سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: هشتم مرداد ماه روز بزرگداشت شهاب الدین یحیی بن حبش بن امیرک ابوالفتوح سهروردی معروف به شیخ اشراق است. در میان اندیشمندان و متفکران سده‌های گذشته ایران، کمتر کسی را پیدا می‌کنیم که همچون شهاب الدین سهروردی صاحب دستگاهی منظم برای اندیشیدن و فلسفه‌ورزی باشد. با این حال به راحتی می‌توان شیخ اشراق را از زمره گمنام‌ترین و مظلوم‌ترین فیلسوفان تراز اول ایرانی دانست. شاید به خاطر همین است که  محمد رضا اصلانی، شاعر و مستندساز به هنرآنلاین می‌گوید: سهروردی را فقط سهروردی شناس می شناسد، هر کسی نمی شناسد. سهروردی را دینانی می شناسد، کربن می شناسد، اگر کربن سهروردی را نمی شناساند هیچ کس سهروردی را در ایران نمی‌شناخت. کدام ایرانی سهروردی را شناخت؟ هنوز هم به او می‌گویند شیخ مقتول به جایی که بگویند شیخ شهید.

شهاب الدین سهروردی که با نام‌های شیخ اشراق، شیخ مقتول و شیخ شهید معرف است را نباید با ابوحفص عمر بن عبدالله شهاب الدین سهروردی، از شیوخ نامدار تصوف اشتباه گرفت. شهاب‌الدین عمر سهروردی نزدیک به 90 سال در میان سال‌های 542 تا 632 هجری قمری زندگی می‌کرده است و شیخ اشراق تنها 38 سال عمر کرد؛ از سال 549 تا سال 587 هجری قمری.

روزگارِ شیخ

شهاب‌الدین سهروردی در سال ۵۴۹ هجری قمری در دهکده سهرورد زنجان متولد شد. او تحصیلات مقدماتی را که شامل حکمت، منطق و اصول فقه بود در نزد مجدالدین جیلی استادِ فخر رازی در مراغه آموخت و در علوم حکمی و فلسفی سرآمد شد و به قوت هوش و ذکاوت بر بسیاری از علوم اطلاع یافت. سهروردی بعد از آن به اصفهان، که در آن زمان مهم‌ترین مرکز علمی و فکری در سرتاسر ایران بود، رفت و تحصیلات صوری خود را در محضر ظهیرالدین قاری به نهایت رسانید. در گزارش‌ها معروف است که یکی از هم‌درسان او، فخرالدین رازی، که از بزرگ‌ترین مخالفان فلسفه بود، چون چندی بعد از آن زمان، و بعد از مرگ سهروردی، نسخه‌ای از کتاب تلویحات او را به او دادند آن را بوسید و به یادِ همدرس قدیمش در مراغه اشک ریخت.

سهروردی پس از پایان تحصیلات رسمی، به سفر در داخل ایران پرداخت، و از بسیاری از مشایخ تصوف دیدن کرد. در واقع، در همین دوره بود که سهروردی شیفته راه تصوف گشت و دوره‌های درازی را به اعتکاف و عبادت و تفکر گذراند. او همچنین سفرهایش را گسترش داد و به آناتولی و شامات رسید، و چنان‌که از گزارش‌ها برمی‌آید، مناظر شام در سوریه کنونی او را بسیار مجذوب خود کرد. در یکی از سفرها از دمشق به حلب رفت و در آنجا با ملک ظاهر پسر صلاح الدین ایوبی (سردار معروف مسلمانان در جنگ‌های صلیبی) دیدار کرد. ملک ظاهر که محبت شدیدی نسبت به صوفیان و دانشمندان داشت، مجذوب این حکیم جوان شد و از او خواست که در دربار او  در حلب ماندگار شود. سهروردی نیز که عشق شدیدی نسبت به مناظر آن دیار داشت، شادمانه پیشنهاد ملک ظاهر را پذیرفت و در دربار او ماند. در همین شهر حلب بود که او کار بزرگ خویش، یعنی، حکمةالاشراق را به پایان برد.

اما سخن گفتن‌های بی پرده و بی احتیاط بودن او در بیان معتقدات باطنی در برابر همگان، و زیرکی و هوشمندی فراوان او که سبب آن می‌شد که با هر کس بحث کند، بر وی پیروز شود، و نیز استادی‌اش در فلسفه و تصوف، از عواملی بود که دشمنان فراوانی مخصوصا از میان علمای قشری برای سهروردی فراهم آورد.

حکمت اشراق

سهروردی کسی است که مکتب فلسفی فلسفه اشراق را بوجود آورد که بعد از مرگش وسعت یافت. او نظریه خود را در اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم ارائه کرد. سهروردی را رهبر افلاطونیان جهان اسلام لقب داده‌اند. او خود فلسفه‌اش را حکمت اشراق نامیده بود که به معنای درخشندگی و برآمدن آفتاب است و اقوام لاتین آن را aurora consurgens نام نهاده‌اند. اما این تفکر فلسفه خاص افلاطونی نیست و در آن آرای افلاطون و ارسطو و نوافلاطونیان و زرتشت و هرمس و اسطوره تحوت و آرای نخستین صوفیان مسلمان در هم آمیخته‌است.

