سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: کتاب "تکیه بر هیچ" رمانی است که رؤیا و حقیقت در آن چنان آمیختهاند که مرز بین آنها گویی در مه و فضایی مهآلود قرار دارد. اما این مه آرامآرام در پرتوهای درخشان خورشید از هم باز و خیال از واقعیت تمیز داده میشود. گرچه حقیقت سرانجام به جنونی ختم میشود که شاید بتوان نام جنون نیچهای بر آن گذاشت. جنونی که از امتناع از پذیرش حقیقت تلخ سرچشمه میگیرد. تکیه بر هیچ اثری است که مورد توجه کتابخوانان قرار خواهد گرفت.
بخشهایی از این رمان:
... اما شاید به نوعی بیاحساسی رسیدهام. این بیتفاوتیست یا اینکه احساسی دیگر ندارم؟ در واقع احساسی را احساس نمیکنم، حسی را حس نمیکنم، آنچه را باید حس روحی نامید؟ نمیدانم کدامیک درست است. سرم درد میگیرد! نمیدانم به چه فکر کنم! مگر باید به چیزی فکر کنی؟ مگر خلاصی دارم از آن؟ تو کنار آب نشسته بودی! زیر درختی! درختی که شاخ و برگهایش را با مهربانی چون چتری بر تو گرفته بود! من پاروزنان دور میشدم! من دور و دور میشدم و تو دور و دور میماندی! و من گم شدم انگار در مه! در غبار روشنایی آفتاب!....
***
این هوراهای مسخرهآمیز چند جوان ولگرد هستند که ترانه خواندن و رفتارهای تو در این تاریکی شب آنها را واداشته که با دیوانگی تو کمی تفریح کنند! ساکت شو! صدایشان را گوش کن! فریاد میزنند بخوان! برگرد به خانهات! فریاد آنان برای تمسخر و تفریح است، فکر میکنند تو دیوانهای! برگرد به کلبه! ممکن است آسیبی ببینی! ولی من باید بخوانم! غوغای جمعیت را ببین! من باید بخوانم! آخ! این چه بود؟!.... چرا جمعیت به این سرعت رفتهاند! برگرد به کلبهات! آرام باش! برگرد به کلبهات! فریاد نزن! برگرد! چرا این خاطرهی خوش، این شب خوش به فغان گریه نشست؟ چرا این شب شورانگیز به خشم و نفرت و هقهق گریه ختم شد؟ چرا این دنیا همه چیزش تیره و تار است؟ برگرد به خانهات! خفه شو، اینقدر نگو برگرد به خانهات! تو را خواهم کشت! عقل را خواهم کشت! تو را به لجن خواهم کشید تا کلمهی خانه از یادت برود! ...
این کتاب را میتوانید در انتشارات جامی؛ نمایشگاه کتاب راهروی ۱۱ غرفه ۲۳ تهیه کنید.