سرویس تئاتر هنرآنلاین: همیشه، حضور نسل تازه‌‎ای از هنرمندان با نگاه و ایده‌های قابل توجه، می‌تواند امیدوارکننده باشد. با وجود مسائل و مشکلاتی که در حوزه‌های مختلف هنر، به ویژه تئاتر وجود دارد و کمتر می‌توان شاهد نمایش‌هایی بود که هم توجه مخاطبان و هم منتقدان این حوزه را به خود جلب کند، تماشای نمایشی از گروهی جوان و با انگیزه که تنها هدف و لذت‌شان در زندگی، تئاتر و اجرای اثری قابل توجه است، لذت‌بخش و امیدوارکننده است. امید به‌آنکه می‌توان در آینده نه چندان دور شاهد حضور نسل تازه‌ای از کارگردانان و بازیگرانی بود که بتوانند تئاتر را در جایگاه خوبی حفظ کنند و با جسارتی عجیب آن را با ایجاد ایده‌های تازه، به مرحله ایده‌آل نزدیک کنند. نمایش "سرگیجه" به کارگردانی مشترک پویا صادقی و ایمان صیاد برهانی این روزها در تماشاخانه استاد انتظامی خانه هنرمندان روی صحنه می‌رود. نمایشی که محصول تلاش گروه جوان "بالن" است و با استقبال قابل توجهی از سوی تماشاگران و منتقدان تئاتر روبه‌رو شده است.

نمایش "سرگیجه" بر اساس رمان "منگی" نوشته ژوئل اگلوف نویسنده فرانسوی است. اقتباس از رمان و تبدیل آن به نمایشنامه‌ای که نتیجه‌اش متنی قابل توجه باشد، کمتر رخ می‌دهد. چرا به سراغ این رمان رفتید؟ و برای تبدیل درست آن به نمایشنامه چگونه عمل کردید؟

ایمان صیاد برهانی: اصولا اقتباس برای گروه ما جذاب است. اولین بار نیست که چنین کاری انجام می‌دهیم. سال 89 اقتباسی از رمان "چهره مرد هنرمند در جوانی جویس" داشتیم که ماحصل آن نمایشی قابل توجه شد که با بازخورد خوبی در جشنواره "تجربه" داشت. البته، آن نمایش با "سرگیجه" بسیار تفاوت داشت زیرا دو بازیگر، بیست و چند کاراکتر را بازی می‌کردند. رمان "منگی" توسط یکی از دوستانم به من معرفی شد، آن را خواندم، در حین خواندن تصویرهای بسیاری می‌دیدم که می‌توانست در تئاتر اجرا شود و به فضای معاصر ما نزدیک بود. از آنجایی که گروه "بالن" دغدغه متن دارد و این متن به دغدغه‌های ما بسیار نزدیک بود آن را انتخاب کردیم. این موضوع را با پویا صادقی مطرح کردم که بعد از خواندن متن، با اجرای آن موافقت کرد.

بعد از آن، ما با یک رمان طرف بودیم که احتیاج به دراماتورژی داشت، تا به یک نمایشنامه کامل تبدیل شود. مواردی در متن را دوست داشتیم، اما ایده‌هایی هم داشتیم که باید به متن اضافه می‌شد. خرداد 93 نوشتن آن را شروع کردیم و مهرماه به پایان رساندیم و وارد مرحله تولید شدیم. ما یک گروه هستیم و بازیگران مشخص داریم. آنها را گردهم آوردیم و کارمان شروع شد. از زمانی‌که تمرین‌ها شروع شد، ما بیشتر هدایت کار را عهده دار بودیم. جنس کارهای ما کارگاهی است، یعنی بر پایه خلاقیت فردی و ایده‌هایی است که از سمت بازیگران شکل می‌گیرد. معتقدم باید مواد خام اولیه را به بازیگر داد تا او خودش شروع به خلق و ایجاد کند، چراکه در مقام بازیگر دوست دارم، با من اینگونه برخورد شود، نمی‌خواهم همه چیز آماده شده به من تحویل داده شود. به همین دلیل با بازیگرانم چنین برخوردی دارم. گاهی وقت‌ها، آنقدر ایده‌های بازیگران از ما جلوتر بود که می‌گفتیم چقدر خوب است که گروه آنقدر خلاق عمل می‌کند.

