همین بس که مرا همسر من

کرده مسموم در ایام شبابم مادر

دست در دست کنیزان و به دست افشانی

ناله کردم ندادن جوابم مادر

گرچه از آتش زهرش جگرم سوخت ولی

بیشتر خنده  او کرده کبابم مادر

آب مهر تو و آخر به چه جرم و گنهی

کرده اند منع ز یک جرعه آبم مادر

با لبی خشک و دلی سوخته از آتش زهر

یاد لب تشنگی طفل ربابم مادر

علی اکبر لطیفیان

این‌ها به جای اینکه برایت دعا کنند

کف می زنند تا نفست را فدا کنند

یا جای اینکه آب برایت بیاورند

همراه ناله‌ی تو چه رقصی به پا کنند

باید فرشته ها، همه با بال‌های خود

فکری برای چشمِ پر اشک رضا کنند

هر چند تشنه ای ولی آبت نمی دهند

تا زودتر تو را ز سر خویش وا کنند

این قدر پیش چشم همه دست و پا مزن

اینها قرار نیست به تو اعتنا کنند

بال فرشته های خدا هست پس چرا؟

این چند تا کنیز تو را جابجا کنند

حالا که می‌برند تو را روی پشت بام

آیا نمی‌شود که کمی هم حیا کنند

تا بام می‌برند که شاید سر تو را

در بین راه، با لبه‌ای آشنا کنند

حالا کبوتران پر خود را گشوده اند

یک سایبان برای تنت دست و پا کنند

مهدی رحیمی

در حقیقت رنگ غم تغییر کرد

آخرین انگور هم تغییر کرد

در میان چشم انگور سیاه

جای آب و جای سَم تغییر کرد

در زد آقا از صدای در زدن

زود رنگ متّهم تغییر کرد

پس به روی زن نیاورد و نشست

اینچنین نوع کرم تغییر کرد

دانه  انگور را برداشت و...

گفت شاید که "زنم" تغییر کرد

زن ولی وقت تعارف هم که شد

"یا جوادی" گفت و کم تغییر کرد

دم که پایین رفت آقا خوب بود

حال او در باز دم تغییر کرد

چون حسن مثل حسین و مثل خویش

حالتش در هر قدم تغییر کرد