سرویس سینمایی هنرآنلاین: فیلم "بنفشه آفریقایی" به کارگردانی مونا زندی حقیقی در سی و ششمین جشنواره جهانی فیلم فجر برای نخستین بار به نمایش درآمد.

فیلم با یک ایده نامتعارف آغاز می‌شود. زنی همسر سابقش را از آسایشگاه سالمندان به خانه خود می‌آورد تا با همسر فعلی‌اش از او مراقبت کند و ما انتظار داریم که از خلال تنش‌ها و رقابت‌ها و کشمکش‌های سه‌نفره، انگیزه و دلیل زن برای این کار غیرعادی را بیابیم و ببینم چرا و چطور زن از شوهرش جدا شده و به مرد دیگری دل بسته است و حالا که هر سه جوانی‌شان را پشت سر گذاشته‌اند و دوباره به هم رسیده‌اند، می‌خواهند چه کنند؟ اما جز جواب‌هایی گنگ و مبهم و نامطمئن چیزی به دست نمی‌آوریم و این دیدار دوباره و غریب که زن را به‌طور همزمان در کنار دو مرد قرار می‌دهد، بهانه‌ای برای واکاوی گذشته زن و احساسات پنهان او برای جدایی از یکی و وصل به دیگری بدل نمی‌شود.

فیلم وقت زیادی را برای پرداختن به یک قصه فرعی نامرتبط و بی کارکرد هدر می‌دهد و به نظر می‌رسد فیلمساز فقط مجذوب ایده متفاوت و عجیب خود شده است و نمی‌داند با آن می‌خواهد چه کند و هیچ چشم‌اندازی پیش روی خود ندارد که چطور دو رابطه را همسو با هم پیش ببرد و تأثیرات آن را بر یکدیگر نشان دهد و از این رو نمی‌تواند زن را پس از سال‌ها در معرض داوری خود قرار دهد که آیا کار درستی کرده است یا نه! از این جهت شاهد نموداری پرفرازونشیب از تغییر و تحول رابطه میان شخصیت‌ها نیستیم که از رقابت و کینه و نفرت به رفاقت و همدلی و دوستی برسند و ناگفته‌هایی که در تمام این سال‌ها میانشان فاصله انداخته، به‌واسطه این رویارویی سه نفره آشکار شود و هر کسی به‌اندازه خودش مسئولیت کاری را که کرده، بپذیرد تا سایه حضور دیگری وسط رابطه دونفره هر کدام پاک شود و حس گناه، خیانت، سوءتفاهم، دل‌شکستگی و ناکامی در میانشان از بین برود و به شکل یک خانواده درآیند.

در واقع در چنین موقعیتی نیاز است که فیلمساز موضع بی‌طرفانه‌ای داشته باشد و اجازه دهد هر سه نفر در جایگاه خود از عشق بگویند و از انتخاب و عملشان دفاع کنند اما مونا زندی حقیقی از ابتدا توازن و تعادل ماجرا را با تأکید بر درستی انتخاب زن به هم می‌زند و نمی‌گذارد مثلث پیچیده‌ای از روابط عاشقانه سه آدم که هر کدام خود را محق می‌دانند، شکل بگیرد و هرچند لحظات دونفره صمیمی و روان و دلنشینی میان فاطمه معتمدآریا و سعید آقاخانی خلق می‌کند اما با نادیده گرفتن و کنار گذاشتن رضا بابک به‌عنوان ضلع سوم این مثلث که هیچ‌گاه معلوم نمی‌شود چرا طرد شده است، هاله‌ای تیره‌وتار و کدر بر رابطه عاشقانه آن‌ها می‌نشیند و ایده احیا و زنده شدن عشق میان زن و مرد در میانسالی به‌واسطه ورود شوهر سابق شکل نمی‌گیرد و ناقص و نارسا و عقیم می‌ماند.