سرویس فرهنگ و ادبیات هنرآنلاین: محمد آزرم، امسال کتاب شعر "آیا" را با انتشارات مروارید منتشر کرده است. او پیش از این کتاب "عکس‌های منتشر نشده" (گزیده شعرهای ۷۲ تا ۷٥)؛ کتاب "اسمش همین است محمد آزرم" (گزیده شعرهای ۷۶ تا ۸۱)؛ "هوم" (گزیده شعرهای ۸۴ تا ۸۸) ، "عطر از نام" (شعرهای بداهه‌‌نویسی مشترک با ایولیلیث) و "هیاکل" را در حوزه شعر تجربی منتشر کرده. از او مقالات متعددی در 15 سال گذشته در زمینه تئوری ادبی به چاپ رسیده و گزیده‌ای از این مقالات را در کتابی با نام "الفبای راز" راهی بازار کتاب کرده است. همچنین منتخبی از شعرهای هوشنگ ایرانی شاعر پیشرو دهه 30 با مقدمه تحلیلی/انتقادی او با نام "جیغ بنفش" منتشر شده است.

"آیا" کتاب کثرت در وحدت است؛ به قول شعر الف در صفحه 30 : "آن جمع در ماه راجع و / آتش از آن مایع/ که برازندگی می کنند در عکس/ به گوهر خود می روند برعکس" ، برخلاف "هیاکل" که کتابی دارای ویژگی وحدت در کثرت زبانی ست، نسبت به این خوانش چه نظری دارید؟

به نکته جالب توجهی در خوانش خود اشاره کردید. "هیاکل" چیدمان صداهایی است که به هم ساییده می شوند، دفرمه می شوند و کنار هم می نشینند و در این همنشینی به هم معناهای تازه و بی پایان می دهند. به تعبیری، فضایی چیدمانی از صداهای "دیگری" ، ساختی واحد پدید می آورد. "آیا" کتابی با بافت های متکثر است که جهان بینی زبانی واحدی دارد. در این کتاب تنوع بافت ها و فرم های زبانی، جهانی یگانه از شعر می سازد. اتفاقی صفحه ای از "آیا" را باز می کنم؛ در شعر "یا" در صفحه 95 می خوانیم: " و آنچه رخ می دهد بیرون از بیرون؛ هنگام بر می دارد برای پذیرش؛ رخ می دهد و تبر تاییدش می کند؛ حد ندارد و رد می زند به پوست در خود شنیدنش"  و بگذارید اتفاقی صفحه ای دیگر از کتاب را باز کنم. مثلا در شعر "الف" در صفحه 125 می خوانیم " بد و بیراه زیر عطر می برد/ تا راهی برای این باشد چتری برای آن/ برنده آن دیگری ست/ که جا با چتر عوض کند/ هوا با سطر/ بحر/ زهر/ همه چیز فهرستی از او شده است" این دو شعر ضمن این که خود را بیان می کنند، هر دو به لایه ای دیگر و فراتر از خود ارجاع می دهند و به کتاب "آیا" اشاره می کنند. همه شعرهای "آیا"، "آن جمع در ماه راجع و / آتش از آن مایع" اند.

در مقایسه با "هیاکل"  که در آن اصوات و آوای شعر از بیرون  به درون می آمد، درکتاب "آیا" مسیر این جریان از درون به بیرون است، انگار صدایی درونی با قانون خودش، به تمام جهات بیرون از خود ساطع می شود. هرچند به قول شعر "یا" در صفحه 110 : "البته باید فصلی برای ابراز و/ لبی برای فرعی باشد/ که زمان بی دست نگه دارد/ عصب از تعارض بگیرد/  به راز عهدی عطا کند که شاهد ندارد"، درباره این موضوع چه توضیحی دارید؟

تفاوت فرم "آیا" با "هیاکل" باعث تمایز مورد اشاره شماست. "آیا" مجموعه شعرهایی ست که مکمل هم هستند اما به تنهایی هم کامل و مستقل اند. "هیاکل" شعر واحدی درحال ساخته شدن است. "آیا" کولاژ صداها نیست اما بافت های متکثر و متنوعی دارد که در لایه کتاب همنشین شده اند و در این لایه صدای واحدی را به ماورای خود، به سمت متون دیگر و مخاطبان احتمالی می فرستند. "آیا" مثل شعر "الف"  در صفحه 146 کتاب، "آور برای الواحی ست که فرصت ندارد، پیش می آید؛ می سازد و فراموش می کند؛ می بیند و مسموم می کند." خلق و خلاقیت است برای گوش های بی وقت و ذهن هایی که پذیرای  ناپذیرند و بعد از شوکه شدن، خود و موقعیت خود را فراموش می کنند. "آیا" خطابی عمومی رو به آینده و گذشته شعر دارد؛ به تعبیر شما از خود کتاب، عصب از تعارض می گیرد و به راز عهدی عطا می کند که شاهد ندارد.

