سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: جان میلتون، شاعر، سیاستمدار، جمهوری‌خواه و میهن‌دوست انگلیسی، در سال 1608م در لندن به‌دنیا آمد. در کمبریج تحصیل کرد و در سال‌های 1638م و 1639م به فرانسه و ایتالیا مسافرت کرد. ابتدا در لندن به تعلیم اشتغال داشت و در سال 1649م از اعدام چارلز اول پادشاه انگلستان حمایت کرد در همان سال به‌عنوان دبیر شورای دولتی تعیین شد که شهرت میلتون به‌عنوان یک نویسنده بیشتر پس از تصدی این شغل بدست آورد. در سال 1652م نابینا شد و تا هنگام اعاده‌ی سلطنت معاون وی در کارهای اداری به وی کمک می‌کرد. وی سرانجام به واسطه‌ی بیماری نقرس در سال 1674م دیده از جهان بربست.

میلتون آثار متعددی در زمینه‌های مختلف نوشته است. او اشعاری سرود که در زمان او به چاپ رسیده است. در سال 1641م رسالاتی بر ضد مسلک مذهبی اپیس کوپاسی و همچنین در باب مسئله‌ی طلاق انتشار داد که موجب خصومت پرسبی‌ترین‌ها با وی شد که مورد تهدید ایشان و تعقیب کمیته‌ی پارلمانی واقع شد و در سال 1644م پاسخی بدین تهدید در رساله‌ی معروف خود موسوم به "ارئوپاگی‌تیکا" یعنی آزادی مطبوعات داد که از تحریرات مهم سیاسی او است. کتاب آزادی مطبوعات وی بهترین بحث استدلالی است که بر ضد مضرات و خطرات سانسور مطبوعات و افکار انگاشته شده، این کتاب به ضمیمه‌ی رساله‌ی جان استوارت میل تحت عنوان "آزادی"، از اسناد قدیمه و کلاسیک در باب مسئله‌ی آزادی نطق و خطابه در انگلیس تلقی می‌شود.

جان میلتون همچنین رساله‌ای در باب تعلیم و تربیت نگاشت و در رساله‌ی موسوم به تنیور یا دوره‌ی تصدی شاهان و کلانتران را در دفاع از اعدام چارلز (شارل) اول و بخصوص بر ضد پرسبی‌ترین‌ها که نسبت به زیاده‌روی انقلاب تا آن حد ابراز پشیمانی می‌کردند، در سال 1649م نگاشته است. پس از آن رساله‌ی دیگر بنام "ایکونوکلاستس" در سال 1649م و رساله‌ی دیگر بنام "دفاع از مردم انگلیس" در پاسخ سالماسیوس از اهل لیدن که از طرف رویالیست‌ها برای تحریر در دفاع از شاه استخدام شده بود، نگاشت. میلتون در باب مسائل مذهبی دو رساله بنام‌های، "مسائل مربوط به بهترین وسیله‌ی اخراج مزدوران از کلیسا" و بحث در باب "قدرت کشوری در امور مذهبی" را نوشت که در سال 1659م به چاپ رسیدند.

آخرین رساله‌ی سیاسی میلتون، موسوم به "طریقه‌ی سهل و حاضر برای تأمین یک جمهوری آزاد" بود که در سال 1660م، مدت کوتاهی قبل از اعاده‌ی سلطنت و در هنگامی به چاپ رسید که میلتون اعاده‌ی سلطنت را حتمی و اجتناب‌ناپذیر می‌دانست. بعد رسالات متعدد دیگری به صورت نثر و نظم نگاشت که از جمله آثار نظمی وی کتاب موسوم به "بهشت گمشده" در 12جلد که در سال 1667م به چاپ رسیده و "بهشت یافت شده"، که در سال 1671م به چاپ رسیده است.

اهمیت میلتون در این است که افکار و عقاید شایع زمان را لباس ادبی پوشانیده و به قالبی تازه از الفاظ درآورده و بدین طریق ایده‌آل‌های سیاسی را اهمیت بخشیده است و چون در آن زمان بحث در افکار و عقاید سیاسی مورد توجه مردم بود، لذا رسالات وی مورد توجه واقع شد و چنانچه در موقعی غیر از آن زمان نوشته شده بود مورد توجه واقع نمی‌شد.