مکتب سهروردی هم فلسفه هست و هم نیست. فلسفه است از این جهت که به عقل اعتقاد دارد، اما عقل را تنها مرجع شناخت نمی‌داند. عرفان است از این نظر که کشف و شهود و فلسفه اشراق را شریف‌ترین و بلندمرتبه‌ترین مرحله شناخت می‌شناسد. او به سختی بر ابن سینا می‌تازد و از کلیات و مثل افلاطون دفاع می‌کند. بر وجودشناسی ابن سینا ایراد می‌گیرد که چرا اظهار داشته که در هر شئ موجود، وجود امری حقیقی است و ماهیت امری اعتباری، و برای تحقق محتاج وجود است. در حالی که طبق حکمت اشراق، ماهیت امری حقیقی است و وجود امری اعتباری.

کتاب "حکمت الاشراق" مهم‌ترین اثر فلسفی سهروردی در واقع به نظریه ابن سینا برای تأسیس حکمت مشرقی جامه عمل پوشاند. او را زنده‌کننده عرفان آریایی و پدیدآورنده حکمت خسروانی می‌دانند.

حکمت خسروانی

سهروردی می گوید: من از حکمت خسروانی سخن می‌گویم و حکمت من خسروانی است. خسروانی یعنی حکمتی که یونانی نیست. یعنی ما یک حکمت دیگری در عالم داریم که یونانی نیست، بلکه خسروانی است. حال خسروانی یعنی چه؟ یعنی ایران باستان؛ یعنی کیخسرو. سهروردی خیلی برای کیخسرو احترام قائل است، تا جایی که در "حکمت الاشراق" از او به عنوان کیخسرو المبارک یاد می کند. ابراهیم دینانی می‌گوید: او در قرن ششم، یعنی هشتصد، نهصد سال پیش خود را محیی[زنده کننده و حیات بخش] حکمت خسروانی می داند و در کتابش می گوید که: "من این کار را از جایی شروع کردم که ابن سینا در آنجا به پایان برده است". او ابن سینا را پیشکسوت خود می داند و ابن سینا هم همین حرف را زده اما نه در کتاب شفا و اشارات و…، در مقدمه منطق المشرقیین که اصل این کتاب منطق است و حکمتش در دست نیست. اما مقدمه اش در دست هست و همین مقدمه از نظر تاریخی به ما کمک می کند؛ در همان جا ابن سینا به صراحت می گوید: "این حکمتی که در شفا و اشارات نوشتم، برای عام مردم است و نخواستم شق عصا کنم. (اختلال ایجاد کنم) اما ما به حکمت دیگری دست یافتیم که از آن خواص است و برای عوام نیست." ابن سینا آن حکمت دیگر را نوشت که در حمله  غزنویان به خانه  ابن سینا، سوخته شد و از بین رفت. سهروردی این را می‌دانست، لذا می گوید این کار را از جایی شروع کرده است که ابن سینا به پایان رسانده بود.

دینانی می‌گوید: پس این کار دیگری بود که شروع شده بود، ولی تعقیب نشد؛ به دلایلی که نمی توانم بگویم زیرا نه وقتش است، نه صلاحش و نه من جرأت گفتنش را دارم و نه شما جرأت شنیدنش را. اما با اینکه این کار ادامه پیدا نکرد، سهروردی همان اندیشه‌های ابن سینا را نوشت. بخشی از این آثاری که خوشبختانه از سهروردی در دست است، در مورد حکمت مشاء است که سهروردی تسلط خودش را در حکمت مشاء نشان داده، همچنان که برای ارسطو و همه ی حکمای یونان احترام قائل است چونانکه خود ابن سینا نیز برای آنها احترام قائل بود. اما "حکمت الاشراق" سبک و اسلوب دیگری است. کتاب کوچکی است که با این حال تمام اصول و اندیشه های اشراقی در آن مطرح شده است.

قتل

او را به دستاویز آن که سخنانی برخلاف اصول دین می‌گوید، به قتل رساندند. آن‌ها از ملک ظاهر خواستند که او را به قتل برساند، و چون او نپذیرفت سراغ  صلاح الدین ایوبی  را گرفتند. متعصبان او را به الحاد متهم کردند و علمای حلب خون او را مباح شمردند. صلاح‌الدین که به تازگی سوریه را از دست صلیبیان بیرون آورده بود و برای حفظ اعتبار خود به تأیید علمای دین احتیاج داشت، ناچار در برابر درخواست ایشان تسلیم شد. به همین دلیل، پسرش ملک ظاهر تحت فشار قرار گرفت و ناگزیر سهروردی را در ۵ رجب ۵۸۷ هجری قمری به زندان افکند و شیخ همان‌جا از دنیا رفت. مزار شیخ در مسجد امام سهروردی شهر حلب است.