سرویس تجسمی هنرآنلاین: صنم اسلامیه نقاش جوانی است که طی سالهای اخیر نمایشگاههای انفرادی و گروهی مختلفی در گالریها تهران داشته است. او را بیشتر به عنوان یک نقاش انتزاعی میشناسند و البته گرایش او به هنرهای سنتی و استفاده از نقشمایههای ایرانی در آثارش مورد توجه قرار گرفته است. اینکه با او به گفتوگو نشستم به دلیل علاقه صنم اسلامیه به تئاتر است. او با اینکه یک نقاش است اما به عنوان یک مخاطب حرفهای تئاتر در بین جامعه تئاتری شناخته میشود و رابطه خوبی نیز با هنرمندان تئاتر دارد؛ به همین دلیل در این گفت وگو درباره نگاه او به هنر و علاقهاش به تئاتر پرداختهایم که در ادامه میخوانید:
خانم اسلامیه اجازه بدهید گفتوگو را از اینجا شروع کنیم که هفت هنر وجود دارد و هر کدام از اینها خاستگاه و زیبایی خودشان را دارند و هر کسی هم میتواند جذب یکی از اینها شود. شما چرا از بین این هفت هنر، نقاشی را انتخاب کردید؟
مادر بسیار مشوق من بودند برای هنر نقاشی. حدود 6-7 سال پیانو کار کردم ولی کششم بیشتر به سمت نقاشی بود. موسیقی گوشنواز بود و نقاشی چشمنواز. به هر دو علاقهمند بودم ولی شاید چون رنگ را خیلی دوست دارم، به مرور علاقهام به نقاشی بیشتر شد. ضمن اینکه نقاشی این خوبی را هم دارد که در حین کار کردن میتوانی به موسیقی هم گوش کنی. به هر حال چون نقاشی با رنگ، ایده و خلاقیت همراه است، برایم ملموستر بود و بیشتر دوستش دارم.
از چه سنی تصمیم گرفتید موسیقی را کنار بگذارید و روی نقاشی متمرکز شوید؟
قبل از اینکه در کنکور شرکت کنم احساس کردم دیگر روی تمریناتم در زمینه موسیقی متمرکز نیستم. من در رشته زیستشناسی سلولی و مولکولی تحصیل کردم که چون رشتهمان به آزمایشگاه ربط داشت و خیلی تخصصی بود، نتیجتاً پیانو به مرور کنار رفت ولی نقاشی را همراه با رشته اصلیام جلو بردم.
به نظر میآید رشته دانشگاهیتان به لحاظ ظرافت خیلی دور از نقاشی نبود.
بله همینطور است. این دو با هم منافاتی نداشتند و از طرفی، نقاشی خیلی هم وقت مرا نمیگرفت و باعث میشد به درسم هم برسم. من یک مدتی در آزمایشگاه مشغول بودم و در کنارش نقاشی هم کار کردم که اتفاقاً کار در آزمایشگاه خیلی به نقاشی کشیدنم کمک کرد.
نقاشی را به صورت تجربی یاد گرفتید یا کلاس رفتید؟
من 6 سال شاگرد استاد بهزاد شیشهگران بودم و بعد از آن از فضای آتلیه و کلاس جدا شدم و خودم کار کردم. الان چند سال است که دارم تنهایی کار میکنم. بیشتر کارهای آقای شیشهگران رئال است ولی من چون به سمت نقاشی انتزاعی رفتم، از فضای کلاس دور شدم و سعی کردم مستقل باشم.
در تئاتر وقتی یک نمایش با ژانر خاصی اجرا میشود، ممکن است از المانها و قواعد سبکهای دیگر هم الهام بگیرد و یا اصلاً چند سبک با هم قاطی شوند و یک نمایش را پیش ببرند. در مورد نقاشی هم میشود همین کار را انجام داد؟ یعنی فرضاً اگر یک نقاش به سبک رئال کار میکند، نقاش این اجازه را دارد که از ویژگیهای نقاشی اکسپرسیونیسم یا انتزاعی هم در آن اثر استفاده کند؟
در تئاتر یک خرده نوگرایی صورت گرفته است ولی در نقاشی انجام این کارهای ساختارشکنانه بستگی به بیننده، منتقدین و اساتید دارد که ایراد میگیرند یا نه. من خیلی وقتها دیدهام که اساتید و منتقدین به این کار ایراد میگیرند. البته من خودم نقاش رئال نیستم و تا به امروز قانونشکنی هم نکردهام ولی در جریانم که برای اساتید نقاشی ایران خیلی مهم است که نقاشها قواعد سبک نقاشی را حفظ کنند. اینکه یک نقاش بخواهد ساختارها را بشکند به کمی جرئت احتیاج دارد. گاهی هم پیش آمده که کارهای ساختارشکنانه مورد استقبال قرار گرفته است ولی در اکثر موارد اساتید نسبت به اینطور کارها نظر منفی دارند. من زمانی که زیر نظر استادم کار میکردم، گاهی دو تکنیک را همزمان در یک تابلو به کار میبردم که به من ایراد گرفته میشد و میگفتند این کار قشنگ نیست.
