سرویس تئاتر هنرآنلاین: سینا شفیعی را از سال 92 جشنواره تئاتر استانی البرز و با دیدن یک نمایش در کرج می‌شناسمش که می‌خواهد در تئاتر اندیشه‌ورزانه فرم‌هایی را برای صحنه بیاورد و همین شناخت از آن سو نیز این انتظار را در او و گروهش ایجاد کرده که حتما کارهایش را ببینم و درباره‌اش نقدی بنویسم و به همین دلیل مناسب دیدم که درباره نمایش اخیر، گپی بلند بزنیم که خوانندگان این مطلب درباره این چهره در خور تامل، نوع نگاهش و تلاش‌هایش در تئاتر بیشتر آشنا شوند. شفیعی در بخش بین‌الملل جشنواره سی و ششم فجر هم نامزد دریافت جایزه بهترین متن شد که همان بهمن‌ماه در باران به صحنه رفت و ملاحظه شد که یک گروه بی‌ادعا و زحمتکش دارد از کرج سر بلند می‌کند.

نمایش "پلاس پلاس به توان ۲" به نویسندگی و کارگردانی سینا شفیعی از ۲۳ خرداد در سالن سایه مجموعه تئاترشهر به صحنه رفته است. نمایشنامه "پلاس پلاس به توان دو" داستانِ راجر تناردی بنانو بلم است که یک کانال خانگی راه انداخته تا با ابر رسانه‌های تبلیغاتی کشورش بجنگد و مردمش را آگاه کند. "پلاس پلاس به توان ۲" در مورد رسانه و انسان معاصری است که دارای اصول و ارزش‌های شخصی و انسانی است و در چرخه نظام سرمایه‌داری، بین گذشته و آینده و زیر پا گذاشتن ارزش‌های مقبول خود، در تقابل و تنگنا قرار گرفته است. آمدن سحرناز عباس‌‌زاده و عبدالرضا یعقوبی از بازیگران این گروه بحث را علاوه بر مرور شفیعی، به مرور گروه و بازیگری نیز سوق داد.

مصطفی ساسانی، سحرناز عباس زاده، عبدالرضا یعقوبی، محمدرضا محمدپور، حمیدرصا معدن‌کن، سترگ رضایی و محمد امیری در این نمایش ایفای نقش می‌کنند. سایر عوامل این اجرا عبارتند از طراح صحنه: سعید حسنلو، دستیار کارگردان و برنامه ریز: مسعود بیگلری، مدیر تولید: نوشین شکری، آهنگساز: محمد ثابت قدم، طراح لباس: سحر هنرور، طراح گریم: یلما شهباززاده، طراح نور : میثم صفری، مدیر صحنه: عطا نامجو فر، ساخت دکور: حسین طاهربخش، دستیاران صحنه: عماد زیرکی، مهدی منصور خاکی، عکاس: سپهر رضوانی، ساخت تیزر: محمدرضا جعفری، وحید محمدی، ضبط صدا: میثم شفیعی، اجرای گریم‌: المیرا کسائیان و مشاور رسانه: مریم رودبارانی.

 

آقای شفیعی، گروه تئاتر "هویت" از چه زمانی آغاز به کار کرد و چه شرایطی را طی کرد تا به سطح حرفه‌ای رسید؟

سینا شفیعی: ما تقریباً 10 سال است که داریم کار می‌کنیم. از کرج شروع کردیم و خرد خرد بالا آمدیم. محوریت کارهای‌مان هم جشنواره‌ای بوده است. در جشنواره‌ها خیلی موفق بوده‌ایم و تقریباً در تمام جشنواره‌ها جایزه گرفته‌ایم. از جشنواره کودک و نوجوان همدان 6 تندیس گرفتیم. من تندیس نمایشنامه‌نویسی و کارگردانی گرفتم و بازیگرها هم 4 تندیس بازیگری گرفتند. سال گذشته در جشنواره تئاتر رضوی هم 6 جایزه گرفتیم. ضمن این‌که 6 سال است که در جشنواره تئاتر فجر حضور داریم و در بخش‌های مختلف جشنواره کاندید می‌شویم. تازه داریم به طور جدی به اجراهای عمومی ورود می‌کنیم. در حال حاضر با توجه به بی‌ثباتی اقتصادی و روحیه‌ای که در جامعه است، یک مقدار شرایط اجراهای جشنواره بهتر از اجراهای عمومی است ولی می‌دانیم که حتماً باید اجراهای عمومی داشته باشیم.

اصلاً تعریف درست تئاتر، اجرای عمومی است. جشنواره یک ویترین یا رویداد جانبی است که شخص یا گروهی را معرفی می‌کند ولی آن‌چه که کارگردان را کارگردان یا گروه را گروه می‌کند، اجرای عمومی است.

سینا شفیعی: بله. بازخورد و فیدبک تماشاگرها می‌تواند این دید را به ما بدهد که در کجا هستیم. متأسفانه ما الان همه کارهای‌مان از فراخوان جشنواره‌ها شروع می‌شود که این درست نیست. آن‌چه که من به عنوان نویسنده می‌نویسم باید در اتوبوس، مترو، ارتباطم با خانواده و جامعه و به طور کلی با مطرح شدن یک دغدغه اتفاق بیفتد، نه این‌که ما و گروه‌های دیگر منتظر بمانیم تا یک فراخوانی داده شود و بعد همه با هم شروع به نوشتن و تمرین کنیم. آن جرقه‌ای که قبلاً برای نوشتن در بین روابط و جامعه اتفاق می‌افتد الان دیگر در دبیرخانه‌ها اتفاق می‌افتد. این خیلی جالب نیست. البته من همیشه سعی کرده‌ام کار سفارشی انجام ندهم و تا به امروز روی این باور مانده‌ام.