پویا صادقی: این نمایش اولین تجربه کارگردانی‌ام بود و تجربیات‌ام به حوزه‌های اجرایی دیگر نمایش بازمی‌گشت. احساس می‌کردم، هنوز حرفی برای گفتن ندارم، اما با این وجود، ایده‌هایم را با ایمان مطرح کردم و او هم از آنها استقبال کرد. اینگونه بود که کارمان را آغاز کردیم.

صیاد برهانی: تجربه کارگردانی مشترک عجیب و غریب است. ما از کودکی با هم بزرگ شدیم و خصوصیات اخلاق هم را به خوبی می‌شناسیم. خیلی‌ها تعجب می‌کنند، چگونه دو کارگردان تئاتر می‌توانند با هم کار کنند، اما نکته آنجاست که من یکی از بازیگران نمایش هم هستم دغدغه این را داشتم که یک نفر پشت صحنه باشد که من به او اعتماد داشته باشم و گروه را هدایت کند.

یکی از مهمترین اتفاقاتی که برای افرادی که به تماشای کار شما می‌نشینند، دیدن خلاقیت همه جانبه در کارگردانی و طراحی است. خلاقیت از نگاه شما چگونه معنا پیدا می‌کند و در کارتان متبلور می‌شود؟

صادقی: اتفاق مهم آنست که وقتی می‌گوییم کار کارگاهی، واقعا اینگونه رخ می‌دهد. بازیگران نمایش کارگردانان خلاقی هم هستند و ما با گروه خلاق روبه‌رو بودیم. کافی بود یک جمله بگوییم، بعد از آن تنها شاخ و برگ‌ها و اضافات آن را حذف می‌کردیم. خلاقیت از طرف گروه بود، بعضی وقت‌ها کنار می‌ایستادیم و تنها نگاه می‌کردیم، چون آنها خیلی خوب کار می‌کردند.

صیاد برهانی: گاهی اوقات بچه‌ها آنقدر ایده می‌دادند که باید آنها را متوقف می‌کردیم تا به سمت دیگری نرود. من بسیاری از اوقات در تئاتر به شدت اذیت می‌شوم، زیرا آثار افرادی را می‌بینیم که در دوره‌ای کارهایشان را بسیار دوست داشتم، اما اکنون به جایی رسیده که از دیدن آنها تعجب می‌کنم و فکر می‌کنم چرا اینگونه شده است. چیزی که در گروه ما وجود دارد، میل به وحشی بودن است. به این خاطر از این کلمه استفاده می‌کنم، چون هیچ کلمه دیگری نمی‌تواند جایگزین آن باشد. بچه‌ها روی صحنه وحشی‌اند و دوست دارند که اینگونه باشند. صحنه جوری برایشان معنا پیدا می‌کند که گویی در فینال جام جهانی فوتبال بازی می‌کنند. وقتی می‌خواهیم به صحنه برویم، چنین حسی را داریم و برایمان اهمیت دارد که خیلی خوب باشیم و اتفاق‌های خوبی برایمان بیفتد.

صادقی: مسئله مهم در گروه "بالن" موسیقی، دکور و لباس نیست؛ شجاعت و اکتیو بودن بازیگر بر صحنه است. کاری ندارم به اینکه قصه چیست، مهم آنست که تماشاگران از دیدن آن انرژی بگیرند و پیش خود بگویند، این گروه چگونه به اینجا رسیده‌اند؟ اینها اتفاق‌های درونی است که در طی چند سال زندگی و فعالیت‌مان در ما شکل گرفته است.