اندیشه سیاسی میلتون

میلتون در کتاب رسالات در باب آزادی یا آرئوپاگی‌تیکا، به دفاع و حمایت از آزادی مطبوعات پرداخت. میلتون اصلی مهم از آزادی قریحه‌ای (لیبرالیسم) را با قوت ایمان بدین طریق ذکر می‌کند که، هرگاه صواب و خطا را با آزادی تام مورد آزمایش و تحقیق و بحث قرار دهیم مسلما حق بر ناحق و راست بر دروغ غلبه خواهد کرد. چنانچه در این باب می‌نویسد: "و اگرچه انواع عقاید و آئین‌ها با کمال آزادی در این صحنه‌ی کارزار رها شده‌اند حقیقت نیز در این صحنه است. ولی از طریق تعصب آن‌را ندیده انگاشته و با وضع منهیات و تبعیضات مانع جلوه‌ی حقیقت گشته، لذا در قدرت آن شک می‌کنیم. بگذار راست و دروغ با یکدیگر درآویزند کیست که نداند که حقیقت در مواجهه‌ی آزاد و تصادم علنی یا دروغ غالب خواهد آمد و دروغ را رسوا خواهد کرد. کیست که نداند که حقیقت تالی قدرت اعظم است، حقیقت برای حصول پیروزی محتاج به سیاست و خط ‌مشی و استراتژی و طرح نقشه و جواز نیست و به خودی خود فاتح است و این عوامل مورد احتیاج دروغ و خطاست که آنها را در برابر قدرت راست و صواب بکار می‌برد."

مذهب

میلتون به تعداد احزاب و کثرت تعداد فرقه‌های زمان بالتساوی و با متانت نگریسته، وجود آنها را عنوان مرحله آزمایشی می‌داند برای کشف حقیقت جدید و آزادی جدید. غیر از میلتون شاید عده‌ی معدودی چنین نظر منصفانه‌ای در آن زمان داشته‌اند. نظریات میلتون در باب مسائل مذهبی فوق‌العاده مترقی و در زمره‌ی عقاید مترقی‌ترین افراد حزب مستقل تشخیص داده شده و دو رساله‌ی وی به نام‌های بحث در باب قدرت کشوری در امور مذهبی و مسائل مربوط به بهترین وسیله‌ی اخراج مزدوران از کلیسا در مورد مذهب است. میلتون معتقد است که اولا الزام و اجبار در مسائل مربوط به عقیده و ثانیا کمک به طبقه‌ی روحانی از صندوق مالیات عمومی، علل عمده‌ی فساد مذهبی است. میلتون نه تنها اصل معمول پروتستان را که می‌گوید، کتاب مقدس تنها راهنمای عقیده و ایمان است، قبول می‌کند بلکه بدین اصل مفهومی وسیع‌تر داده می‌گوید، هر فرد باید کتاب مقدس را خود برای خویشتن معنی و تفسیر نماید. هیچ‌کس در این جهان نمی‌تواند مطمئن شود که او خود درست فهمیده و لهذا نه کلانتر و نه کلیسا هیچ‌یک نباید تفسیر خاص خود را از کتاب مقدس با زور به حلقوم مردم داخل کنند. وجدان هر فرد آخرین محکمه است و هیچ مومن معتقد را نتوان کافر و مشرک و خارج از دین خواند، مومن حقیقی هرگز مرتد نمی‌شود. کلیسا تنها با مرد روحانی یعنی با روح مردم سر و کار دارد. افکار را با زور نتوان روشن ساخت و دولت با امور برونی افراد سر و کار دارد نه با قلب و فکر ایشان.

میلتون از آزادی مذهب و اغماض مذهبی نیز تا حدود معینی دفاع کرد. و اغماض مذهبی را به دو دلیل شامل حال کاتولیک‌های روم نمی‌داند زیرا اولا آنها را بت‌پرست می‌شمارد و ثانیا می‌گوید، ایشان به غیر از پاپ به هیچ زمامداری وفادار نمی‌شوند.