تاکنون چه نمایش‌هایی را روی صحنه برده‌اید؟

سینا شفیعی: من حدود 10 نمایش کار کرده‌ام که همه را هم خودم نوشته‌ام اما نمایش "پلاس پلاس به توان 2" چهارمین نمایش من است که به اجرای عموم رسیده. 5 تای دیگر همین‌طوری در بسته مانده و ما منتظر هستیم که شرایط اجرای‌شان فراهم شود.

نمایش "دریازدگی" که مسعود بیگلری و محمدرضا مرتضوی به طور مشترک روی صحنه بردند هم نوشته شما است. آن نمایش را از اول برای خودتان ننوشته بودید؟

سینا شفیعی: خیر. من وقتی متنی را می‌نویسم، سناریوی تصویری‌اش را هم می‌نویسم. پایین هر دیالوگ یک جای خالی است که آن‌جا میزانسن و طراحی صحنه را ریز به ریز می‌آورم. نمایش "دریازدگی" در جشنواره تئاتر فجر اجرای خوبی داشت ولی اجرای عمومی آن در جذب مخاطب ناموفق بود. واقعاً اجرایی که تماشاگر زیادی نداشته باشد را نمی‌توانیم اجرای موفقی بدانیم. اجرایی که 10 نفر آدم طی 20 روز روی صحنه ببرند و 20 میلیون تومان بفروشد ناموفق است. فروش 20 میلیون تومانی شوخی است. نمایش ما را آقای صالحی، وزیر فرهنگ و ارشاد تماشا کردند و گفتند چقدر خوب است. در اتاق گریم با ما حرف زدند و بعد هم یک توییت برای کار ما منتشر کردند. به نظر شما بعد از این اتفاقات نباید مثلاً از تئاتر شهر زنگ می‌زدند و می‌گفتند آقای کارگردانی که 22 سالت است و در اولین کارت همچین نمایشی را روی صحنه برده‌ای و نظرها را جلب کرده‌ای، الان کجا می‌خواهی اجرا بروی؟ متأسفانه این اتفاق نیفتاد و هیچ توجهی به بچه‌ها نشد.

سینا شفیعی -سحرناز عباس زاده-عبدالرضا یعقوبی

دغدغه نوشتن چطور در شما ایجاد شد و از چه زمانی شروع به نوشتن کردید؟

سینا شفیعی: پاسخ دادن به این سؤال خیلی سخت است. من در سن 15 سالگی اولین داستان کوتاهم را نوشتم اما هیچ‌وقت هدفی از نوشتن نداشتم. شاید هدفم از نوشتن پیدا کردن هدف بود. اصلاً نمی‌دانم هدفم در زندگی چیست. همیشه می‌نویسم بلکه هدفم را پیدا کنم.

رشته تحصیلی‌تان در دانشگاه چه بود؟

سینا شفیعی: من دانشجوی کارگردانی تئاتر بودم ولی همان سال اول انصراف دادم. احساس کردم دانشگاه بیش از داشته، به دانسته‌ام اضافه می‌کند. یعنی یک آگاهی کاذب به من می‌دهد. یکی از اساتید به من گفت که آغاز خلق و نوشتن در دانسته تو نیست بلکه در داشته تو است. داشته یعنی ریشه تو، اتفاقات زندگی‌ات و روابط شخصی‌ات. دانسته آن چیزهایی است که من می‌دانم ولی داشته چیزهایی است که در زندگی من و بین نزدیک‌ترین آدم‌های زندگی‌ام دارد اتفاق می‌افتد. من همه کتاب‌های دانشگاه تا مقطع ارشد را خواندم. اصلاً چیزی نیست که نخوانده باشم ولی وقتی در زندگی نویسنده‌ها و کارگردان‌های بزرگ دنیا عمیق شدم، دیدم شاید آن‍ها استاد عجیب و غریبی نداشته‌اند ولی زندگی شخصی‌شان و تجربیاتی که داشته‌اند بسیار قابل استفاده است. به نظرم دانسته‌ها بدون زیست و بدون وجود داشته‌ها فقط یک آگاهی کاذب هستند که آدم را اذیت می‌کنند ولی داشته‌ها حتماً کارساز خواهند بود.

در 3- 4 نمایشی که از شما دیده‌ام، عشق مضمون مشترک نمایش‌ها بوده است. چه چیزی باعث شده در این کارها راجع به عشق حرف بزنید؟

سینا شفیعی: صادقانه بگویم که نمی‌دانم. این یک تصمیم نبوده است. من الان 4 نمایشنامه دارم که خیلی خوب هستند و می‌خواهم امسال کارشان کنم. در آن نمایشنامه‌ها هم عشق جاری است. نمی‌دانم مضمون عشق از کجا وارد نمایشنامه‌هایم شده است. ممکن است یک خلأی در وجودم باشد؛ یعنی من به دنبال آن چیزی می‌گردم که آن را ندارم.

معمولاً عشق در کارهای‌تان به تلخی و شکست منجر می‌شود. این تجربه زیستی خودتان است؟ شکست را تجربه کرده‌اید؟

سینا شفیعی: به نظرم اسمش شکست نیست بلکه تجربه است. ما یا می‌بریم و یا تجربه می‌کنیم. بودا می‌گوید کلمه درد یعنی آگاهی. من خیلی به این حرف اعتقاد دارم.

ولی ما در گونه‌های نمایشی شکست را داریم. وقتی روابط و رویدادها منجر به درد و اندوه می‌شود، تراژدی اتفاق می‌افتد.

