سرویس تجسمی هنرآنلاین: افروز کریمی : هنگامه‌ای که او در نیمه مهر زاده شد، حتی اطرافیان این نوزاد تازه متولد شده هم باور نداشتند که با تولد "سهراب" کوچک، راه و رسم تازه‌ای در جهان زاده شده است و جهان، کودکی را به دامان خود گرفته، که قرار است خالق جهانی از واژگان نو باشد. واژگانی چون دوست که هر روز با او قد می‌کشیدند و بزرگ می­‌شدند؛ در کنار رود با او آبتنی می­‌کردند و یا بالای درخت با دستانش سیب می‌چیدند. دوستانی که او هر روز با آنها بر سر بوم‌ها می­‌دوید و بازی می­‌کرد و در آخر در مرگ رنگ، زندگی خواب‌ها، آوار آفتاب، صدای پای آب و هر آنچه که سهراب، خدای آن بوده، در کنار هم ­می­‌رقصیدند و او کف زنان از تماشای حضورشان سرمست می‌شد. او در همین سرخوشی‌­ها با بوم‌‌های سفید هم، هم پیاله می­‌شد و ساعت‌ها با آنها در خلوت روزهایی که خورشید و شب‌هایی که ماه بی‌دریغ بر او عشق را می‌تاباندند در کنار رنگ‌ها سخن می­‌گفت و به طبیعت در قاب بوم‌ها، حیات تازه‌ای می­‌بخشید و پشت‌شان پنهان می­‌شد به گفته خودش اینگونه صدایش رساتر است. صدایی که امروز انکار شدنی نیست، صدایی که امروز هر آوای آن در لابه‌لای ادب و هنر این سرزمین می­‌درخشد.

او تمام خویش را از بامداد تا شامگاه، از کاشان تا توکیو و لاهور، از مونیخ تا نیویورک در دنیای ساده و پر طراوت خود گذراند، دنیایی که همیشه سبز بود و او با درخت، آب و روشنی زندگی می­‌کرد؛ او به کرکس عشق می­‌ورزید و با مرگ هم رفیق بود،  به گونه‌ای که حتی وسعتش هم نتوانست نام و یادش را از جریان زندگی پاک کند. او شروعی بود بی‌پایان که اکنون در آستانه نود سالگیست با قامتی ریزنقش و موی سپید در اردهال به تنهایی که به آن عادت کرده است قدم می‌­زند و شعر می­‌خواند؛ تنها کافیست که نرم و آهسته در کنارش بنیشینی تا صدایش را بشنوی که می­‌گوید اهل کاشانم، روزگارم بدنیست.

روزگاری که پس از گذشت سی و هشت سال از آرمیدنش در اردهال، نامش را با فخر بر زبان‌ها جاری می‌­کند. سهراب سپهری شاعری نقاش، این روزها هنر انگشتانش، ارزش هنر این مرز و بوم را به دنیا نشان می­‌دهد و یکه تازی آثارش، شور و غوغایی را در میان هنر دوستان به پا کرده است.