سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: کتاب "دیدن" شعرهایی از بیژن الهی با این پیش درآمد از مولوی شروع می‌شود که "هر چه لطیف‌ترست پنهان‌ترست، اما قوت و نفوذش بیشتر است". دانسته یا ندانسته، با پیش فرض یا بدون پیش فرض، بیژن الهی با این پیش درآمد از نظر ما که البته چندان مهم نیست به قضاوت تاریخ، به خودش و زندگی‌اش اشاره کرده است.

 اول بگوییم چرا مهم نیست نظر ما به قضاوت تاریخ. نظر ما مهم نیست چرا که ثابت کرده‌ایم نظری نداریم. دست کم در باب بیژن الهی نظری نداشته‌ایم در قریب به نیم قرن اخیر. بماند این چند سال اخیر که موضوع مظلومیت الهی موجب فوران تئوری‌های ادبی شد، تا به این حد که بیژن الهی و شعر دیگر به سوژه‌ای که از فرط توجه تهی شده است، بدل می‌شود. زمانی که بیژن الهی می‌نوشت، شعرهایش را در این مجله و آن مجله منتشر می‌کرد، حلاج و هانری میشو و رمبو برمی‌گرداند، "علف عیام" می‌سرود با شمارگان 200 نسخه و غیره و غیره ، جامعه ادبی روزه سکوت گرفته بود و شعرهای بیژن الهی هم  نه حب، و نه بغض تک و توک منتقد پر حب و بغض‌مان را برنمی‌انگیخت. نوری علا در "صور و اسباب در شعر امروز ایران" به موج نو اشاره‌ای می‌کرد و ذیل آن به الهی و براهنی هم که اصلا غالب شعرهای "موج نو" و "موج ناب" و "دیگر" را به رسمیت نمی‌شناخت و دیگرانِ منتقد هم سرگرم انتقادِ دیگران بودند.

این از قضاوت تاریخ. یا به عبارت بهتر اندکِ غیرقابل رویتی از قضاوت تاریخ.

اما اشاره‌ای که الهی با گفته مولانا به خود کرده است...

 به نظر که نه؛ بدیهی است بیژن الهی در تمام سالیانی که شعر می‌نوشت و کار می‌کرد در غیبت بود. حضور داشت اما برای خودش و نهایت چند نفر دیگر. به عبارت دیگر همیشه پنهان بود. اما همان‌طور که اشاره شد، عاقبت، شعرهای او، نامش را از مستوری بیرون کشید و آنقدر بر سرزبان‌ها افتاد که خیلی‌ها که پیش از آن نمی‌شناختندش با او آشنا شدند. سوای پرونده‌هایی که در جراید به او اختصاص می‌یافت و بازخوانی‌هایی که به این واسطه صورت می‌گرفت (اصولا جوانان این کار را می‌کردند و هم‌نسلان الهی که سکوت کرده‌بودند، روزه‌شان را همچنان نشکستند؛ احتمالا به این دلیل که در شعرش چیزی برای جلب توجه پیدا نکردند)  شاید کتاب "این شماره با تاخیر 6"  شامل ترجمه‌ها و شعرهای او بیش از همه در معرفی او نقش داشت؛ معرفی‌ای که دیگر به "قوت و نفوذ" در بخش قابل توجهی از جامعه ادبی امروز بدل شده است. و بعد "این شماره با تاخیر 7 " که شامل مطالبی درباره الهی  و "علف ایام" اوست؛ بخشی که در کتاب "دیدن" هم منتشر شده ست.

سال 93 "دیدن" الهی را دیدیم، شامل شعرهایی از او و "حلاجُ الاسرار" اخبار و اشعاری از حلاج. الهی درباره نام این کتاب می‌گوید:"حلاجُ الاسرار نامی‌ست که از دو حیث بر این کتاب می‌افتد. اول این که خود لقب جناب شیخ حسین بن منصور بیضائی، عارف سده سوم هجری‌ست قدس سره. دوم این که خود موافق سنتی‌ست از سنن نامگذاری‌ی ما. محبوب الاولیا مثلا، که نام دفتری از سعدالدین حمویه ست، یعنی متنی که دلپذیر اولیاست، و "مونس العشاق" که نام رساله‌یی از سهروردی‌ست، یعنی کتابی که مونس و همراه عاشقان باشد. به همین روال، حلاجُ الاسرار یعنی کتابی که کاونده‌ی دل‌هاست(سر= دل)، یا دفتری که در آن حلاجی‌ی راز‌هاست مثلا."

ذیل عنوان "حلاجُ الاسرار" داخل کمانه نوشته شده است "اخبار و اشعار". " اخبار" روایت‌های مختلفی است درباره حلاج از ابراهیم حلوانی، ابراهیم بن فاتک، ابوقاسم قشیری، ابونصربن قاسم بیضاوی، حسین بن حمدان، ابو محمد جریری، خره زاد بن فیروز بیضاوی، ابوالقاسم بن رنجی، خفی اصطرلابی و دیگرانی که باز بنام هستند و گمنام.

اما شعرها، شعرهایی است که پیشتر هم چاپ شده بود؛ اولین بار در انتشارات 51 که منتشر نشد و دیگری به سرمایه انجمن فلسفه در سال 1354 که به گفته الهی به دلیل غیبتش در وقت چاپ اثر "خالی از اغلاط نماند".

نمونه‌ای از شعر حلاج به ترجمه الهی:

تو را، ای جان، ز غمخواری

تسلا باد و دلداری:

بزرگی مر تو را زیبد

به تنهایی، به بیداری؛

تو را در دیده باد آخر،

ز کشفی، نور دیداری..

 

ز من پاری در استاده

چه خوش بر پاری از پاری،

و کُلم عشق می‌بازد

به کُلِ کُلم انگاری!

"دیدن" شعرهای الهی است حاوی شعرهای چاپ نشده و چاپ شده او. اغلب این شعرها به گواه تاریخی که در فصول مختلف این کتاب امضا شده است در اواخر دهه چهل سروده شده است. بخش پایانی کتاب هم دربرگیرنده شعرهای "علف ایام" است با این پیش درآمد از مولانا که "گر نگردم تلفِ تو، علف ایامم".

هر دو این کتاب‌ها را می‌توانید در نشر بیدگل تهیه کنید.