سینا شفیعی: حتی به نظرم تراژدی بعد از رنج هم اسمش شکست نیست. آن هم بازشناسی و تجربه است. اصلاً فکر می‌کنم تراژدی هم شکست ندارد چون با نفرین تمام نمی‌شود. پایانش با یک درس و تجربه است.

برای مخاطب ممکن است شکست وجود نداشته باشد ولی قهرمان قصه با تراژدی و شکست مواجه می‌شود.

سینا شفیعی: در مورد خود کاراکتر با شما موافقم اما آن‌چه که به عنوان یک نگاه کلی به شکست و تراژدی مطرح کردم، نگاه واقعی من است. به نظرم در زندگی عدالت وجود ندارد. زندگی مثل مسابقه فوتبال است که 90 دقیقه می‌دوید و ممکن است تیم برتر میدان هم باشید ولی با یک گل مسابقه را می‌بازید. ما در زندگی به دنبال نظم و عدالت هستیم ولی به نظرم چنین چیزی به صورت مطلق حاکم نمی‌شود. همان‌طور که گدار می‌گوید، روح زندگی فقدان است. من فکر می‌کنم که کمال یا آرمان فقط در ذهن آدم است و در واقعیت ناعدالتی و پارامترهای دیگر مانع رسیدن به آن می‌شوند.

نمایشنامه "پلاس پلاس به توان 2" را چگونه نوشتید؟ فضای این نمایش را به یک فضای مجعول‌تر و شاید خارجی‌تر برده‌اید که از تاریخ و جغرافیا دور می‌شود ولی نشانه‌هایش را می‌شود در دوره‌ها و جغرافیاهای مختلف پیدا کرد. چرا خواستید این اتفاق بیفتد؟

سینا شفیعی: این نمایش هم از یک موقعیت شخصی در زندگی خود من شکل گرفته است. "پلاس پلاس به توان 2" برای من ترسیم جامعه‌ای است که احساس می‌کنم دارد همه را قورت می‌دهد و هضم می‌کند. ترسیم ضعف آدم معاصر جلوی یک سیستم خودساخته است. آواری که کاراکتر نمایش روی سر خودش خراب می‌کند یک درد دل است و چون خیلی زیاد و تلخ است، باید با زبان طنز گفته شود. موقعیتی که در این نمایش اتفاق می‌افتد یک موقعیتی بود که در من ته‌نشین شد و مرا رها نکرد. کمی از آن را نوشتم و با آن کلنجار رفتم که متوجه شدم کارم شبیه به یک آکواریومی است که انگار همه دارند نگاهش می‌کنند و انگار یک آدمی آن داخل وجود دارد که هیچ‌کس او را در قصه نمی‌بینید. انگار یک دست خود ساخته‌ای وجود دارد و همه انتخاب‌ها از پیش تعیین شده است و فقط یک توهمی به اسم دموکراسی و انتخاب وجود دارد.

خانم عباس‌زاده شما بازیگری را از چه زمانی شروع کردید؟

سحرناز عباس‌زاده: من کار حرفه‌ای را از سال 91 آغاز کردم. البته از یک سال قبل‌تر هم فعالیت‌هایی داشتم ولی از سال 91 بود که به طور جدی روی صحنه رفتم. من در مقطع کارشناسی در رشته مهندسی معماری درس خواندم ولی حالا می‌خواهم در مقطع ارشد کارگردانی نمایش بخوانم. رشته تخصصی من معماری است ولی در این مسیر سعی کردم مطالعاتی هم در زمینه تئاتر و هنر داشته باشم تا از این مقوله دور نباشم. از سال 92 یا 93 همکاری‌ام با آقای سینا شفیعی شروع شد و تا به حال ادامه دارد.

سحرناز عباس زاده

وقتی نقش "لینا" در نمایش "پلاس پلاس به توان 2" به شما پیشنهاد شد، برخورد اولیه‌تان با متن چگونه بود؟

سحرناز عباس‌زاده: من دیرتر از بقیه بچه‌ها به گروه اضافه شدم. بقیه بازیگرها قبلاً یک تصویری از کار داشتند ولی حضور من خیلی اتفاقی بود. من به عنوان بازیگر اولین چیزی که در نظر می‌گیرم این است که آن کاراکتری که می‌خواهم با آن هم‌ذات‌پنداری کنم و به تصویرش بکشم برایم جذاب باشد. کاراکتر "لینا" تا حدی این‌طور بود و تا حدی نه. بقیه نقش‌هایی که تا به امروز بازی کرده‌ام را کاملاً دوست دارم ولی در مورد "لینا" مطمئن نیستم که این شاید به سبک و سیاق نمایش و جنس نمایشنامه برمی‌گردد. شاید من در این سبک و سیاق نیستم. خودم حس می‌کنم به بازی حسی نزدیک‌تر هستم و ممکن است این مرا کمی نسبت به "لینا" دچار تردید کرده باشد. در هر صورت من تمام توانم را برای این نقش به کار گرفته‌ام، گرچه خودم خیلی راضی نیستم.

چرا؟

سحرناز عباس‌زاده: شاید هنوز به سواد و تخصص کافی در این زمینه نرسیده‌ام که بگویم چرا.

کسی نیامد به طور مستقیم و رو در رو بازی‌تان را نقد کند؟

سحرناز عباس‌زاده: نه اصلاً. پیش آمده که گاهی کارگردان بگوید این‌جا را دوست ندارم یا دلم می‌خواهد یک کار دیگری انجام بدهی ولی هیچ‌وقت نقد یا بازخورد منفی نگرفتم. یک سری کاراکترها وجود دارد که در ضمیر ناخودآگاه شما باقی می‌ماند و شما با آن در خانه، خیابان و مغازه هم زندگی می‌کنید ولی "لینا" کاراکتری نبوده که من را این‌طوری درگیر خودش کند.

