سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: نام کتاب این است: "یک رمانک لمپن"، و سراسر متن همچون عنوان عجیبش، مخاطب را با امر "شگفت" مواجه می‌کند. این شگفتی در لایه‌هایی از سادگی، امر واقع و رویدادهایی طبیعی آرام گرفته است و همین مسئله خواننده‌ی داستان را بیشتر می‌تواند در تحیر فرو ببرد.

 اما پیش از آنکه وارد دنیای توفنده‌ی این کتابِ کوچک شویم بگذارید کمی از روبرتو بولانیو، مولف آن بگوییم که احتمالا چیز زیادی از او نمی‌دانیم، چون نامِ او در سایه‌ی نام‌های بزرگ دیگر امریکای لاتین نظیر بورخس، مارکز، کورتاسار، یوسا و دیگران، مغفول مانده است. هوشیار مجتبوی در الف نوشته است: روبرتو بولانیو (Roberto Bolaño) شاعر، نویسنده و مقاله نویس آوانگارد شیلیایی، از متفاوت‌ترین نویسندگان امریکای لاتین است که می‌توانیم از او به عنوان نماد نسلی از نویسندگان امریکای لاتین یاد کنیم که صاحب جهان ادبی بدیعی است، نسبت به آنچه از داستان نویسان تراز اول این قاره سراغ داریم. اگرخورخه لوئیس بورخس یا گابریل گارسیا مارکز، و از طرفی دیگر ماریو بارگاس یوسا یا کارلوس فوئنتس  نماینده نویسندگان دنیای جادو و خیال  و همین طورعرصه سیاست هستند، و کسانی چون ایزابل آلنده پیرو راه چنین نویسندگانی؛ روبرتو بولانیو را باید از مهم‌ترین نویسندگان مستقل امریکای لاتین دانست که راهش را از راه مرسوم و معروف داستان نویسی این دیار جدا کرد. نقل قول‌ معروفی از روبرتو بولانیو و همین طور ایزابل آلنده هست که این شکاف بزرگ‌ را به شکل شفافی آشکار می‌کند.

 بولانیو ادبیات رئالیسم جادویی را ادبیاتی "متعفن" توصیف می‌کند، درباره گابریل گارسیا مارکز می‌گوید کسی است که عاشق حرف زدن با رئیس جمهورها و اسقف‌ها ست، و درباره ایزابل آینده می‌گوید: مبتذل‌نویسی است که در حوزه‌ای از ادبیات  می‌نویسد که از کیچ آغاز و به ادبیات آبگوشتی ختم می‌شود. ایزابل آلنده هم در مصاحبه‌ای به سال 2003 گفته است روبرتو بولانیو مرد بسیار نفرت انگیزی است که البته مردنش هم به کارِ جذاب شدن شخصیتش نخواهد آمد.

بله،  بولانیو در همان سال، یعنی سال 2003 در سن 49 سالگی درگذشت، اما حتی خیلی پیش از آن به یکی از مهم‌ترین نویسندگان امریکای لاتین بدل شده بود. نویسنده‌ای با شاهکارهایی نظیر "2666" و "کارآگاهان وحشی" که به ترتیب جوایز معتبر کتاب ملی حلقه‌ی منتقدان (National Book Critics Circle Award) و رومولو گالگوس (Rómulo Gallegos Prize) را بردند.

"یک رمانک لمپن" از آخرین آثار بولانیو ست که به رشته تحریر درآورده (2001)؛ کتابی که با ترجمان مریم اسماعیل پور و وحید علیزاده رزازی فارسی شده است. رمانی کوتاه، به شدت گیرا و البته بسیار تاثیرگذار که روایتی بی نظیراز تنهایی به دست می‌دهد.

داستان، داستان خواهر - برادری است که پدر- مادرشان را در تصادفی از دست داده‌اند. راوی همین خواهر است و نخستین جملات  او این جملات: "اکنون من یک مادرم و زنی متأهل، اما تا چندی قبل فقط یک مجرم بودم. من و برادرم یتیم شده بودیم."

تصادف، و متعاقب آن مرگِ پدر و مادر علت اصلی به حرکت در آمدن جریان داستانی‌ای است که در آن شخصیت‌های موهوم و واقعی با تنهایی عظیم‌شان به سراغ‌مان می‌آیند. رمانک عجیب ِ بولانیو با حس و درکی واقعی از زندگی آغاز می‌شود، رویدادهایی طبیعی را برمی‌شمرد، روایتی ساده از زندگی‌ای سراسر عادی و معمولی به دست می‌دهد، اما هر چند صفحه یک بار ما را نسبت به امر واقعی/امر موهوم مردد می‌کند. برادر ِ راوی بی دلیل و بی مقدمه دو آدم ناآشنا را به عنوان رفیق به خانه راه می‌دهد. دو آدمی که نامی ندارند، غریبه هستند، به غایت در نظافت شخصی مصرند و نه خودشان و نه این برادر خواهر نمی‌دانند در آن خانه چه می‌کنند. این همه، البته به طرزی ساده روایت شده است؛ آن چنان که گویی مولف می‌خواهد امر نامأنوس را به یک قضیه‌ی آشنا تبدیل کند. همین دو غریبه که به نظر می‌آید رفیق این خانواده هستند جریان داستان را به سمت و سویی پیش می‌برند، تا راوی وارد خانه‌ی مرد معروف و هنرمندی شود که کور است. سلبریتیِ کور، در خانه گاو صندوقی دارد که راوی به قصد سرقت از آن وارد خانه‌اش می‌شود، اما سوال اینجاست که آیا گاو صندوقی در آن خانه‌ی بزرگ یا کاخِ کوچک وجود دارد یا نه؟

توصیفات بولانیو از این خانه، آمیزه‌ای است از رنگ‌بندی‌های خیالی و واقعی که مثل خیلی از بخش‌های دیگر کتاب مخاطب را در تردید باقی نگه می‌دارد. به راستی کتاب بولانیو طرحی مستقل از آنچه معمولا در ذهن سراغ داریم، دارد. نه می‌توانیم آن را اثری رئال بدانیم و نه می‌توان این رمان کوتاه را اثری فانتزی یا تخیلی دانست.همه چیز ساده برگزار می‌شود، و اتفاقا گاه از فرط سادگی به تنه به "ملال" می‌زند، اما این ریتم داستان، و همین طور نحوه‌ی روایت است که ما را تا لحظه‌ی آخر پای داستان باقی نگه می‌دارد.

 "یک رمانک لمپن" اثری است خوش خوان، یک نفس می‌خوانیدش. تمپوی تند، پیرنگِ عجیب و راوی آسیمه سر و عصبی داستان ما را وا می‌دارد کتاب را یک نفس بخوانیم. بولانیو توانسته در این کتاب جهانی مستقل بیافریند، جهانی که به شدت کنجکاوی ما را برمی‌انگیزد، نه فقط به خاطر امور شگفتی که عادی می‌نُماید، بلکه به دلیل روایتی که بی شک بدیع و نو است.