نسلی را که منصوره حسینی به آن تعلق داشت شاید بتوان ازتاثیر گذارترین و پویا ترین دورههای هنری ایران دانست. اما آنچه که این نسل را متمایز و برجسته میکند، تعهدش به معرفی و شناساندن هنر ایران به جهانیان بود. کمتر هنرمندی از این نسل را میشناسیم که امروزه در جهان ناشناس بوده و نامش اعتباری برای هنر کشور ایجاد نکرده باشد.
حسینی را با نقاشیهای نوآورانه و تجربه گرایانهاش به یاد میآوریم. سیال بودن در فرمها و برداشتهای سراسرحسی از عناصر و موضوعات مورد استفادهاش، انگیزش اصلی او در آغاز و انجام آثار هنری او است. او یکی از هنرمندانی است که در تثبیت و گسترش کالیگرافی در نقاشی موثر بود و ورود خط و عناصر نوشتاری به نقاشی را با آغوش باز پذیرفت و به ارائه تصاویری شخصی و حسی از آنها رسمیت بخشید.
وی به نشانهها و المانهای فرهنگی کشورش تعلق خاطرداشت و به آن عشق میورزید. ردپای این ارادت را تا آخرین نقاشیهایی که خلق کرده میتوان دید. او با این عناصر به سان موجوداتی زنده برخورد میکرد و شخصیتی شعورمند به آنها میبخشید. حروف و کلمات در آثارش از آنها سود میبرد،همان مقدار جان دار و زنده به نظر میآیند که گیاهان و انسانها. حرکت و جان بخشی به عناصر تابلوهایش از ویژگیهای بصری آثارش به شمار میآید.
رنگ و نور را به عنوان جلوههایی از عواطف و احساسات درونی نسبت به موضوع و محتوای آثارش به کار میبرد و به طرزی آشکار از ساخت و پرداختهای اثرش دچار برانگیختگی میشد. نقاشی از نگاه او چیزی بیشتر از بازتاب فیزیکی و نسخهای از واقعیت بود، و به بازنماییهای درونی تر و سرشارتراز احساسات و انگیزشهای عاطفی پای بندی بیشتری نشان میداد.
وی خود، جایی درباره نقاشیهایش میگوید: "نقاشی کردن دقیقا مثل التهاب یک زن در حین زایمان است. نقاش در لحظه آفرینش تابلوی خود به چیزی فکر نمیکند، میداند درد دارد.من در لحظه نقاشی کردن نمیدانم. اگر بدانم کار از چشمم میافتد. من دلم میخواهد رهایش کنم تا خود بیاید. بعد میگذارمش و نگاهش میکنم. با همدیگر یک چایی میخوریم، خب گاهی شاد میشویم و گاهی هم نمیتوانم نگاهش کنم. دلم میخواهد این رهایی و جوشش همواره در من بماند و خداوند به علت کهولت سن و ناتوانی جسمی آن را از من دریغ نکند".
حرفهایش درباره نقاشی به راستی بیش از هر چیز بازگوکننده تعلق خاطر عمیق و حضور مکاشفه وارش در نقاشی است. ارتباط او با اثرش ناگسستنی و پایان ناپذیر بود. به گواه شاهدان تا زمانی که توانایی اش اجازه داد نقاشی کرد و نقاش ماند، و رهایی و جوشش، آنطور که در حرفهایش آرزو میکرد همواره در نقاشیهایش متبلور بود. حتی در ۸۶ سالگی و در روزهایی که نشستن و از جای برخاستن بدون یاری و همراهی دیگری برایش دشوار شده بود.
بی تردید حضوری از این دست به آسانی فراموش شدنی نیست.
انتهای پیام/بهروز فائقیان/31