دولت و کلیسا

میلتون معتقد است این دو موسسه یعنی دولت و کلیسا از لحاظ طبیعت و هدف‌های نهایی از یکدیگر متمایزند و لذا باید از یکدیگر تفکیک شوند چنانچه چشم روحانی و کشیش به کمک حکومت باشد نه به هدایا و تحف مردمی که از تعلیمات ایشان بهره‌مند می‌شوند و به طریق داوطلب و یا اختیار و رغبت هدیه می‌دهند نتیجه‌ی آن جزء فساد مذهب چیزی نیست بنابراین کلیسا باید با کمک‌های خصوصی مردم اداره شود و کارش را ادامه دهد. لهذا کلیسا و دولت در دو جامعه‌ی مشخص و جداگانه می‌باشند که وحدت یا ترکیب هدف و عضویت در آن دو موجود نیست.

تفکیکی که میلتون برای مذهب از سیاست قائل شده که طبق آن، دو موسسه‌ی دولت و کلیسا متساویا از دو جهت غیر مربوط به یکدیگر حرکت می‌کنند، هم از حیث تئوری و هم از لحاظ عمل یا تفکیکی که هوکر در انتقاد خود به پرسبی‌ترین‌ها و کاتولیک‌ها قائل شده است فرق دارد. استنباط میلتون عملا همان است که راجر ویلیمز از حزب مستقل در حدود 20 سال پیش از میلتون در مشاجره‌ی خود با تئوکراسی ماسوشوستس ابراز داشت. در هنگام اعاده‌ی سلطنت در انگلیس عقیده‌ی میلتون از مرحله‌ی تحقیق دور بوده و صورت عمل نگرفت.

حکومت

میلتون در کتاب تنیور (دوره‌ی تصدی شاهان و کلانتران) چنین استدلال می‌کند که انسان، آزاد خلق شده و آزاد به‌دنیا آمده و مردم حکومت را به خاطر دفاع متقابل به وجود آورده‌اند. انسان از موهبت عقل برخوردار است و حق دارد سرنوشت خود را تعیین کند. قدرت شاهان ناشی از مردم و برای خیر و صلاح عامه است و لهذا حق حفظ مصالح عامه در برابر ستمگر باید همیشه متعلق به خود مردم باشد. مردم نظر به اعتمادی که به آنها داشته‌اند قدرت مزبور را به نحو امانت و بنا به مصالح عامه به ایشان سپرده و این قدرت اساسا متعلق به مردم و باقی در مردم است و نمی‌توان آن را بدون نقض حقوق طبیعی زاد و بوم از ایشان گرفت.

میلتون معتقد است که شاه حقوق غیر قابل فسخ نداشته و به تکرار هر چند بار و در هر زمان که مردم مصلحت بدانند می‌توانند وی را خلع نمایند و کاملا مطابق قانون و حق است که ستمگر را به قتل برسانند اعم از این‌که زمامداری غاصب باشد یا وارث بالاستحقاق (مستحقق تخت و تاج).

میلتون در نوشته‌های خود و به‌ویژه در دفاع از مردم انگلستان، که آن‌را با سپاه کرامول به منزله‌ی استخوان‌بندی حکومت جمهوری کرامول می‌شمارند، به روشنی مجازات اعدام در مورد چارلز اول و شاه ستمگر، جایز و بر حق شمرد و الزام آن‌را با اشاره به حقوق طبیعت و آیات و احادیث کتب مقدسه و به‌ویژه با استناد به گفته‌های اصلاح‌گران پروتستان مانند جان ناکس و جرج بوکانان، و نیز با توجه به قوانین انگلستان مورد تأکید قرار داد.

میلتون در نوشته‌ دیگر خود به نام ایکونوکلاستس، نیز همین اندیشه را توضیح داده و گفته بود هر حکومتی که به خاطر منافع خود، آزادی مردم را خفه کند، ستمگری (تیرانی) است او مقاومت در برابر شاه ستمگر را از حقوق و آزادی‌های انسان‌ها دانست و گفت که مقاومت در برابر شاه خواست و اراده‌ی خداوند است و او خواسته که فرد در برابر اقتدار شاه مقاومت کند اگر فرمانروایی شاه بنا به اراده‌ی خداوند است، این هم به اراده‌ی اوست که مردم شاه ستمگر را براندازد ماهیت حکومت هرچه باشد، این خواست خداست که حاکمیت باید متعلق به مردم باشد.