صیاد برهانی: لازم است به این نکته اشاره کنم که بخش زیادی از این مسئله، به این باز می‌گردد که اعضا گروه ثابت‌اند و از دوران هنرستان باهم بودیم و زندگی کردیم. اکثر کارهایمان با هم بوده است حتی اگر جاهای دیگری هم بازی کرده‌ایم، خانه همیشگی‌مان گروه خودمان است. جایی که نهایت خلاقیت‌مان را می‌توانیم نشان دهیم. وقتی می‌خواهیم کار بسازیم، در تصویرسازی‌هایمان سعی می‌کنیم، کارهایی انجام دهیم که تابه حال ندیده‌ایم و خلاقانه باشد. نمایش‌های بسیاری دیده‌ایم و بازی کردیم اما برایمان جذاب است، ابتدا خودمان را سوپرایز کنیم، اگر بتوانیم این کار را انجام دهیم، می‌توانیم مخاطبان‌مان را هم سوپرایز کنیم و به وجد آوریم.

صادقی: مخاطبان ما، اکنون آگاه و متفکرند. کوچکترین حس‌ها را می‌فهمند. زمانی که بازیگران از جان مایه می‌گذارند و تمام تلاش خود را بکار می‌برند، آن را به راحتی درک می‌کنند. این را به بازیگران هم گفتم، اگر دکور در صحنه افتاد و خراب شد، مهم نیست، آنچه اهمیت دارد آنست که بر صحنه کارشان را به درستی انجام دهند و از آن لذت ببرند.

چرا مدت تمرین نمایش، آنقدر طولانی بود؟

صیاد برهانی: تمرین‌های ما از مهرماه 93 شروع شد. چندبار صحنه‌ها را ساختیم، وسواس بسیاری هم برای آن به خرج دادیم. در پروسه‌ای که تخمین می‌زدیم یعنی شش ماه انجام شد و اسفندماه بازبینی رفتیم. اجرای ما آبان امسال بود. در این میان، مجبور شدیم تمرین‌هایمان را تعطیل کنیم، زیرا بازیگران به لحاظ ذهنی و بدنی خسته بودند. با مشخص شدن زمان اجرا، همه چیز را دوباره و ازنو ساختیم، زیرا ما تبدیل به آدم‌های دیگری شده بودیم.

صادقی: واقعا "سرگیجه‌"ای که اکنون به صحنه رفته، با آنچه اسفندماه به صحنه رفت، تفاوت زیادی دارد.

صیاد برهانی: ما برای این کار می‌کنیم چون لذت می‌بریم. تئاتر پول، شهرت یا چیز دیگری ندارد.

با توجه به این مسئله، با مشکلات مالی روبه‌رو نمی‌شوید؟

صیاد برهانی: چرا، طبیعی است این اتفاق رخ می‌دهد. یکی از دوستان ما اکنون به عنوان تهیه‌کننده کمک می‌کند، اما بعد از اینکه اجرایمان صد درصد شد، به نمایش ملحق شدند. در پروسه تمرین‌ها خود گروه هزینه‌ها را پرداخت می‌کرد و هزینه پلاتوهای تمرین را دنگی می‌دادیم. روزهای عجیبی داشتیم، زیرا نمی‌دانستیم چه خواهد شد.

سالن انتظامی مدت‌هاست، اجرایی دو سویه نداشته است. چرا از صحنه اجرای دوسویه بهره بردید، ضرورت استفاده از آن چه بود؟

صیاد برهانی: ما می‌دانستیم تنها می‌توانیم در سالن انتظامی اجرا برویم. اما از ابتدا نمی‌دانستیم دو سویه می‌شود. در تمرین‌ها هر چه جلوتر رفتیم، اجرای دوسویه را برای کارمان مناسب یافتیم. می‌خواستیم از حالت قاب عکسی آن را خارج کنیم. تماشاچیان روبه‌روی یکدیگر قرار می‌گیرند، مانند اتفاقی که در نمایش "سرگیجه" رخ می‌دهد و انسان معاصر را روبه‌روی خودش قرار می‌دهد. مدت‌ها بود، اجرایی دو سویه در این سالن به صحنه نرفته بود، اما خوشبختانه با حمایت‌های پیام لاریان مدیر سالن و خانه هنرمندان امکان‌پذیر شد.