آقای یعقوبی شما کار تئاتر را از چه سالی آغاز کردید؟

عبدالرضا یعقوبی: من از سال ۷۹ یا ۸۰ تئاتر را از فرهنگسرای خاوران شروع کردم اما فعالیتم خیلی پراکنده بود. بعدها برای دانشگاه به اهواز رفتم و آن‌جا هم کار تئاتر انجام دادم. من در دانشگاه، مهندسی سیال خوانده‌ام و تئاتر را فقط به طور تجربی کار کرده‌ام. به همین خاطر هر نقشی برایم یک فرآیند آموزش و یادگیری است. آشنایی من با آقای شفیعی به سال ۸۷ یا ۸۸ برمی‌گردد که تقریبا از همان سال فعالیت مستمر من در تئاتر کلید خورد. من و سینا از قبل هم با هم دوست بودیم و درباره نمایشنامه‌نویسی و تئاتر، گفتمان و بحث داشتیم. هر چه جلوتر رفتیم، به هم نزدیک‌تر شدیم و در نهایت با هم همکار شدیم. سینا در این سال‌ها همراه و بهترین لیدر برای من بوده است چون واقعاً می‌داند که چه چیزی می‌خواهد. او با هر بازیگر به شکل خودش رفتار می‌کند. این خیلی نکته مهمی است چون برخلاف نقاشی که مصالحش اشیاء و رنگ‌ها هستند، مصالح تئاتر آدم‌ها هستند و آدم‌ها هم طبیعتاً مثل همدیگر نیستند. بنابراین اگر کارگردان بخواهد با همه برخورد یک‌ شکل و یکسانی داشته باشد، قطعاً در کارش موفق نخواهد بود. سینا همیشه این شناخت را داشته و با هر بازیگری مثل خودش برخورد می‌کند. مثلاً با یک نفر بد رفتاری می‌کند و با یک نفر مهربانی. اما در نهایت هر دو طرف به نتیجه دل‌خواه‌شان می‌رسند.

با نقش "ایگور" در نمایش "پلاس پلاس به توان 2" چطور کنار آمدید؟

عبدالرضا یعقوبی: در صحبت‌هایی که از اول با سینا داشتیم قرار نبود که من این نقش را بازی کنم اما شرایط طوری پیش رفت که من بازیگر این نقش شدم. به نظرم "ایگور" یک جنبه آگاه‌تر از "راجر" است. "ایگور" کسی است که کلک‌های پشت مسائل را می‌داند. ایگور از طرف پدر زنش مأمور شده که در کنارش بماند تا باعث افزایش اعتماد به نفس او برای کار بیشتر شود. ما اصلاً باور نمی‌کنیم که ایگور همچنین کاراکتری داشته باشد ولی او در خیلی مواقع نسبت به راجر آگاه‌تر است. در متن نمایشنامه" پلاس پلاس به توان دو" همه آدم‌ها تنها هستند و شما در هیچ صحنه‌ای دو نفر آدم را نمی‌بینید که با هم حضور داشته باشند و با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. حتی آدم‌هایی که با "آدام" ارتباط برقرار می‌کنند هم ارتباط‌شان تلفنی است. رسانه آدم‌ها را از آگاهی به سمت اطلاعات دور می‌کند و این باعث تنهایی آدم‌ها شده است. با این وجود، ایگور تنها کاراکتری هست که کنار راجر حضور دارد و تنهایی ایگور در نوع پرداختی است که او را از کاراکترهای دیگر متمایز کرده است.

سینا شفیعی -سحرناز عباس زاده-عبدالرضا یعقوبی

"ایگور" می‌تواند یک آدمی باشد که مشکلات جنسی هم دارد.

عبدالرضا یعقوبی: بله. ما در صحبت‌های‌ اولیه‌مان هم به این نتیجه رسیده بودیم ولی خیلی نمی‌خواستیم روی آن مانور دهیم. به هر حال این آدم از شدت تنهایی به جایگاهی رسیده که اگر هرکسی فارغ از جنسیت کمی به او توجه کند، ایگور هم به آن علاقه‌مند می‌شود. بحث تنها بودن باعث شده که حتی برای ایگور مشکل جنسی هم به وجود بیاید. تا جایی که در نهایت می‌بینیم او عاشق یک مرد شده است.

خانم عباس‌زاده، نظرتان در مورد کارگردانی آقای شفیعی چیست؟

سحرناز عباس‌زاده: من در سال‌های اخیر در چندین کار موفق آقای شفیعی بازی کرده‌ام. شاید روزهای اول خیلی از آقای شفیعی شناختی نداشتم ولی در گذر زمان خیلی چیزها از ایشان یاد گرفتم. حتی با کمک‌های ایشان متوجه شدم که یک جاهایی را در مسیر حرفه‌ای‌ام اشتباه حرکت می‌کردم. حرف‌های رضا یعقوبی درست است. به نظرم آقای شفیعی خیلی خوب می‌داند که چه نوع هدایت و چه نوع ادبیاتی را با بازیگرانش داشته باشد تا بتواند زودتر به نتیجه نهایی برسد. من فکر می‌کنم آقای شفیعی در شناخت کاراکتر خیلی به بازیگر کمک می‌کنند و من از این بابت واقعا از ایشان ممنونم. البته این‌که می‌گویم نقش "لینا" در من نشست نکرده، یک بحث کاملا شخصی است که از درون من می‌آید. آقای شفیعی به عنوان کارگردان همیشه برای ایفای نقش به بازیگر کمک می‌کند و در این نمایش هم تلاش خودش را کرده است. من فکر می‌کنم که فقط در کارهای ایشان به موفقیت‌های بزرگ دست پیدا کرده‌ام و یا اگر کارهای بعدی من موفق بودند هم به خاطر کارهای ایشان بوده است. کاراکتر "لینا" از این جهت برایم جذاب و جالب بود که نمادی از یک قشر جامعه است. قشری که همیشه می‌گوید به دور از هرگونه جنگ، نظام و سیاستی، باید عشق روی زندگی‌ حاکم باشد و یا حداقل دل‌شان می‌خواهد آن شکلی باشند. خیلی از زنان جامعه ما می‌خواهند بی خیال هر زد و بند سیاسی باشند اما اکثراً در این مسیر ناموفق عمل می‌کنند و بعضاً قربانی هم می‌شوند. به نظر من "لینا" خیلی معصوم به گناه بود.