عبارات، اصوات و آواها در کتاب "آیا" انگار به وجد آمده اند و حرکتی موزون را نشان می دهند؛ این وجد زبانی چه جایگاهی در کتاب "آیا" دارد؟

"وجد زبانی" ، چه تعبیر و توصیف دقیقی برای "آیا" که کتاب مراقبه، جذبه و مکاشفه در زبان است. ریتم و موسیقی زبانی لایه ای از فرم شعرهای "آیا" ست و هر شعری در این کتاب این ویژگی را بسته به فرمی که می سازد، نشان می دهد. نگاه کنید به صفحات 7 تا 14 و 82، 83 و بسیاری از صفحات دیگر کتاب. "آیا" کتابی برای خواندن شعر با صدای بلند و رسا ست حتی در خلوت شخصی مخاطب احتمالی، تا سهمی از وجد و مکاشفه خود را از گوش ها به هوش آورد، مثل شعر "الف" صفحه 114 . شعرهای این کتاب، رفتار خود را به مخاطبان احتمالی سرایت می دهند و آشکار می کنند. پس برای برای خواندن آنها و معناهایی که ریتم و موسیقی القاء می کند، باید شعرها را با طمئنینه و صدای رسا خواند. مثل شعر "یا" صفحه 138 کتاب. بدون این بلند خواندن، بخشی از فرم شعر درک نشده می ماند و استنباط معناها مسیر دیگری می گیرد. با بلند خواندن "آیا" هر مخاطبی آن صدای اعلی را که از شعر ساطع می شود، با صدای خود و به گوش خود می شنود. صدایی که رازهای خودش را دارد و در تکثر بی پایان خودش جلوه می کند. چیزی نیست که یک بار مصرف باشد و تمام شود؛ می توان همراه آن بخشی از مراقبه بود و به مکاشفه رسید، وجد بود و احساس وجود کرد. بدون این بلند خواندن و بگوش رسیدن، شعر روی کاغذ بی صدا می ماند.

در "آیا" برخی از شعرها شعر دیداری هم هستند اما آوا و عبارات آنها منطبق بر یک شعر شنیداری ست و این صدا و آوا را به وضوح می توان شنید. مثل صفحات 15، 19، 31، 78، چه ارتباطی بین شعر دیداری و شنیداری قائل اید؟

شعر صفحه 15 یک شعردیداری ست که در جدولی خاص نوشته شده تا رفتار و گفتار کلام انطباق بیشتری داشته باشند. این شعر هم ادامه شعر قبل از خود است و هم یک نقطه تمایز در چیدمان شعرهای کتاب "آیا". شعر نوشتاری/ دیداری صفحه 19 ادامه شعر الف صفحه 18 کتاب است و چندجهتی بودن خواندن آن این نحو نوشتن را ایجاب کرده است. شعر ص 31 شعری آوایی/ اجرایی ست که وجه دیداری هم دارد. شعر صفحه 78 کتاب هم شعری نوشتاری/ دیداری ست که با حذف جهت در خواندن هزارتوی زبانی بی پایانی می سازد. اگر طیفی بین شعر دیداری و شعر شنیداری در نظر بگیریم، در میانه این طیف به شعرهایی می رسیم که دارای هر دو قابلیت هستند. همان طور که می توان از نظر تئوری طیفی سه گانه بین شعر دیداری، شعر شنیداری و شعر اجرایی در نظر گرفت و در مرکز آن به شعرهایی با وجوه سه گانه دست یافت.