خب دلیل مخالفت با این ساختارشکنیها چیست؟ به هر حال هنرمندان مدرن زیادی در جهان وجود دارند که ساختارها را بهم زدهاند و شکل متفاوتی از نقاشی را ارائه دادهاند. من فکر میکنم حتی در میان هنرمندان ایرانی هم این ساختارشکنی وجود داشته است. مثلاً کمالالملک در آثار نور یا حتی پرسپکتیو را تغییر داده است و یک نقاش برجستهای مثل هانیبال الخاص هم همینطور. اتفاقاً برخی از این هنرمندان یک جاهایی جلوی انتقاد هنرمندانی که مخالف ساختارشکنی هستند هم ایستادهاند.
این به باور و سواد اساتید بر میگردد که چقدر با ساختارشکنی موافق یا مخالف باشند. بعضی از اساتید خیلی به رعایت قواعد و اصول ژانرهای مختلف نقاشی معتقدند ولی ما هنرمندانی هم داریم که تابوشکنی کردهاند. بعضی از اساتید آنقدر سختگیراند که حتی سعی میکنند آنچه که مدنظرشان هست را به هنرجوهایشان هم تلقین کنند تا آنها پیرو سبک خودشان شوند. در واقع این یک نوع اعمال زور است که من به عینه دیدهام حتی مسیر یک هنرمند را عوض کرد است. شاید آن هنرمند اگر مسیر خودش را دنبال میکرد، در کارش موفقتر میشد ولی اعمال زور استادش باعث شد در مسیری حرکت کند که او را از راه موفقیت دور کند و باعث شود حتی نقاشی را کنار بگذارد.
خود شما چرا تحت تأثیر استادتان قرار نگرفتید و سمت کارهای رئال نرفتید؟
من خیلی محکم بودم و وقتی دیدم ممکن است تحت تأثیر استادم قرار بگیرم، سعی کردم از فضای کارگاه دور شوم و به دنبال سبک نقاشی انتزاعی بروم که دوستش دارم.
در توضیح نقاشی انتزاعی برای مخاطبی که فقط بیننده نقاشی است و سبکها را نمیشناسد چه میگویید؟
نقاشی انتزاعی در درون خودش یک ساختارشکنی دارد که من آن را دوست دارم. این سبک از نقاشی هیچ الگویی ندارد و تنوع در آن بسیار است. اگر در نقاشی رئال یک نقاش سعی میکند طبیعت را آنطوری که هست نقاشی کند، یک نقاش انتزاعی به دنبال نشان دادن چهره متفاوتتری از آن است و سعی میکند نقاشیاش خیلی شبیه به واقعیت نباشد. نقاش در هنر انتزاعی یا آبستره یک موضوعی را دنبال میکند ولی تابع قانون خاصی نیست و میتواند تصویری بسازد که شباهتی به عین واقعیت ندارد.
پس میشود گفت نقاشی انتزاعی یک جور رهایی از سبک است؟
بله. نقاش بیشتر با ترکیب رنگ و حجمها کار دارد و از قانون خاصی پیروی نمیکند. در واقع دست نقاش در هنر انتزاعی بازتر است.
حتی در قوانین پرسپکتیو یا نورپردازی؟
بله.
به چه شکل؟
به هر حال دست نقاش انتزاعی برای استفاده از نور یا پرسپکتیو بازتر است. تنوع رنگ هم در نقاشی انتزاعی بیشتر از نقاشی رئال است چون فرضاً وقتی شما دارید یک سیب را نقاشی میکنید، در کار رئال باید حتماً از رنگهای معمول سیب استفاده کنید که محدود است ولی در نقاشی انتزاعی تقریباً محدودیتی برای استفاده از رنگ برای شما وجود ندارد. یعنی شما یک جورهایی میتوانید طبیعت را بهم بزنید.
در ابتدا نقاش یا نقاشی خاصی را دوست داشتید که باعث شد به نقاشی انتزاعی یا به طور کلی به نقاشی علاقهمند شوید؟
من ابتدا نقاشیهای پرتره را خیلی دوست داشتم. کارهای آمادئو مودیلیانی و کلاً نقاشهای ایتالیایی خیلی نظرم را جلب میکرد. طبیعت و میوههای پل سزان را هم خیلی دوست دارم. من اوایل خیلی کپی کار میکردم و خیلی سعی میکردم رنگها را نزدیک به اصل اثر در بیاورم که به من میگفتند در این زمینه موفق بودهام. به پرترههای مودیلیانی نگاه میکردم و از آنها تأثیر میگرفتم. بعدها سعی کردم یک سری پرتره را خودم کار کنم که در آن کارها تلاشم این بود که از ساختارشکنیهایی که مودیلیانی در کارش استفاده میکرد هم استفاده کنم. در میان نقاشهایی که یک مقدار رئالتر کار میکنند هم نقاشیهای ادگار دگا را دوست داشتم و سعی میکردم طیف رنگهایی که دگا استفاده میکند را در کارهایم داشته باشم.
از میان نقاشهای ایرانی چطور؟
بیشتر نقاشهای خارجی برایم الگو بودند و کارهایشان را دنبال میکردم ولی در میان نقاشهای ایرانی هم کارهای خانم ایران درودی، کوروش شیشهگران، عبدی اسبقی و رضا عنصری را دوست داشتم.
فکر میکنید چرا در نقاشیهای هنرمندانی مثل دگا، سزان و حتی مودیلیانی، رنگها اینقدر زنده است ولی در نقاشیهای هنرمندان ایرانی و حتی بزرگان نقاشی در ایران هم یک کدری خاصی وجود دارد؟
روحیه خالق اثر و اینکه هنرمند در چه محیطی و چگونه بزرگ شده است، در رنگآمیزی نقاشیاش خیلی تأثیر دارد. موضوع نقاشی هم خیلی مهم است. من خودم هم رنگآمیزیهای زنده و هم رنگهای چرک را دوست دارم و فکر میکنم این بستگی به شرایط نقاش دارد.