"سرگیجه" نمایشی فانتزی است و به این سمت حرکت می‌کند. شخصیت‌ها کاریکاتورگونه‌اند؟ چرا چنین روندی را ایجاد کردید؟

صیاد برهانی: ما جنسی از فانتزی در ذهن‌مان بود که باید در گروه ساخته می‌شد. ما امکان تست زدن آن را تا زمان اجرا به خاطر مسائل مختلف نداشتیم. در شکل ظاهری، طرحی که برای گریم‌ها در نظر گرفته بودیم، سرها بزرگتر از حالت عادی در نظر گرفته شده بود و موها آرایش عجیبی داشت در عین آنکه، همه آنها دچار بیماری کچلی بودند. به لحاظ تصویری این موارد به ما کمک می‌کرد اما امکان ضربه زدن را هم داشت.

به همین دلیل، به جز اجرای اول از کلاه گیس استفاده نکردید؟

صیاد برهانی: آره، تمام دغدغه بازیگران این بود که کلاه گیس‌شان نیفتد. من همان روز اول که از صحنه بیرون آمدم، گفتم تصویرهای خوبی به ما داده است اما اگر یه درصد هم بخواهد، جلوی لذت بردن‌مان را بگیرد با آن موافق نیستم.

فانتزی که شما به دنبال آن هستید، چگونه است؟

صیاد برهانی: جنسی است که تنها با دیدن کار متوجه آن می‌شوید. زمان تمرین‌ها به بازیگران می‌گفتیم قرار نیست اتفاق رئالی بیفتد، راحت بایستید و دیالوگ بگویید. قرار است دنیایی ساخته شود که تاکنون ندیده‌ایم.

صادقی: البته متن هم در این زمینه به ما کمک کرد. بسیاری از رویدادها به خوبی در کتاب توصیف شده بود. ما هم فانتزی و ایده‌هایمان را به آن اضافه کردیم.

صیاد برهانی: معتقدم، جنس ادبیات و درام جداست، زیرا رمان را که می‌خوانید تو را به جای دیگری می‌برد و این به خاطر تفاوت ارتباط برقرار کردن، متریالی است. ادبیات از جنس کلمات و هنر از جنس تصویر و صدا است. ما نمی‌توانستیم کل رمان را به نمایشنامه تبدیل کنیم، باید دراماتورژی می‌شد. خیلی از صحنه‌هایی را دوست داشتیم به کار نبردیم، آن هم به خاطر تفاوت جنس ادبیات و درام بود.

شاکله اصلی نمایشنامه که شروع، میانه و پایان داشت، آن را در 26 صفحه نوشتیم. اما جلوتر که رفتیم صیغلی‌تر شد. صحنه‌هایی را نوشتیم که در تمرین درنمی‌آمد و عوض‌شان کردیم. به عنوان مثال صحنه بسیار جالبی داشتیم که در آن، شخصیت اصلی نمایش در مه به کاراکتری بر‌خورد می‌کند که نمی‌داند کیست و در مه گم شده است. آن را تمرین کردیم و تا آخرین روزها هم با ما بود، اما ریتم نمایش با آن درست در نمی‌آمد و بنابراین آن را حذف کردیم.