در قسمت هایی از "آیا" فرم شعر کلاسیک متناوبا به چشم می خورد ولی شعری که نوشته شده کلاسیک نیست. هدف خاصی از این چیدمان بصری کلمات داشته اید؟

چه نکته جالبی، این شعر با ظاهر کلاسیک که از متن کتاب برداشت کرده اید، شعری مفهومی ست که با تناوبی اتفاقی به نام‌های "الف" و "یا" در کتاب ادامه دارد. شعری بی پایان، بی آغاز که سراسر ادامه است. آغاز و پایان قراردادی آن در کتاب، صرفا یک ادامه است. ادامه ای متکثر که بنیان آن بر اتفاق بنا شده است و سرشار از تضادها و متناقض نمایی های بسیار است. با دیگر شعرهای کتاب "آیا" ارتباطی بینامتنی دارد و در عین حال کاملا مستقل است و حتی می تواند به کتاب ها و متون دیگری سرایت کند. می تواند هر متنی را تسخیر و تصرف کند و جای همه نوشته ها بنشیند. حتی بالقوه می تواند هر رسانه نوشتاری را متصرف شود و برداشت شما از ظاهر کلاسیک آن، زمینه ای فراهم می کند که بگویم این شعر می تواند در یک اجرا، تاریخ شعر کلاسیک فارسی را تصرف کند که این کار را خواهم کرد.

IMG_20180712_092729_234

زبان در این کتاب در حال فعل شدن است و به جای حرف زدن از چیزی، چیزی را خلق می کند، و این وجه تمایز شعر شما با شعر مرسوم هم هست، درباره این ویژگی توضیحی دارید؟

شعرهای کتاب "آیا" از خود رمززدایی می کنند. رمززدایی از خود در شعرهای «متفاوط» به خودی خود در بردارنده‌ی اندیشه‌ای انتقادی است و حتی می‌توان گفت «هستی» شعرهای «متفاوط» بر آن بنا می‌شود، چرا که نوشتن/ ساختن هر شعر «متفاوط» و پذیرفتن جریان مهارناپذیر تفاوت‌ها و تمایزهای درونی آن، انتقاد از مکانیسم رمزگشایی و قرار دادن مفاهیم در وضعیت وضوح با خواست بیان‌گراست. خوداندیشی یا اندیشیدن به هستی خود، عملی است نقادانه که می‌تواند گستره‌ی دانستگی و آگاهی را نقد کند. آن‌چه شعرهای کتاب "آیا" در گفتار خود بیان می‌کنند و آن‌چه در رفتار خود نشان می‌دهند بدون این که از آن سخنی بگویند، خوداندیشی متن شعر است. حال هر قدر انطباق بیش‌تری بین گفتار و رفتار باشد، خوداندیشی بارزتر است. هنگامی که شعر «متفاوط» از خوداندیشی خود نیز رمززدایی می‌کند، در حقیقت دارد ادعاهای خود را نسبت به گستره‌ی دانستگی و آگاهی از خود نقد می‌کند. انطباق کامل بین گفتار و رفتار ناممکن است، نوشتاری، دیداری ، شنیداری یا ترکیبی بودن ژانر شعر هم تاثیری در تحقق کامل آن ندارد. شعر «متفاوط» با خوداندیشی در جایگاه سوژه از موقعیت خود آگاه است و ابژه‌ی سخن خودش هم هست و با رمززدایی از این موقعیت سطحی دیگر از اندیشیدن را نمایان می‌کند که در آن خوداندیشی قادر است به ناآگاهی‌های متن خود و در حقیقت به نیندیشیده‌های خود، بیندیشد و حتی با رمززدایی از این موقعیت هم به سطح دیگری از اندیشیدن برسد، به سطحی که ناخوداندیشی متن به آن‌چه که نمی‌تواند بداند، می‌اندیشد. (می‌اندیشد؟) این‌جاست که دیگر سوژه‌ای نیست که توان اندیشیدن داشته باشد. خلق چنین فضاهای زبانی ای ست که رفتارهای متکثر و بسیارمعنایی را برای خواننده احتمالی، ممکن می کند یا به قول شما زبان را در حال فعل شدن نگه می دارد.

 به نظر می رسد جریان زمان در"آیا" بی وقفه و لایزال است و مرزی بین این مفاهیم نیست، به تبع آن مرزهای مکانی بین آغازو پایان هم محو شده و فرقی بین ابتدا و انتها نیست. در ابتدای کتاب هم به این موضوع اشاره شده است؛ در این زمینه چه توضیحی دارید؟