اصولاً میگویند نقاشی یک هنر خیلی فردی است و بستگی به حالت روحی نقاش دارد ولی ما میبینیم نقاشی مثل ونسان ون گوگ علیرغم اینکه روزگار سخت و تلخی را گذرانده و شرایط آنچنان مساعدی را نداشته، در نقاشیاش رنگ و درخشندگی وجود دارد که این دقیقاً مخالف شرایط واقعی زندگیاش است. ولی هنرمند نقاش ایرانی این کار را انجام نمیدهد بلکه مدام زندگی واقعی خودش را روی تابلوهای نقاشی میآورد. فکر میکنید چرا اینطور است؟
من فکر میکنم در میان نقاشان ایرانی هم کسانی را داریم که در نقاشیهایشان رنگ خیلی زنده است و نمیتوانیم بگوییم کار نقاشان ایرانی بی روحیه و بی حال است. با این حال تا حدی با شما موافقم که ایرانیها سعی میکنند روحیات خودشان را در اثرشان بروز بدهند و این فقط مختص نقاشی هم نیست، یعنی شما روحیه یک موزیسین یا یک مجسمهساز را هم در اثرش میتوانید ببینید. ما خیلی وقتها به یک مجسمهای که توسط یک مجسمهساز ایرانی ساخته شده است نگاه میکنیم و میفهیم خالق آن اثر چه روحیهای دارد.
با این موافقید که در سالهای اخیر نقاشی اجتماعی به نسبت گذشته کمرنگتر شده است؟
بله.
چرا؟
این به جامعه و شرایط زندگیمان بر میگردد.
آدمهایی که از بیرون به نقاشها نگاه میکنند، احساس میکنند نقاشها از فروش آثارشان به درآمد قابل توجهی میرسند و اوضاع مالی خوبی دارند. واقعاً همینطور است؟
خیر. واقعاً اینطور نیست. الان اسم و امضاء هنرمند در فروش آثار خیلی تأثیرگذار است و به همین خاطر خیلی از نقاشانی که کارشان خیلی خوب است ولی کمتر شناخته شده هستند، آثارشان چندان به فروش نمیرود. مخاطب ممکن است اثر یک هنرمند شناخته شده که خوب هم نباشد را به اثر خوب یک هنرمند ناشناخته ترجیح بدهد. در نتیجه فکر میکنم خیلی از هنرمندان خوب ما که عمرشان را برای نقاشی گذاشتهاند و با شرافت کار کردهاند، درآمد قابل توجهی از نقاشی ندارند.
وقتی یک نمایشگاه میگذارید و بعضی از آثار آن نمایشگاه به فروش نمیرسد، با آن آثار چه میکنید؟
آثار برگشتی معمولاً خیلی سخت در نمایشگاههای دیگر شرکت داده میشود. گالریدارها بیشتر به دنبال کارهای اورجینالتر هستند و اغلب آثاری را میخواهند که حداکثر برای یک سال گذشته باشد.
پس تکلیف آثار برگشتی چه میشود؟
آن آثار به صورت شخصی در خارج از نمایشگاه یا از طریق فروشهای آنلاین به فروش میرسد. خیلی وقتها این موضوع گوش به گوش منتقل میشود که فلان هنرمند یک مجموعه یا یک اثر دارد و مخاطبان از این طریق برای خرید آن آثار اقدام میکنند. گاهی هم پیش میآید که بر حسب تغییرات اجتماعی، گالریدار احساس میکند اگر آثار یک نمایشگاهی که قبلاً برگزار شده را دوباره به نمایش بگذارد، اینبار حتماً فروش میکند یا این کار را یک گالریدار دیگر انجام میدهد. البته خیلی کمتر این اتفاق میافتد و این بستگی به زرنگی و زیرکی آن گالریدار دارد. الان گالریدارها کمی سختگیرتر شدهاند و معمولاً بیشتر با کسانی کار میکنند که فارغالتحصیل رشته هنر هستند، در حالیکه خیلی وقتها میبینیم یک هنرمند در دانشگاه نقاشی نخوانده ولی در رزومهاش پر از کارهای خوب است. این سیاست بدی است که بعضی از گالریدارها دارند.
قیمت متریال و ابزار نقاشی چطور است؟ متریال و ابزار ارزانقیمت و گرانقیمت داریم یا قیمتها تقریباً یک اندازه است؟
قیمتها متفاوت است. ما رنگ روغن و اکریلیک ارزانقیمت داریم و گرانقیمت هم داریم. خیلیها برای اینکه هزینه زیادی برای مواد نکنند، به سراغ رنگهای صنعتی میروند ولی معمولاً هر چه ابزار و متریال نقاشی گرانتر باشد، کیفیتش هم بهتر است. معمولاً نقاشها در ایران برای کارهای قطعات بزرگ به سراغ رنگهای ارزانقیمت میروند ولی قطعاً از ارزش کار آنها کم میکند چون کیفیت یک رنگ خوب گرانقیمت با رنگ معمولی فرق میکند.
