سرویس تجسمی هنرآنلاین: تا همین چند سال پیش معنی "هنر" و "هنرمند" اینقدر با شهرت به هر قیمت و جنجال‌های تبلیغاتی و معیارهای اقتصادی مخلوط و مخدوش نبود. هنر فضیلتی بود مبرای از این هوس‌ها که باعث قدر معنوی هنرمند می‌شد. محمد (مانی) لقمانی همیشه یکی از همین هنرمندان بود. اهل معامله بر سر هنر نبود و اگر ردی از این حواشی می‌دید به شدت تردید می‌کرد در هنر بودن هنر.

این فضیلت کم یابی است که می‌شد در کنارش تجربه کرد. هر وقت آتلیه‌اش دائر بود، هنرجویان و دوستانش می‌آمدند و می‌رفتند. چشم داشتی جز هنر نداشت. بعضی‌ها می‌آمدند و ایده‌هایش را می‌بردند و شاید گاهی پشت پایی هم می‌زدند، اما دلخور نمی‌شد. برای خودش دغدغه نداشت. نگران هنر بود. هر جور که باشد. دست هر کسی که باشد.

اواخر بیش از هر چیزی به نقاشی‌های انتزاعی دلمشغول بود. اما نقاشی‌های هایپررئالیست و فیگوراتیوش نشان می‌داد که همچون روال معمول این روزها، توجهش به آبستره و انتزاع از سر ناتوانی و تفنن و یا سفارش بازار و پسند منتقد و خریدار نیست. عجله داشت. برای هنر عجله داشت. برای تجربه‌های تازه عجله داشت. انگار که فهمیده باشد زود وقتش تمام می شود.