سینا شفیعی: به نظرم این‌که بازیگری یک فاصله‌ای را بین خودش و نقش حس کند، نشانه نزدیکی بازیگر با نقش است. در واقع بازیگر این نقش را دیده و یک شهودی هم اتفاق افتاده که متوجه فاصله بین خودش و نقش شده است.

در مورد بحث تنهایی که آقای یعقوبی مطرحش کرد، به نظرتان فقط رسانه‌ها بستر تنها شدن آدم‌ها را ایجاد کرده‌اند یا دلایل دیگری هم دارد؟

سینا شفیعی: تنهایی، دلهره و ترس ویژگی‌های انسان معاصر هستند. آدم‌های معاصر واقعاً نمی‌توانند با هم ارتباط برقرار کنند. این خیلی معضل بزرگی است. من دوست دارم کنایه به تنهایی را در میزانسن‌ها، فرم نوشتاری و تک‌گویی پشت سر هم آدم‌ها بیاورم. آدم‌ها مدام با هم مونولوگ می‌گویند و نمی‌توانند درست و کامل با هم حرف بزنند. بخشی از آن به خاطر ترس است. وقتی اعتقادات و ویژگی‌های بومی در بین انسان‌ها کم می‌شود طبیعتاً خدا هم کمرنگ می‌شود. اصولاً وقتی اختیار جان می‌گیرد، با خودش ترس می‌آورد و این ترس باعث به وجود آمدن دلهره می‌شود. در نهایت هم دلهره با خودش جدایی می‌آورد. تنهایی ویژگی خیلی از چیزهایی است که من خودم در موردشان می‌نویسم. اکثر ما نمی‌توانیم در این جامعه با پدر، مادر، همسر و یا دوستان‌مان حرف بزنیم و از آن‌ها سوالات شخصی بپرسیم چون همه تنها هستیم. این تنهایی از یک جایی به بعد می‌تواند خطرناک باشد.

در نمایش " پلاس پلاس به توان 2" می‌بینیم که شخصیت "آدام" به عنوان یک آدم واقع‌گرا و متمول بر "راجر" که انسانی‌تر و آرمانی‌تر فکر می‌کند، غالب می‌شود. تحلیل‌تان از غلبه آدام بر راجر چیست؟

سینا شفیعی: تحلیل من این است که راجر می‌خواهد فرشتگی کند و آدام می‌خواهد فقط یک انسان باشد. این اتفاقات در زندگی و جامعه امروز ما هم پیش می‌آید و همیشه بعضی از افراد می‌خواهند با مهربانی‌های‌شان ما را به آرمان‌های‌ خودشان برسانند اما در نهایت همان آدم‌ها خون‌ریزی راه انداخته‌اند. مشکل ما در این مملکت فرق بین این دو نگاه است. ممکن است یک آدمی اطرافیانش را دوست داشته باشد و بخواهد با یک اصول و مربع سفتی همه آن‌ها را آگاه کند، در حالی‌که هیچکس به این اصول نفوذ ندارد. من همیشه این سوال برایم پیش امده که آیا شرایط، اصول را تعیین می‌کند یا اصول شرایط را می‌سازد؟ به نظرم کل درام هم همین است که از بین شرایط و اصول کدام ‌یک اصل هستند. این موضوع در نمایشنامه "پلاس پلاس به توان 2" هم وجود دارد که یک آدم روی اصولش مانده و یکی دیگر می‌گوید الان شرایط ایجاب می‌کند که اگر می‌خواهی ده نفر را پیش خودت نگه‌ داری باید مرگ یک نفر برایت مهم نباشد.

در فرم اجرایی نمایش "پلاس پلاس به توان دو" می‌بینیم که یک سری آدم‌ در حاشیه با تلفن در ارتباط هستند اما در اصل تلفنی وجود ندارد و همه این‌ها مثل یک کابوس است. این فرم اجرایی همراه با متن بود یا بعد از تمرینات به آن رسیدید؟

سینا شفیعی: فرم اجرایی‌ را از ابتدا داشتم. من موقع نوشتن ابتدا تصویر و خطوط اصلی به ذهنم می‌رسد و بعد شروع به تعریف آن تصویر و خطوط می‌کنم. در این نمایش هم ملودی و آهنگ‌ دیالوگ‌ها برایم از مضمون و کنشی که در دیالوگ‌ها اتفاق می‌افتد مهم‌تر بود. بازیگر خوب هم این را متوجه می‌شود که آهنگ دیالوگ از پیامش مهم‌تر است.