این عادی است که یک نمایشگاه متضرر شود؟
خیلی وقتها این اتفاق میافتد که البته بخشی از آن به گالریدار بر میگردد چون ما برای مدت کوتاهی در یک گالری نمایشگاه میگذاریم و در آن مدت خیلی از مسئولیتها با صاحب گالری است. گالریدارهایی را میشناسم که میگویند ما در این راه ضررهای زیادی را متحمل شدهایم. من به مرکز توسعه هنرهای معاصر رفته بودم تا صحبتهایی انجام بدهم که یک جایی برای کار کردن داشته باشم که در آنجا گفتند در سالهای اخیر خیلیها گالری جدید راهاندازی کرده و متضرر شدهاند.
روی یک تابلوی نقاشی برای اینکه روی دیوار گالری برود، نظارت هم وجود دارد؟
بله. معمولاً غیر از صاحب گالری، یک هیئت ژوری وجود دارد که با هم مشورت میکنند و در نتیجه رأی به این میدهند که فلان تابلو قابل ارائه هست یا نه.
ما در تئاتر نمایشنامهنویسها و کارگردانهای زنی را داریم که 70-80 درصدشان تمایل دارند در مورد خانمها بنویسند و کار کنند. در نقاشی هم همچین چیزی وجود دارد؟ یعنی اینکه یک نقاش زن بیشتر آثارش را با محوریت موضوع زنان کار کند.
بله. من خودم هم اینطوری هستم و موضوع اکثر کارهایم زن است. البته آقایان زیادی را هم دیدهام که در حوزه زنان کار کردهاند.
در ابتدای گفتوگو اشاره کردید که چند سال نوازندگی پیانو کردید و به موسیقی هم علاقهمند هستید. موسیقی چقدر به نقاشی کشیدنتان کمک کرده است؟
خیلی زیاد. من بعضی وقتها حین کشیدن نقاشی به موسیقیهای بیکلام و به ویژه موسیقی بتهوون گوش میدهم. گوشم به پیانو آشنا است و صدای پیانو آرامم میکند. البته الان موسیقی بیکلام ایرانی هم گوش میدهم. بستگی به احساس و روحیهام در آن لحظه دارد.
تا به حال پیش آمده یک موسیقی منبع الهامی برای کشیدن یک نقاشی توسط شما شده باشد؟
بله. همین اواخر آلبوم دوست خوبم، نیلوفر محبی را گوش میدادم که با نوازندگی او مجموعه کارهای جدیدی که یک سری فیگورهای سریع زنانه بود را نقاشی کردم. شنیدن این آلبوم خیلی کمکم کرد.
موضوع نقاشیهایتان را چطور انتخاب میکنید؟ بر اساس حستان است یا به بازار نگاه میکنید که ببینید مخاطبان به کدام سمت تمایل دارند؟
هر دو. یعنی هم کارهایی دارم که کاملاً مطابق حس خودم است و هم کارهایی که احساس کردم مخاطبان آن نوع از کارها را بیشتر دوست دارند و سعی کردم کاری را انجام بدهم که مطابق میل مخاطبان باشد. من میل خودم به نقاشی رنگی است ولی خیلی از کارهای سیاه و سفیدم هم موفق بوده است.
این برای نقاش دردآور نیست که کارش فروش برود و دیگر آن را نداشته باشد؟
خیلی زیاد. به خصوص کارهای انتزاعی که تکرار کردنش خیلی سخت است. یک نقاشی پرتره را شاید بتوانی بعداً شبیهش را بسازی ولی به فروش رفتن یک کار انتزاعی حسرت بیشتری دارد. من خیلی وقتها حسرت کارهای انتزاعی فروخته شده خودم را میخورم. البته یک عکس از آن کارها نگه میدارم که حداقل این دلداری را به من بدهد که این کار را انجام دادهام؛ ولی خب طبیعتاً یک عکس نمیتواند جایگزین اصل اثر باشد. من یک سری کار هم دارم که هیچوقت دوست نداشتهام آنها را بفروشم و شاید در سختترین زمان بخواهم تسلیم فروختن آنها شوم، چون در یک حال خوب و خاصی خلق شدهاند. در این حرفه بعضی مواقع کسب درآمد برایم مطرح نبوده و بیشتر علاقه برایم اهمیت داشته است.
پس یک نقاش باید انباری خیلی بزرگی داشته باشد؟
بله. ما با این معضل روبرو هستیم و من فکر میکنم باید به فکر یک جای وسیعی باشم که آثارم را نگهداری کنم.
به نظر میرسد نقاشها خیلی دوست ندارند کارهایشان را هدیه بدهند.
بعضی از نقاشها اینطوری هستند ولی من خیلی از کارهایم را هدیه دادهام و هدیه دادن برایم سخت نبوده است.
نقاشی یک شغل است؟
نقاشی بیشتر شوق است ولی اگر کسی شرایط خیلی سخت مالی پیدا کند، ممکن است شغل هم باشد.
منهای اساتید نقاشی که دارند آموزش هم میدهند و نقاشی برایشان یک منبع درآمد است، نقاشانی دیگری را داریم که نقاشی برایشان یک شغل باشد؟
بله داریم ولی تعدادشان کم است.