ایده‌ی آوانگاردیسم، ایده‌ی پیشرفت است و قائل به جهت. پایان امری را اعلام می‌کند تا خودش آغاز کننده امری کاملاً جدید باشد. گذشته را پشت سر می‌گذارد تا به آینده‌ی پیش رو برسد. اما آینده قراردادی در کتاب "آیا"، چشم‌انداز ناممکنی است که جای مشخصی در زمان و مکان قراردادی کتاب مثل تقدم و تاخر شعرها و چیدمان سطرها یا مسیر مشخصی برای تکمیل روایت شعر، ندارد. متغیر است و در تغییرات خودش از هر ایده‌ی آوانگارد و غیرآوانگاردی در هنر، رد می‌شود و رد خودش را محو می‌کند. شعری ست که از خود و در خود، بازی‌های بی‌پایان زبانی می‌سازد یا به قولی، هزارتوهایی خلق می کند که فقط راه هستند و انگار آغاز و پایان ندارند؛ درست زمانی که در آغاز و ابتدا هستیم به پایان و انتها رسیده ایم و بالعکس؛ به تعبیری روی مرزی که مدام در حال محو شدن است به همه سو در حرکتیم. آغازها و پایان ها آنقدر زیاد شده‌اند که در جریان خواندن شعر، متوجه ناپدیدی آن‌ها می‌شویم و شک می‌کنیم که اصلاً از ابتدا وجود داشته‌اند یا فقط در وانموده‌ای از آن‌ها سرگردان شده‌ایم. حتی می‌توانیم به ناپدیدی تعامل خواندن شعر شک کنیم وقتی در هزارتویی زبانی‌ هستیم که نیست و نمی‌توانیم از آن خارج شویم چون اصلاً وارد آن نشده‌ایم، در حالی که مدام داریم واردش می‌شویم و راه خروج را پیدا نمی‌کنیم. "آیا" کتاب شعری ست که رویکردی "پست‌آوانگارد" دارد که متمایز از رویکرد آوانگارد، گذشته و دستاوردهای آن را انکار و ملغی نمی‌کند بلکه با احضار آن‌ها به موقعیت «حال» و از راه تغییر؛ فرم‌سازی و برچسب زدن، هرچه را بخواهد از آن خود می‌کند. پس در جابه‌جایی حد‌و‌مرزهای هنر لزوما خط‌شکن و طلایه‌دار نیست، بلکه بیشتر و اساسا «متصرف» است و می‌تواند حدود، زمینه‌ها و گفتمان‌هایی را که هیچ تلقی هنری‌ای ندارند با برچسب‌زنی و تمهیدسازی، به نام خود تصرف کند و از این منظر تجربی بودن آن با تجربه زیسته‌ هنر آوانگارد متفاوت است. آوانگاردهای رادیکال مثل دادائیست‌ها، فتوریست‌ها و کانستراکتیویست‌ها می‌خواستند مرز بین هنر و زندگی را بردارند و به علت ضدیت با گذشته، سنت و ساختارهای حاکم بر فرهنگ، هنر، جامعه و سیاست، رویکرد خودشان را «ضدهنر» می‌نامیدند و خواهان نابودی وضعیت معاصری بودند که میراث گذشته بود. «پست‌آوانگارد»، هم آن میراث هنری گذشته و هم این ضدهنر خنثی شده‌ آوانگاردهای رادیکال را با تلفیق، ترکیب، التقاط و احضار به زمان حال، مصادره و تسخیر می‌کند و اساسا همه چیز را بازی می‌بیند و با تغییر قواعد بازی هر مرزی را محو می‌کند. اگر آوانگاردها با انکار و ملغی کردن خلاقیت‌های پیش از خود به دنبال خلق امر نو بودند، در عوض پست‌آوانگارد خلاقیت را در تلفیق، التقاط، ترکیب و تکثر می‌بیند.

آوانگاردها نگاهشان معطوف به آینده بود درحالی که پست‌آوانگارد فقط زمان حال را می‌شناسد و آینده‌های مطلوب و متکثر خود را در همین زمان می‌سازد. اگر آوانگاردها با هنر جعلی یا ساختگی و فرهنگ مکانیکی در تضاد بودند، پست‌آوانگارد با تاکید بر هنر جعلی و افراط در آن و دستمایه قرار دادن فرهنگ مکانیکی، از پتانسیل‌های آن به سود خود بهره‌برداری می‌کند. می‌دانیم آوانگاردها ضد نظام سرمایه‌داری و فرهنگ مصرف‌گرایی بودند اما عاقبت در اواخر دهه 70 میلادی با جنبش پاپ‌آرت و اندی وارهول افسانه‌ای جذب همین نظام و فرهنگ شدند؛ پست‌آوانگارد در هر هنری از جمله شعر، به‌جای ضدیت با نظام یا فرهنگ خاصی، از پتانسیل‌های آن به نفع خود استفاده می‌کند.

 

گفت‌وگو: ونوس جلالوند