شخصیت اصلی در رمان "منگی" نامی ندارد اما شما او را "hey mam " نامیده‌اید؟

صیاد برهانی: طراحی‌ها در ذهن ما کامل می‌شد. ما شکل کلی داشتیم که در بازبینی آن را اجرا رفتیم. اما مرحله به مرحله به موارد تازه‌ای می‌رسیدیم. در رمان شخصیت راوی اسمی ندارد و ما برای آن عنوان "hey mam " را انتخاب کردیم. اسم دو پاره‌ای که در انگلیسی به معنای "هی مرد" و در واژه آرایی با "human" قرابت داشت. تمام کاراکترها، وجوه مختلفی از "hey mam " هستند. مانند اعتقاد به اینکه در زندگی ایمان داشته باشیم، آدم‌ها وجوه مختلف از شکل خود ما هستند. مسئله‌ای که سعی کردیم در اجرا هم آن را داشته باشیم.

در طراحی دکور هم بسیار خوب عمل کردید، به‌خصوص صحنه مه که فکر می‌کنم بسیاری از تماشاگران آن را دوست داشتند.

صادقی: طراحی صحنه، مه و دوچرخه و...هم در ادامه همین مسیر به وجود آمد. به عنوان مثال دوچرخه آنگونه که در کتاب آمده بود توسط راوی از زباله‌ها و تکه‌های اضافه ساخته شده بود، چیزی که شبیه دوچرخه نبود، یا مه که باید به شکلی آن را ایجاد می‌کردیم که بتواند آن محو شدن‌ها و فضا را برای ما ایجاد کند و در عین حال تکراری نباشد.

صیاد برهانی: اصلی‌ترین فضا کشتارگاه بود. ما می‌توانستیم خون بازی کنیم یا دل و روده واقعی بیاریم یا دستگاه خوردکنی عجیبی درست کنیم، اما به مینی‌مال بودن اهمیت می‌دهیم که با کمترین امکانات بیشترین مفهوم را برسانیم. در طراحی بازی‌ها سعی کردیم آشنازدایی داشته باشیم. ما پارچه‌هایی در گردن داریم که به رنگ قرمز است و برای سرزدن گاو آن را روی گردن‌مان بالا می‌کشیم. مهم آن بود که فضای کشتارگاه خودمان را بسازیم نه آنچه که از کشتارگاه واقعی می‌شناسیم. اتفاق دیگر ریتم بالایی بود که باید ایجاد می‌کردیم. زیرا طبق داستان، شخصیت‌ها حتی یک دقیقه هم نباید بی‌کار باشند و اجازه این کار را ندارند.

آموزش‌های شما، برگرفته از تجربیات شما است. جوری در مورد کار حرف می‌زنید که بیشتر به نظر می‌رسد به دلیل آزمون و خطاهایی است که انجام داده‌اید نه تنها آموزش‌های دانشگاهی!

صیاد برهانی: ما دوره آموزش خوبی در هنرستان داشتیم و بسیار یاد گرفتیم. دانشگاه تنها فضای خوبی برای تجربه کردن ایجاد می‌کند.

صادقی: چارت درسی اصلی‌ترین مشکل آموزش دانشگاهی است. باید اشتباه و تجربه کنید تا یاد بگیرید.

صیاد برهانی: نمی‌گویم تئوری مهم نیست، نه اهمیت دارد. اما تئوری چیزی است که هر کسی می‌تواند خودش به دنبال آن برود. به نظرم از همان روز اول، همه آموزش‌ها باید عملی باشد.

اجرای شما در سالن انتظامی با وجود استقبال بسیار از آن تنها به 18 اجرا محدود می‌شود. امکان تمدید آن وجود خواهد داشت؟

صادقی: ما برای رسیدن "سرگیجه" به اجرا یکسال کار کردیم. عادی‌ترین اتفاق 30 اجرا است اما متاسفانه به 18 اجرا محدود می‌شویم. بدون‌شک در سی شب می‌توان به نتایج خوبی رسید.

انتهای پیام/

مهرانگیز قهرمانی