فکر میکنید یک نقاش به چه مرحلهای باید برسد که شروع به تدریس نقاشی کند؟
یک مدرس نقاشی باید رزومه خوب و قدرت انتقال داشته باشد و حوصله تدریس هم خیلی مهم است چون این کار حوصله خیلی خوبی میخواهد. نقاشی که میخواهد تدریس کند، باید به حدی رسیده باشد که بتواند یک چیزی به کسی دیگر اضافه کند. به نظرم داشتن یک رزومه خوب خیلی شرط است. الان خیلیها شروع به تدریس نقاشی کردهاند که من موافقش نیستم چون صرف اینکه یک نفر یک دوره کوتاهی را بگذراند دلیل نمیشود که بخواهد تدریس نقاشی کند.
یادم است که در یکی دو نمایشگاه قبلیتان به سراغ گبه و نقوش و گلیم ایرانی رفته بودید. این به خاطر علاقهتان به فرش ایرانی است یا به خاطر طبع بازار؟
در مورد آن کارها اصلاً بحث بازاریپسند بودن وجود نداشت و بیشتر میل خودم بود که آن کارها را انجام دادم. منظورم میل به وطندوستی و علاقه به کارهای سنتی است؛ چون من فرش و نقوش ایرانی را خیلی دوست دارم. تعداد کارهای آن نمایشگاه زیاد بود. فکر میکنم 16 اثر را در آن نمایشگاه ارائه دادم. اولین چیزی که برای ارائه در نمایشگاه شرط است، این است که آثار با هم هماهنگی داشته باشند. دو سال پیش شرایط این را داشتم که از این گبهها و فرشها یک نمایشگاه بگذارم ولی میل خودم به ایرانی بودن، سنتی بودن و حال و هوای کارها و زحمتی بود که میدیدم برای بافتن فرش کشیده میشود.
در یک نمایشگاه ایدهآل باید چند اثر به نمایش گذاشته شود؟
بستگی به فضای آثار، گالری، فواصل بین آثار، نحوه نصب آنها، نور و... دارد. ضمن اینکه نقاش باید ببیند چه تعداد اثر از مجموعهای که دارد، مورد قبول خودش برای نمایش گذاشتن در یک نمایشگاه است و آیا این آثار با هم هماهنگی دارند و در یک سطح و اندازه نسبی هستند یا نه.
فکر میکنید نمایشگاههای انفرادی موفقتر هستند یا نمایشگاههای گروهی؟
من هر دو را تجربه کرده و دوست دارم. خوبی نمایشگاه انفرادی این است که میدانی بینندهها آمدهاند فقط کارهای تو را ببینند و خوبی نمایشگاه گروهی هم این است که اثرت در بین یک تعداد آثار ارسالی دیده و پذیرفته میشود. من چون هیچوقت کسی معرفم نبوده و همیشه آثارم را طبق روال ارسال کردهام و مورد تأیید و پذیرش هیئت ژوری قرار گرفته است، در نتیجه وقتی اثرم پذیرفته میشود و از بین یک سری آثار دیگر به فروش میرود، برایم لذتبخش است.
فکر میکنید از کدام نمایشگاه و با کدام تابلویتان شناخته شدید؟
شرکت کردن من در یک نمایشگاه گروهی در گالری سیحون تأثیر خوبی روی رزومهام گذاشت. شروع کارم در آن نمایشگاه بود و بعد از آن یک نمایشگاه انفرادی در گالری آتشزاد داشتم که از آن به بعد شناخته شدم. چند گفتوگو با من شد و خبرش روی سایتهای پربیننده رفت و بعد بازخوردش را در بین همکارانم هم نشان داد.
در نمایشگاههایی که برگزار میکنید، آمدن چهرههای موسیقی، تئاتر و سینما برای شناختهتر شدن شما و نمایشگاهتان مهمتر است یا حضور اساتید نقاشی؟
هر دو گروه قابل احترام هستند. حضور یک استاد نقاشی هم دلگرمی است و هم به بار دانش آدم اضافه میکند. همینکه تو خودت را از دید یک صاحبنظر محک میزنی هم خیلی کمککننده و جالب است. حضور چهرهها و منتشر شدن عکسهای آنها در سایتهای مختلف هم خیلی تأثیرگذار است و حداقل برای نمایشگاه انفرادی من مؤثر بوده است.
متوسط فروش یک نمایشگاه در همان روز افتتاحیه مشخص میشود یا ممکن است در روزهای بعدی تعداد آثار بیشتری فروخته شود؟
من در نمایشگاه انفرادیام 6 تابلو فروختم که 2-3 تای آن در افتتاحیه فروش رفت و 2-3 تای دیگر هم طی آن چند روزی که نمایشگاه دایر بود. خانم فریبا کامران در روز افتتاحیه و آقای حسن فتحی در روزهای بعدی از من کار خریدند. نمیشود تخمین زد که در یک نمایشگاه چه اتفاقی قرار است بیفتد.
چرا صاحب آثار معمولاً در روزهای غیر از افتتاحیه و اختتامیه در نمایشگاه حضور پیدا نمیکنند؟
یک بخشی به مسئولیتپذیری برمیگردد و بخشی دیگر هم به احترام به مهمانانها و مخاطبان. من سعی میکنم در افتتاحیه حضور داشته باشم ولی فکر میکنم حضور در روزهای عادی هم خیلی خوب است چون از نظر بازدیدکنندگان مطلع میشوی. در یکی از نمایشگاههایم یکی از بازدیدکنندهها نظرش را گفت که خیلی برای نمایشگاه بعدی کمکم کرد. جالب است اگر نقاش در محل نمایشگاهش باشد و در مورد کارش توضیح بدهد. البته توضیح دادن برای رهگذرهایی که به گالری میآیند تا زمانشان بگذرد، تأثیر خاصی ندارد ولی کسی که میخواهد کار را بخرد، حقش است که بداند چه میخواهد بخرد و توضیح دادن هم خیلی برایش تأثیرگذار است.