ایده طراحی صحنه که استودیو رادیو محل زندگی آدم‌ها باشد از کجا به ذهن‌تان رسید؟

سینا شفیعی: من از ابتدا به این فضای آکواریومی فکر می‌کردم. ویژگی طراحی صحنه این است که خانه و اداره آن‌قدر در هم هستند که معلوم نیست آن‌جا دقیقاً چیست. شما یک مکانی را می‌بینید که میکروفن، کف‌پوش اداری، سینک، دستشویی و رختخواب را توأمان دارد. به نظرم این تناقضات است که آدم را بیشتر به سمت تنهایی می‌برد. ما نمی‌دانیم آن‌جا خانه است یا استودیو. این‌که محل کار آدم در خانه باشد چیزی است که به لحاظ روان‌شناسی هم زیان‌بار دانسته شده است چون احساسات و حساب و کتاب توی هم می‌آیند و مشکلات روانی و روان‌شناسی ایجاد می‌کنند. امروزه آدم‌های زیادی را می‌بینیم که محل زندگی و محل کارشان یکی است که من می‌خواستم این ایده را اجرایی کنیم. متأسفانه دو اجرایی بودن سالن باعث شد این ایده ما آن‌طوری که می‌خواهیم به ثمر نشیند که به همین خاطر من سعی کردم حداقل کاری کنم که بازیگرها روی صحنه راحت باشند و بازی‌شان را درست انجام بدهند.

انتخاب بازیگرهای نمایش بر چه اساسی انجام شد؟ چقدر فیزیک و چقدر توانایی‌های بازیگران برای‌تان اهمیت داشت؟

سینا شفیعی: من چون به قاب آخر نمایشم فکر می‌کردم و می‌خواستم جامعه را برای خودم ترسیم کنم، دلم می‌خواست آدم‌هایی داشته باشم که از نظر قیافه، لحن و فیزیک متنوع و متفاوت باشند. می‌خواستم آدم‌هایم را رنگین‌کمانی کنم که از یک منشور بگذرند ولی در نهایت یک‌رنگ باشند اما یک مقدار ترسیدم چون فکر می‌کردم وارد فضای اکسپرسیونیسم می‌شوم و این به رئالیسم اثر لطمه می‌زد. در مورد گاردن و ایگور هم ایده‌هایی داشتم که چون حس می‌کردم ممکن است کار را از فضای رئال دور کند و به سمت فانتزی و اکسپرسیونیسم ببرد، تصمیم گرفتم از آن ایده‌ها گذر کنم.

با توجه به این‌که موضوع نمایش‌تان در مورد رسانه است و شغل کاراکتر نمایش هم هنرپیشه‌گی و مجری‌گری است و از سویی مهندسی صدا هم در تئاتر به یک تکنیک تبدیل شده است، چرا عنصر صدا را خیلی برجسته نکردید؟

سینا شفیعی: من خیلی روی این ایده فکر کرده بودم. حتی اسم نمایش را هم "لاندا پلاس" گذاشته بودم. لاندا پلاس یعنی طول موج صوتی. حتی یک ایده برای طراحی صحنه داشتم که وقتی کاراکتر اجرا می‌کند، یک میکروفن آویزان شود، به طوری‌که انگار هر کسی روی آن لبه می‌آمد، می‌خواست سقوط آزاد داشته باشد. واقعیت این است که نمی‌خواستم کاری کنم که صرفاً بگویم من بلد هستم این کار را انجام بدهم. اولویت اصلی من در تئاتر روابط انسانی است. درست است که باید فضا خلق شود و در فضا ادراک و الهام به وجود بیاید ولی اگر چیزی به روابط انسانی کمک کند، از نظر من دارد یک خودنمایی در صحنه به وجود می‌آید. من ایده‌های زیادی داشتم که شاید اگر احساس می‌کردم این ایده‌ها به روابط انسانی نمایش کمک می‌کند، از آن‌ها استفاده می‌کردم ولی آن‌ها را حذف کردم که تعلیق به وجود بیاید. عنصر تعلیق، سادگی است و تعلیق در حذف به وجود می‌آید. 

نگاه‌تان به موسیقی چطور بود و آن را چطور وارد اجرای‌تان کردید؟

سینا شفیعی: اولین چیزی که می‌دانستم این بود که زنگ‌های تلفن هم خودشان باید یک موسیقی باشند ولی واقعیت این است که نتوانستم به این ایده نزدیک شوم. تصویر اولیه‌ای که در ذهنم بود، یک دفتری بود که مدام زنگ می‌خورد و بعد یک‌دفعه انگار تلفن در حالت اشغال قرار می‌گیرد و هیچ زنگی نمی‌خورد. انگار یک‌دفعه متروک می‌شود و آدم‌ها مصرف می‌شوند. شاید برای این کار باید با یک صداگذار صحبت می‌کردم که کار تخصصی صدا را فارغ از موسیقی انجام بدهد. با یک آهنگساز صحبت کردم که تلاشش را هم کرد و کارش هم بد نشد ولی شاید خیلی بهتر می‌توانست باشد. شاید اگر نمایش را در یک سالن دیگری روی صحنه ببریم این ایده را با یک صداگذار اجرا کنیم.

لباس کاراکترهای نمایش خیلی فانتزی و بیش از حد شیک است. تنها کاراکتری که متفاوت از بقیه لباس می‌پوشد ایگور است. چرا خواستید لباس‌ها فانتزی باشد و چرا لباس ایگور متفاوت است؟

سینا شفیعی: یک حال و هوایی در مورد لباس‌ها در ذهنم بود که آن حال و هوا برایم نسبت به استدلال ارجعیت داشت. همه کاراکترها دهقان هستند و من می‌خواستم آن حال و هوای روستایی وجود داشته باشد.

به نظر می‌آید در مورد لباس‌ها تحت تأثیر روسیه بوده‌اید.

سینا شفیعی: شاید. من ادبیات و نمایشنامه‌نویسی روسیه را دوست دارم. ممکن است این‌طور باشد.

