سرویس تئاتر هنرآنلاین: فهم و درک هنر تئاتر مهم‌ترین اصل و به مراتب اساسی‌تر و کارکردی‌تر از اجرای عملی یک نمایش است. اگر چنین درکی وجود نداشته باشد، اجرا به هر راهی می‌رود و به هر شکلی در می‌آید و دیگر در تعریف نمایش جای نخواهد گرفت؛ در مواردی عملاً سخن‌رانی و سخنوری، کمی انتقاد ضمنی، مقدار زیادی حاشیه‌پردازی و کمی هم زبان‌شناسی و حتی ترجمه، جای تعریف نمایش را می‌گیرد و دیگر از صحنه‌های رویدادهای واقعی، رویارویی‌ها، تقابلات و کشمکش‌های دو سویه و چند سویه دراماتیک نشانی نخواهد بود؛ همزمان یکی از عناصر ساختاری نمایش مثلاً  "حرف زدن"، آن هم به طور یک سویه و خطاب به تماشاگران جای همه عناصر ساختاری نمایش را می‌گیرد.

پرفورمنس صرفاً اجرایی "مائو بودن" به نویسندگی، طراحی و کارگردانی حامد سلیمان‌زاده که هم اکنون در تالار مولوی اجرا می‌شود، به‌گونه‌ای اندیشیدن به نکات فوق را الزامی‌تر کرده است. در آغاز و قبل از اجرا در داخل سالن نمایش، یکی از بازیگران با ماسک ضد گاز بر چهره و گیتاری سیاه و کهنه که چند تار آن کنده شده با ظاهری سیاهپوش وارد سالن انتظار می‌شود و شروع به حرف زدن می‌کند. به علت ماسکی که بر سر، صورت و دهان دارد، اغلب حرف‌هایش که با تغییر صدا هم همراه است، قابل فهم نیستند. سپس او به داخل سالن نمایش بر می‌گردد و تماشاگران هم به دنبال او وارد سالن می‌شوند و همزمان اجرا ادامه می‌یابد؛ حرکت و گفتار فوق کاملاً اضافی و به رغم تصورات کارگردان اساساً غیرمفهومی است و حتی نوعی "لوگو سازی صحنه‌ای قبل از اجرا" برای تبلیغ به شمار می‌رود.

صحنه، تشکیل شده از دو میکروفن پایه‌دار بلند که دو بازیگر با فاصله‌ای معین پشت آن قرار می‌گیرند. مشخص می‌شود که عملاً  "یک سخنرانی و گزارش‌دهی نوبتی" در کار است. یکی از گزارش‌دهندگان زن است و هرحرفی می‌زند بازیگر دیگر آن را برای تماشاگران به یک زبان خارجی ترجمه  می‌کند و این بار معلوم می‌شود که ترجمه هم – بی‌آن که کاربری و کاربرد نمایشی و دراماتیک داشته باشد – به محتویات پکیج این پرفورمنس  اضافه شده است(!؟) آن‌ها ضمن سخنرانی و ترجمه می‌گویند که هر دو در یک راه‌پیمایی قبلاً کشته شده‌اند(!؟) میزانسن حضور آن‌ها رو به تماشاگران است و تا آخر هم ثابت می‌ماند، فقط سخنران اول به تناوب جایش را به یک بازیگر دیگر می‌دهد و هربار گزارش کوتاه مورد نظر به یک زبان متفاوت خارجی مثل انگلیسی، عربی، فرانسوی و... ترجمه می‌شود؛ چنین روندی تا آخر ادامه می‌یابد. حرف‌های سخنرانان اغلب مبهم، کتابی، غیر سرراست و اساساً تلگرافی‌اند. هیچ کدام از سخنرانان "مائو" نیستند، اما همه در پایان سخنرانی کوتاه و شعاری‌شان جمله "من مائو هستم" را بر زبان می‌آورند. آن‌ها در گزارش‌دهی‌های کوتاه‌شان به نظام سرمایه‌داری و ناپلئون بناپارت و ربط دادن عمدی آن به موضوع پرفورمنس، مائو و غیره اشاره می‌کنند و در پایان مترجم عتاب می‌ورزد و جمله "من مائو نیستم" را برزبان می‌آورد. او بلافاصله محکوم و رانده می‌شود؛ سپس این پرفورمنس با تکرار "لوگووار" همسان همان صحنه گزارش‌دهی آغازین اجرا که دو پرسوناژ زن و مرد به کشته شدن خودشان در راه‌پیمائی اعتراف می‌کنند، به آخر می‌رسد؛ ضمناً وسط صحنه هم با استفاده از میزانسن‌های خطی و ردیفی با حضور برخی از بازیگران دیگر پر می‌شود و گاهی بخش‌های محدود و نامحسوسی از موضوعات گزارش‌دهی‌ها را با حرکاتی نمادین نشان می‌دهند که کارکرد دراماتیک و نمایشی ندارند.

پرفورمنس "مائو بودن" به نویسندگی، طراحی و کارگردانی "حامد سلیمان‌زاده" نه داستانی است و نه موقعیتی را به نمایش می‌گذارد؛ گزارش‌دهی و حرف‌زدن‌های کوتاه و نوبتی است که اساساً ساختار نمایشی و تئاتری ندارد؛ فاقد پرسوناژ، دیالوگ‌گوئی، کنش‌مندی، حادثه، رویارویی‌های عینی و نمایشی آدم‌هاست و صرفاً "یک پرفورمنس" اجرایی محسوب می‌شود.

یکی از شاخصه‌ها و ویژگی‌های نمایش خوب و دراماتیک آن است که نشود آن را با هیچ مدیوم اجرایی دیگر جایگزین کرد و اگر چنین اتفاقی  بیفتد، همه زیبایی‌های محتوایی و اجرایی‌اش از دست برود؛ در حالی که پرفورمنس گزارشی "مائو بودن" را می‌توان با یک سخنرانی یا مقاله جامع و تحلیلی درباره مائو و نقش مثبت یا منفی تاریخی، سیاسی و اجتماعی او، جایگزین کرد و به مراتب نتایج بهتر، جامع‌تر و مهم‌تری گرفت.

مقوله بازیگری در این اجرا به دلیل آن‌که پرسوناژ  ندارد و داستانی در کار نیست، اساساً منتفی است. ضمناً طراحی و نیز کارگردانی آن هم بسیار ساده، معمولی و عاری از هرگونه تاویل مستقیم و غیرمستقیم است. تنها چیزی که در این اجرا کمی تاثیرگذار جلوه کرده، فقط کاربری موسیقی و لباس است. چهره‌پردازی، کلیشه‌ای، تصنعی و شعاری است.

این اجرا غیرتئاتری به شمار می‌رود و در هردو حوزه متن و اجرا، حتی در بیان سخنرانی‌های گزارش‌گونه کوتاه، عملاً گنگ و الکن است. عدم شناخت متن نمایشی (نمایشنامه) و بی‌توجهی به الزامات تحلیلی، تاویلی و نشانه‌وار، داشته‌های هر صحنه و ارتباط و انسجام محتوایی و اجرایی همه آنچه که روی صحنه شکل می‌گیرد، کاملاً مشهود است. کوششی هم که کارگردان در اجرا، برای مفهومی کردن آن داشته و یکی از بازیگران را از صحنه و سالن اجرا به محیط بیرونی و سالن انتظار کشانده، هیچ کمکی به اجرا نکرده است.