اینکه میگویند بیشتر اقوام و آشنایان هنرمندان آثار آنها را در نمایشگاهها خریداری میکنند واقعیت دارد؟
اینطوری هم هست ولی خداروشکر در من مورد من این اتفاق نیفتاده است چون دغدغه فروش ندارم. در میان دوستانم دیدهام که آشناهایشان از آنها خرید میکنند.
شما نقاشی سفارشی هم میکشید؟
اگر به من بگویند عین یک نقاشی را بکش، این کار را انجام نمیدهم چون کشیدن عین یک اثر برای نقاشهای حرفهای هم سخت است ولی گاهی پیش آمده که کسی گفته تا جایی که میشود نزدیک فلان چیز را نقاشی کن و من قبول کردهام. خیلی کم این اتفاق افتاده است.
وقتی میخواهید یک نقاشی بکشید، حتماً باید آن را تمام کنید و سراغ یک اثر دیگر بروید یا ممکن است یک کاری را نیمه کاره رها کرده و بروید یک نقاشی دیگر بکشید؟
این اتفاق هم افتاده است. گاهی پیش آمده که در حین کشیدن نقاشی پرتره، به یکباره تصمیم گرفته باشم یک نقاشی انتزاعی بکشم و بعد دوباره به آن کار پرتره برگردم. کشیدن یک نقاشی پرتره زمانبر است و نقاشی انتزاعی معمولاً زودتر به نتیجه میرسد. کارهایی هم داشتهام که نصفه باقی مانده و بعداً کسی آن را دیده و خوشش آمده است.
شما به تئاتر هم علاقه دارید. این علاقه از کجا میآید؟
من تئاتر را از یک مدیومی مثل سینما بیشتر دوست دارم ولی هیچوقت علاقهمند نبودهام تئاتر کار کنم. تماشا کردن تئاتر از کودکی برایم لذتبخش بوده است. اوایل مادرم خیلی مرا به دیدن تئاتر ترغیب میکردند و بعدها خودم به تنهایی به تماشای تئاترها میرفتم و دوستانم را هم ترغیب میکردم تئاتر ببینند. از سنین کم کارهای دکتر علی رفیعی را میدیدم و علاقهام به تئاتر بیشتر میشد. طراحی صحنه کارهای ایشان برای من جذاب بود. بعد هم کم کم کارهای آقای محمد رحمانیان را دیدم و بعد کارهای آقای امیررضا کوهستانی و آقای حسن معجونی. هر چه گذشت از علاقهام به تئاتر بیشتر شد.
به سبب همین علاقه، با خیلی از بچههای تئاتر آشنا هستید. هیچوقت به شما نگفتند بروید برایشان بازی کنید یا کار طراحی پوستر نمایشهایشان را انجام بدهید؟
یک مدت طراحی بروشور انجام دادم یا اینکه تابلویی از من در صحنه استفاده شد ولی معمولاً به پیشنهاداتی که در این زمینه دارم به طور جدی فکر نکردهام. تجربه کسب کردن خیلی خوب است ولی اینکه بخواهی به واسطه آشنایی با دوستانت وارد یک کاری شوی را نمیپسندم. بنابراین ترجیح میدهم بیشتر یک بیننده تئاتر باشم.
اگر روزی به شما پیشنهاد بازیگری بشود، فکر میکنید توانایی این کار را دارید؟
دیده شدن را همه دوست دارند ولی من شاید ترجیح میدهم پشت صحنه یک کمکی به گروه انجام بدهم. تا به حال پیشنهاد بازیگری نداشتهام و بازیگری خیلی دغدغهام نبوده است.
وقتی یک تئاتر میبینید، به عنوان یک نقاش بیشتر به چه چیز آن دقت میکنید؟
اول به این توجه میکنم که آن تئاتر، کار چه کسی است و نویسندهاش کیست. قطعاً همه عوامل نمایش زحمت میکشند ولی من بیشتر به کارگردان نگاه میکنم که عقبهاش چه بوده است و چه کارهایی در کارنامهاش دارد. به طراحی صحنه، نور و لباس هم توجه میکنم و برای جذاب است. بروشور همه تئاترهایی که دیدهام را نگه میدارم و گاهی نگاه میکنم که یک چیز مشترک پیدا کنم. گریم را هم خیلی دنبال میکنم و یک مدتی دورههای گریم را هم در دانشگاه هنرهای زیبا گذراندم که اساتیدم خیلی راضی بودند. دوست داشتم کلاسهای آزاد گریم را با 2-3 گریمو خیلی خوب که الان در سینما و تئاتر کار میکنند ادامه بدهم ولی فرصتش پیش نیامد. با خانم سارا اسکندری کم و بیش آشنایی دارم و حتی صحبتش شده که به صورت خصوصی پیش ایشان بروم و گریم را یاد بگیرم. با استاد عبدالله اسکندری هم چون از بازدیدکنندگان نمایشگاه انفرادی من بودند، صحبت کردهام. خیلی دوست دارم گریم را به طور حرفهای یاد بگیرم ولی شاید فرصت نبوده و یا تنبلی کردهام. گریم را دوست دارم ولی نقاشی برای من همیشه در صدر بوده است و قطعاً آن را رها نمیکنم.