عبدالرضا یعقوبی: من فکر می‌کنم زاویه دید ما و فیلتر تماشاچی کاراکتر راجر است. تمام کاراکترهایی که در واقعیت وجود ندارند و راجر فقط دارد تصورشان می‌کند شیک هستند ولی ایگور چون یک کاراکتر واقعی است، پس عیب‌هایش برایش معلوم می‌شود و شیک نیست.

بازخوردهایی که تا به حال از اجرای نمایش "پلاس پلاس به توان 2" گرفته‌اید چطور بوده است؟

سینا شفیعی: ما برای کارهای گروه‌مان خیلی زحمت می‌کشیم و هر روز ۹-۸ ساعت با جزئیات تمرین می‌کنیم. خدا را شکر تا الان درصد بالایی از تماشاگران کارهای ما را دوست داشته‌اند. البته در حال حاضر مردم به خاطر فوتبال کمتر به دیدن تئاتر می‌روند. این مسئله برای ما تلخ نیست. من معمولاً دوردست را می‌بینم و می‌گویم این اتفاقات طبیعی است.‌ ما برای دیده شدن کارمان می‌توانستیم مانند بعضی از گروه‌ها از بازیگر چهره استفاده کنیم اما این کار را نکردیم و به همین خاطر این اتفاقات برای‌مان سخت است اما تلخ نیست. با این حال بازخوردها خوب بوده و اکثراً نمایش "پلاس پلاس به توان 2" را دوست داشته‌اند ولی عده کمی هم بوده‌اند که از نمایش خوش‌شان نیامده است. ما در بدترین فصل ممکن روی صحنه هستیم و قطعاً اجرای تئاتر در هر زمانی دیگری بهتر از الان است. ما در این فصل ماه رمضان و امتحانات دانشجوها و دانش‌آموزان را داشتیم و الان هم با جام‌جهانی و گرانی‌ها همراه شده‌ایم. در هر صورت من به این مسئله آگاه هستم که اگر روزی بخواهیم کار بزرگ انجام بدهیم باید این مسیر را طی کنیم و این شرایط را بگذرانیم. طبیعتاً کار خوب انجام دادن سخت است وگرنه همه آن را انجام می‌دادند.

شما چندین سال است که در کنار همدیگر گروه "هویت" را شکل داده‌اید. فکر می‌کنید یک گروه چه ویژگی‌هایی باید داشته باشد تا حفظ شود و کارهای خوب روی صحنه ببرد؟

عبدالرضا یعقوبی: من با تجربه‌ای که این چند سال از اطرافیانم و گروه‌های خوب تئاتری گرفته‌ام، این را می‌دانم که هر وقت اعضای یک گروه از هم فاصله گرفتند و جدا شدند، در تنهایی شکست خوردند. حالا ممکن است یک نفر استثنائاً در تنهایی به جایی رسیده باشد ولی آن گروه و آن آدم‌ها غالباً شکست خورده‌اند و از جایگاه‌شان پایین‌تر آمده‌اند. مهم‌ترین دستاورد ما در این چند سال این است که الان زبان هم را خوب می‌فهمیم. سینا برای این‌که چیزی را از من بخواهد تا انجام بدهم، لازم نیست دو ساعت با من حرف بزند. به نظرم بزرگترین معضل یک کارگردان این است که نمی‌داند چه چیزی را می‌خواهد به بازیگرش منتقل کند. این نیاز به درک متقابل دارد و آدم‌ها به این درک نمی‌رسد مگر این‌که یک مدت طولانی با هم زندگی کنند. الان دوستان خودمان در کارهای‌شان از بازیگر چهره استفاده می‌کنند ولی شما هیچ‌گونه صمیمیت و عنصر زیباشناسی در کارشان نمی‌بینید. هر کسی حرف خودش را می‌زند و اصولاً یک‌پارچگی هم وجود ندارد. ما در کار گروهی به نسبت‌های مختلفی که داشته‌ایم رشد پیدا کرده‌ایم. به نظرم کنار هم بودن باعث رشد می‌شود. به همین خاطر به همه توصیه می‌کنم که فعالیت خودشان را در یک گروه مشخصی انجام دهند. حالا ممکن است ما در گروه یک پتانسیلی را نداشته باشیم و بخواهیم یک نفر را از بیرون بیاوریم. این در کنار هم بودن باعث می‌شود که آدم‌های تازه وارد هم خیلی زود در گروه حل شوند.

سحرناز عباس‌زاده: من به عنوان یک بازیگر ایمان دارم که کار سینا شفیعی یک اثر هنری درست است؛ حتی اگر به آن شکلی که باید تماشاچی هم نداشته باشد. من پیش از این‌که به کرج بروم و با بچه‌های گروه "هویت" کار کنم در تهران فعالیت می‌کردم. در بعضی از‌ کارها با این‌که مسیر کار خوب بوده ولی من به کارگردانش ایمان نداشتم و نمی‌دانستم که قرار است چه اتفاقی برای کار بیفتد. در این نمایش شرایط به‌ گونه‌ای دیگر بود و من خودم را با خیالی آسوده به دست کارگردان سپردم. اوایل که تازه کارمان را شروع کرده بودیم، ساعت‌ها با همدیگر روی کاراکترها حرف می‌زدیم اما شاید الان آن صحبت‌ها لزومی نداشته باشد، چون سینا قبلاً این بستر را روی ما و اکیپ ساخته و ما الان داریم ثمره‌اش را می‌بینیم. از طرف سینا هم حتماً همین‌طور بوده که ما تا الان در گروه باقی مانده‌ایم. اکیپ‌های خوبی در کرج کار می‌کنند ولی من ترجیح می‌دهم با گروه "هویت" کار کنم. شاید موفقیت ما زمان‌بر باشد ولی  من ایمان دارم که به یک موفقیت چشمگیر خواهیم رسید.