هیچ‌یک از نویسندگان آن زمان ایده‌آلیسم، انقلاب را از جنبه احساساتی مانند میلتون وصف نکرده است چنانچه می‌نویسد: "من کاری نتوانم انجام دهم جز آن‌که به‌وجود نیاکان خودمان مباهات نموده و خویشتن را بداشتن چنان اجدادی تبریک می‌گوییم که خرم و آزادی که در گذاشتن بنیان این کشور به کار بردند به هیچ روی کمتر از رومیان و یونانیان بلند همت قدیم نبوده و ایشان نیز اگر علم به اوضاع امروز داشتند خویشتن خویش را به داشتن اخلاقی مثل ما تبریک می‌گفتند که در هنگامی که ما را به غلامانی تبدیل نموده بودند زنجیر اسارت را گسسته با عقل و خرد و جرئت و شجاعت، کشوری را که چنان از طریق خرد بر اساس آزادی بنا شده بود از چنگ استبداد سراسر خشم و غضب یک شاه رها ساختیم."

 البته استدلال میلتون از لحاظ اصول همان تأیید عقیده‌ی قدیم است که مقاومت در برابر ظالم را حق طبیعی می‌شمرد.

ایستار میلتون نسبت به حکومت پادشاهی همیشه خصمانه بود. به وقت بازگشت پادشاهی (سال 1660م) نوشت: "من شک دارم که مبادا واقعا شخص عیسی مسیح خود طوق کفر و زندقه را برگردن سلطنت گذاشته باشد... این‌که یک ملت چنان دلیر و غیرتمند باشد که در میان جنگ، آزادی خویشتن را به چنگ آرد و چون آن‌را به‌دست آورد چنان افسرده و ضعیف‌القلب و در شور و مشورت بی‌خرد گردد که نداند با آن آزادی چه معامله کند، قدر آن‌را نشناسد و نداند که آن‌را چگونه به کار برد، و پس از دوازده سال جنگ‌های باشکوه، مشاجره با ظلم، ناگهان با کمال پستی و مستی دوباره گردن خود را با طوع و رغبت در درون یوغی گذارد که خود آن‌را شکسته است... چنین سرنوشت چنانچه بر ما وارد آید موجب رسوایی و افتضاحی است که هرگز نصیب هیچ ملتی که مالک آزادی شده است نشده".

از این گفته‌ها باید چنین نتیجه گرفت که میلتون هوادار دموکراسی بوده است او در واقع نماینده طبقه‌ی متوسط و عضو آن بود. فلسفه آزادی-خواهانه او را وضع و حال خانوادگی و اجتماعی و روش رشد و تربیت او تعیین کرد. او با وجود آن‌که گفت حکومت قدرت و اختیارات خود را از مردم می‌گیرد این را هم در نظر داشت که در دست گروه کوچگی باشد که دانش و تجربه دارند. چنانچه می‌نویسد طبیعت چنین خواسته است که عقلا بر حکما حکومت کنند. میلتون هرگز حق رأی عمومی و فرمانروایی مردم را مطلوب ندانست. شعار او آزادی برای همه، اما اقتدار برای کسی بود که توانایی، دانش و تجربه داشت.

حکومت جمهوری

میلتون به شکل حکومت هم توجه کرد. او هوادار نظام جمهوری بود، با این حال آماده بود از هر حکومتی جانبداری کند که آزادی را حفظ کند. از حکومت کرامول با این استدلال که آزادی مورد نظر او را حفظ کرده است، بی‌درنگ هواداری کرد. او گفت حکومتی که زیر نظارت و سلطه‌ی‌ یک نفر باشد و در آن مجلس لردها هم وجود نداشته باشد، بهترین شکل حکومت است، و مردم باید به دور از هر گونه پیشداوری‌ها، مناسب‌ترین سلحشوران و شهرنشینان را برای اداره‌ی کشور انتخاب کنند. چنین حکومتی جمهوری است.

میلتون گفت حکومت جمهوری باید یک شورای بزرگ دائمی داشته باشد. اعضای این شورا انسان‌هایی با حسن‌نیت و قضاوت درست خواهند بود. او صمیمانه معتقد بود که سالم‌ترین راه آن است که عضویت دائمی ممکن است به دو دلیل مورد قبول نباشد. اول این‌که جاه‌طلبان فرصت شرکت در حکومت را نخواهند داشت. بنابراین ممکن است کشور را به ناآرامی بکشانند، و دوم، دائمی بودن مقام ممکن است حتی صمیمی‌ترین انسان‌ها را هم فاسد کند.

محمد علی زندی