فکر میکنید اگر یک روزی به خانوادهتان بگویید میخواهید نقاشی را رها کنید، آنها چه واکنشی نشان میدهند؟
خیلیها فکر میکنند پدر یا مادر من در یکی از شاخههای هنری، سینمایی یا تئاتر شاغل هستند و من از طریق آنها با هنر آشنا شدهام، در حالیکه اصلاً اینطور نبوده و میل خودم مرا به این سمت کشانده است ولی خانوادهام هیچوقت مرا محدود نکردند. حتی سالی که من انتخاب رشته کردم، پدر و مادرم خیلی دوست داشتند به ایتالیا بروم و هنر بخوانم و من چون دوست داشتم در مملکت خودم باشم نرفتم. پدرم با اینکه گرافیست بودند ولی به اندازه مادرم مشوق نبودند. مادرم بیشتر راغب بودند در این شاخه کار کنم و شاید اگر یک روزی میخواهم به یک شاخه دیگر بروم و حرفه دیگری را یاد بگیرم، مخالفتی نداشته باشند.
با توجه به اینکه نمایشهای زیادی میبینید، آدمها بعد از اجرای کارشان از شما نظر نمیخواهند؟
معمولاً دوستان هنرمند این سؤال را از من میپرسند و من علیرغم اینکه اطلاعات خیلی جامع و کاملی در این زمینه ندارم ولی نظرم را میگویم. بعضی وقتها هم مخاطبان از من میپرسند چه کاری را برای تماشا کردن پیشنهاد میکنی که من کاری که دوست دارم را به آنها معرفی میکنم. نمیدانم چقدر حرفهای هستم چون خیلی دانش تئاتر ندارم ولی به خاطر تعداد زیاد کارهایی که دیدهام میتوانم یک نظر کارشناسی ساده بدهم.
تئاتر ما به این نوع تماشاگران دائمی که تبدیل به تماشاگران حرفهای میشوند نیاز دارد چون آنها یک نگاهی از بیرون به درون تئاتر دارند و ممکن است چیزهایی را ببینند که گروه به دلیل مشغله زیاد آن چیزها را ندیده باشد. در نقاشی هم وجود همچین بینندههایی لازم است؟
این حجم از تماشاگر را قطعاً یک نقاشی ندارد ولی یک تعدادی میآیند نمایشگاهها را میبینند که اگر مخاطب حرفهای این کار باشند، نظرشان میتواند مفید واقع شود. تفاوتی که تئاتر با نقاشی دارد این است که تئاتر یک ماه روی صحنه است و تماشاچی بیشتری هم دارد، به همین خاطر یک مقدار ذهن تماشاچی را بیشتر درگیر میکند. در مورد نقاشی ممکن است تماشاگر وقتی از گالری بیرون میآید، خیلی چیزی پس ذهنش نماند که بخواهد به آن فکر کند ولی المانهای نور، صدا، تصویر و... در تئاتر باعث میشود مخاطب در یک مدت کوتاه و یا طولانی درگیر آن شود.
به نظرتان چرا اخیراً در خیلی از نمایشگاههایی که برگزار میشود، از موسیقی استفاده میشود؟
من یک تجربه گروهی داشتم که همراه با پرفورمنس و اجرای موسیقی بود. الان در گالریها حتی نمایش اجرا میشود. یک نمونه از گالریهای خوبی که اتفاقاً الان هم به خاطر نوروز اجرای موسیقی دارد، گالری "دراگون" است. موسیقی و پرفورمنس به درک بیشتر اثر توسط مخاطب کمک میکند. من با حضور موسیقی با ربط در کنار هنرهای تجسمی موافقم و فکر میکنم حتماً در جذب مخاطب تأثیرگذار خواهد بود. وقتی مخاطب حین دیدن تابلوی نقاشی، موسیقی هم گوش میکند، این باعث میشود آن تابلو در ذهنش بماند و بعداً هم آن را در ذهن خودش مرور کند. اینکه یک نمایشگاه چقدر به موسیقی نیاز دارد یا ندارد را خود هنرمند و گالریدار باید تشخیص بدهند. انتخاب موسیقی هم باید درست باشد. من با اینکه قرار باشد یک موسیقی همینطوری پخش شود و اجرای موسیقی جنبه تبلیغاتی داشته باشد مخالفم ولی اگر موسیقی مرتبط با فضای آثار بود، حتماً کمککننده خواهد بود و اشکالی ندارد.
برنامهای دارید که آثارتان را در خارج از کشور نمایش بدهید؟
این اتفاق قبلاً افتاده و باز هم خواهد افتاد. مجموعهای که من بر اساس المانهای ایرانی کار کردم در خارج از کشور خیلی علاقهمند داشت و یک سری مجموعهدارها میخواستند این کارها را در خارج از کشور نمایش بدهند. قرار بود فروردین سال 97 در یک رویداد در دبی شرکت کنم که شاید به دلیل اینکه خودم تمایل نداشتم کارم به آنجا برود، کنسل شد. بحث فروش اثر خیلی دغدغه من نیست و به همین خاطر ترجیح میدهم کارم در جایی نمایش داده شود که خیلی چیزهایش برایم ایدهآل باشد. کسی که مرا به این رویداد معرفی و دعوت کرد، یکی از استادان بزرگ خط است که لطف کرد این کار را انجام داد ولی من نخواستم در دبی حضور داشته باشم چون واسطههایش را نمیشناختم. حتی اگر واسطهها از سمت معرف تأیید شده باشند هم چون خودم آنها را نمیشناسم، رغبتی برای حضور ندارم. شاید اگر بحث کسب درآمد برایم مهم بود، این کارها را میفرستادم و درآمد خوبی را کسب میکردم ولی ترجیح دادم آثارم در جایی نمایش داده شود که از همه جهت برایم مورد قبول باشد.