آقای شفیعی، شما به عنوان یک سرگروه برای این‌که گروه‌تان را نگه دارید چه کارهایی انجام می‌دهید؟

سینا شفیعی: ما یک گروه شهرستانی بودیم که از کرج آمدیم و در تئاتر شهر اجرا رفتیم. این خیلی مسیر سختی است ولی ما همیشه در همه جشنواره‌ها حاضر بوده‌ایم. من فکر می‌کنم در مدیریت درست تئاتر باید یک دیکتاتوری وجود داشته باشد‌. لئوناردو داوینچی می‌گوید تابلویی که با مشورت خلق شود تابلو نیست. الان تمام کسانی که در سینما مسیر فعالیت‌شان را به طور جهشی طی می‌کنند عضو گروه‌های دو نفره هستند. گروه می‌تواند بین دو دوست یا برادر باشد. بین فعالیت فردی و گروهی فاصله خیلی زیادی است و معمولاً افرادی که فعالیت گروهی دارند آدم‌های موفق‌تری هم می‌شوند. من هم با بچه‌ها موافقم که نقطه قوت یک گروه، ادبیات و مفاهیم‌ مشترک‌شان است.

دیکتاتور بودن کارگردان چه نقشی در گروه دارد؟

سینا شفیعی: تأثیرش در هم‌گرا کردن گروه است. بازیگران نظرشان در مورد پارتنرشان متفاوت است، پس من نمی‌توانم به نظر همه بازیگرها احترام بگذارم چون در آن صورت کار را از هارمونی در می‌آورم. در این‌جا باز هم همان بحث زیست شخصی است چون بحث بازیگردانی و مدیریت بازیگری در هیچ کلاسی تدریس نمی‌شود. این بحث‌ها سه طیف شخصیتی شامل کودک، بالغ و والد را می‌خواهد و ما باید به لایه‌های شخصیتی خودمان و اعضاء گروه آگاه باشیم. ما در مرحله بازیگردانی والد هستیم و بازیگر را سرکوب می‌کنیم و در کار با گروه هم بالغ هستیم. در این میان بعضی از بازیگران هستند که بر روی کانال کودک سوار هستند که اتفاقاً بازیگران خوبی هم هستند ولی در روابط‌شان کمی چالش دارند. اگر در گروه بخواهیم خواسته همه را برآورده کنیم، قطعاً گروه با تلخی‌ها و سیاهی‌هایی که دارد بهم خواهد ریخت اما وقتی یک مدیر گروه آن بدبختی‌ها را در زندگی خودش چشیده باشد، می‌تواند یک گروه را کنترل کند. به خاطر این‌که فقط مدیر گروه است که سختی بچه‌ها را متوجه می‌شود. من می‌گویم گروهی موفق است که تلخی‌ جامعه و رئالیسم نکبت‌بار کف خیابان را چشیده باشد. اگر گروهی بتواند این سختی‌ها را با پوست و استخوانش بچشد، قطعاً در این جریان تجاری دوام خواهد آورد. این کار از پس یک نفر آدم بر نمی‌آید. همه اعضای گروه باید آدم‌های شارلاتان مثبتی باشند و حداقل با ۱۰ کاربلد تئاتر در ارتباط باشند و فارغ از آن بحث ادبیات باید تبدیل به یک باند شوند.

سینا شفیعی -سحرناز عباس زاده-عبدالرضا یعقوبی

نمایش "پلاس پلاس به توان 2" را در کرج هم اجرا کرده‌اید؟

سینا شفیعی: یک جشنواره تک طنز کشوری در کرج برگزار شد که من "پلاس پلاس به توان 2" را آن‌جا اجرا کردم.

قصد ندارید آن را دوباره در کرج کار کنید؟ به هر حال گروه شما یک کرجی است و اجرای‌‌تان در کرج حتماً به تئاتر کرج کمک خواهد کرد.

سینا شفیعی: واقعیت این است که وضعیت تئاتر در کرج چندان مناسب نیست و این شهر با تمام وسعت و جمعیتی که دارد یک سالن تئاتر ندارد. از طرفی من هم آن‌قدر آرمان‌گرا نیستم که بخواهم تئاتر کرج را درست کنم. من خودم مدیر انجمن تئاتر کرج هستم و این را می‌دانم که کاری هم از دست ما بر نمی‌آید. البته ما تلاش‌مان را کردیم ولی کسی با ما همراه نشد. من به سختی در کرج کار کردم و حتی یادم است که خودم پلاتو را رنگ‌آمیزی می‌کردم تا در آن کار کنیم ولی در این 10 سال شهرداری کرج یک جلسه با وزارت ارشاد نگذاشت که یک سالن تئاتر برای کرج درست کند. کرج یک شهر قومیتی است و هیچ‌کس به آن‌جا عرق ندارد. ما 10 سال است که از کرج یک سری نمایش‌ها را در جاهای مختلف روی صحنه می‌بریم ولی در خود کرج حمایت نمی‌شویم. هیچ تدبیری به خرج نمی‌دهند و فقط منتظر این هستند که ما در کرج کار نکنیم تا بگویند شما هیچ عرقی به کرج ندارید!

عبدالرضا یعقوبی: من و شما ضرورت وجود تئاتر در کرج را حس می‌کنیم ولی مدیران چنین ضرورتی برای کرج قائل نیستند. این یک واقعیت است. تئاتر شهر کرج در زورآباد است که جای مناسبی برای تئاتر نیست. مردم شهر کرج نمی‌دانند در کرج چیزی به نام تئاتر شهر وجود دارد. کرج به شدت نیاز به یک سالن تئاتر خوب در مرکز شهر دارد ولی متأسفانه مدیران ضرورت آن را احساس نمی‌کنند.