به سفر کردن علاقه دارید؟
بله ولی وقتی به سفر میروم، دوست دارم زودتر برگردم. ایران و تهران را خیلی دوست دارم. برای برگشتنم از سفر نقشه میکشم. یک سری اولویتها دارم که اگر برگردم فلان کار را انجام بدهم. این بهانهای میشود که بتوانم زودتر برگردم. عکاسی را هم خیلی دوست دارم و سفر یکی از جاهایی است که فرصت عکاسی کردن را برایم به وجود میآورد. هیچوقت حرفهای عکاسی نکردهام ولی در حدی که بتوانم عکاسی کنم و آن را موضوع کارم قرار بدهم در عکاسی سررشته دارم.
به عید نوروز چقدر علاقه دارید؟
من ماه اسفند را بیشتر از ایام نوروز دوست دارم. یعنی قبل از رسیدن خود نوروز را بیشتر دوست دارم و معمولاً سعی کردهام در خور آن موضوع هم کار کنم. رنگهای کارهایم یک خرده شاد شده و فضای کارهایم از آن حالت غمگین درآمده است که حداقل هم در خودم حس را زنده کنم و هم در میان اطرافیانم که شاید بیننده کارهایم باشند.
اهل دور سفره هفت سین نشستن هستید؟
بله کلاً آیینها و سنتهای نوروزی را دوست دارم. دور سفره هفت سین مینشینم و حافظ هم میخوانم. این شعر حافظ را خیلی دوست دارم: دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمیگیرد / ز هر در میدهم پندش ولیکن در نمیگیرد.
تاکنون پیش آمده که بر اساس شعرهای حافظ یا قصهای که خواندهاید بخواهید نقاشی بکشید؟
خیلی دلم میخواست بتوانم بر اساس شاهنامه فردوسی نقاشی بکشم ولی خیلی به سمتش نرفتم. شاید سبک آن، سبک مورد پسندم نیست. برای کار کردن یک نقاشی بر اساس اشعار فردوسی و حافظ نیاز به ظرافت زیادی داری. من تصویرگری هم دوست دارم. پیشنهاداتی هم در در زمینه طراحی جلد کتاب قصه و کتاب کودک داشتهام.
قصه شاهنامه فردوسی را نمیشود انتزاعی کرد؟
حتماً میشود ولی من هیچوقت این کار را نکردهام چون خیلی باب میل و سلیقهام نیست. خیلی وقتها وقتی میروم نمایشگاه هنرمندان بزرگ را هم میبینم، کارهای آن سبکی که انجام دادهاند خیلی باب سلیقهام نیست و بیشتر جذب کارهای انتزاعی در ابعاد بزرگ میشوم.
به نقاشی خط علاقهای ندارید؟
من نقاشی خط هم کار کردهام. با اینکه هیچوقت کلاس خط نرفتهام ولی فکر میکنم بتوانم از عهدهاش بر بیایم. حتی صحبت همکاری با یکی از استادهای بزرگ خط پیش آمد که من بیس زیر کار را انجام بدهم و ایشان روی تابلو بنویسد و این تبدیل به یک کار مشترک شود. انشاءالله در برنامهمان است که این اتفاق بیفتد.
نمایشگاه بعدیتان چه زمانی خواهد بود؟
یک مجموعهای از آبرنگ دارم که پرتره است ولی رو به انتزاعی میرود. میخواهم این مجموعه را تکمیل کنم و به نمایش بگذارم.
و صحبتهای پایانی؟
خیلی خوشحالم که هیچ رابطهای نبوده که مرا به 7-8 گالریای که با آنها کار کردهام معرفی کند. همیشه اگر فراخوانی آمده، کار فرستادهام که اکثراً کارهایم پذیرفته شدهاند و یکی دو تایی که رد شده هم گالریهای خاص تهران بودهاند که گفتهاند الان سیاستشان با ما من هماهنگ نیست و شاید بعداً به من وقت بدهند. هیچ کسی سفارش مرا نکرده که اثرم پذیرفته شود و هر کجا اثر مرا پذیرفته است، صرفاً به خاطر خود اثر بوده است نه هیچ چیز دیگری. حتی پیشنهاداتی از سوی دوستان هنرمندم داشتم که گفتند شما را به گالریهای درجه یک کشور معرفی میکنیم تا در آنجا نمایشگاه بگذاری ولی من آنها را رد کردم و گفتم دوست دارم کارهایم را خودم بفرستم و تأیید شود. همیشه دوست دارم مسیری که میخواهم طی کنم را با پای خودم بروم و خودم خودم را به جلو هل بدهم. موافق این نیستم که یک گالری صرف آشنایی و بدون اینکه کارم را ببیند بخواهد برایم نمایشگاه بگذارد. شاید خیلی وقتها به سودم بوده که این پیشنهاد را بپذیرم ولی همیشه با این شکل از دیده شدن مخالفت کردهام.